خلاصه داستان قسمت ۳ فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه
در این مطلب از سایت مجله اینترنتی کولاک خلاصه داستان قسمت ۳ فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل پنجم این سریال پر طرفدار از شبکه جم سریز در ساعت ۱۱ و از شبکه جم تیوی روز های شنبه، دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۸ شب پخش می شود.
قسمت ۳ فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه
اندر و جانر وقتی وارد اتاق می شوند، با دیدن سدایی اونجا جا میخورند. سدایی بهشون میگه شماها اینجا چیکار دارین؟ اندر و جانر دست از پا درازتر برمیگردن. سدایی صبح فهمیده بوده که آنها دارن چاتای را تعقیب میکنن به خاطر همین لبخند موفق آمیزی میزنه. چاتای و کومرو تو یه اتاق دیگه باهم هستند. چاتای وقتی از پنجره میبینه که اندر و جانر دارن میرن، خیالش راحت میشه. کومرو، پدرش بهش زنگ میزنه و میپرسه که کجاست، کومرو که یه حسی بهش میگه پدرش بهش شک کرده میگه یکی از دوستام تازه اومده، اومدم هتل پیشش دوعان تلفنو قطع میکنه و به چتین میگه مشخص بود که داره دروغ میگه ولی فعلا نمیتونه چیزی بگم. ییلدیز به اندر زنگ میزنه و میگه برای ثبت نام هالیت به مهدکودک به پول احتیاج دارم به خاطر همین پیشنهادتو قبول میکنم. اندر و جانر به رستوران میرن و به عمر میگن که برای عملی کردن نقشه آماده ایم ییلدیز هم هست و در آخر میگه ییلدیز پول لازمه و میگه بیست درصد از سهمشو الان میخواد. نقشه ای که کشیدن را برای همه میگن و باید امیر به عنوان خدمه وارد خانه پدر عمر شود و رابطه گلناز را با پدر عمر خراب کند.
عمر قبول میکنه و میگه باغبان خانه مان رفته امیر میتونه به عنوان باغبان جدید وارد خانه پدرم بشه. اندر میگه منم یه خانه همان جاها کرایه میکنم تا نزدیک گلناز باشم. چاتای وقتی به خانه میره به ییلدیز میگه با اندر کار داره واسه شام دعوتش کن. اندر هنوز سر حرفش هست که فیضا و چاتای باهم رابطه دارن و باید مچشونو بگیره. چاتای به اندر موقع شام خوردن میگه سدایی را تعقیب کردی؟ مچشو گرفتی؟ ییلدیز ماجرارو میپرسه که چاتای میگه انگاری بین سدایی و اندر رابطه ای هست. اندر از این حرف چاتای میخنده و چاتای به ییلدیز میگه امروز اندر داشت سدایی را تعقیب میکرده. اندر هم میگه آخه فکر کردم داره اطلاعاتی از شرکتو رد و بدل میکنه و با طعته رو به چاتای میکنه و میگه منو کسی نمیتونه احمق فرض کنه. ییلدیز میگه سدایی آدم با اعتمادیه همچین کاری نمیکنه. ییلدیز پیشنهاد آشنایی با دوعان را به اندر میدهد و میگه فرداشب یه مهمونی میگیره و دوعان را هم میگم بیاد. اندر چاتای را تهدید میکنه و میگه نمیتونی بازیم بدی. کومرو با دوعان و جانان در حال شام خوردن هستن که دوعان از جانان درباره دوست پسرش میپرسه که کومرو میگه با آدم های زیادی آشنا میشه ولی فرد مورد نظرشو هنوز پیدا نکرده. ییلدیز زنگ میزنه و آنها را برای شام دعوت میکند.
کومرو به اتاق میره تا به چاتای زنگ بزنه که چاتای با اومدن ییلدیز تماس را قطع میکنه و دوعان ازش دلیل تماسشو میپرسه که کومرو یه بهانه ای میاره. دوعان باهاش دعوا میکنه که با جانان باید درست حرف بزنه. فردای آن روز امید به عنوان باغبان به خانه آنها می آید. اندر به آن محله میاد به صورت موقت و با نقشه ای از پیش تعیین شده با گلناز آشنا میشه و میگه تازه به این محل اومدم بعدا حتما دعوتت میکنم به صرف قهوه. ییلدیز برای ثبت نام به مهدکودک میرود. آنها از هالیت تست میگیرن و اسمشو جزء متقاضیان مینویسن تا وارد قرعه کشی بشه، ییلدیز حرصی می شود چون دوست داره هالیت اونجا مهدکودک بره. چاتای برای اینکه اندر را حرص دهد به فیضا میگه به جای من تو برو جلسه. اندر از دیدن فیضا حسابی جا میخوره و عصبانی میشه. چاتای برای اینکه از دل کومرو در بیاره بهش زنگ میزنه و باهاش قرار میزاره و با خودس میبرتش به ویلا و میگه از این به بعد اینجا همدیگرو میبینیم. چاتای برای اینکه معذرت خواهیشو کامل کنه یه سرویس جواهر بهش میده. ییلدیز درباره مهدکودک با جانر حرف میزنه و ازش میخواد تا به مهدکودک بره و تمام اسم های تو کاغدهارو هالیت بنویسه، جانر کلافه میشه و در آخر قبول میکنه. موعد مهمانی ییلدیز می شود و همه می آیند. ییلدیز اندر و دوعان را به همدیگه معرفی میکنه تا آشنا شوند که اندر میگه چقد آشناست چهره شما فکر کنم جایی دیدمتون و یادش میاد که تو هتل دیدتش.
جانر شبانه پنهانی وارد مهدکودک میشه تا اسامی را عوض کنه که متوجه میشه مدیر مهد هم اونجاست و قصد داره کسی که پول بیشتری داره اسمش دربیاد. آنها با دیدن جانر اونجا شوکه میشن که جانر خودشو روانی نشان میدهد که از تیمارستان فرار کرده اومده و سریع از اونجا بیرون میاد. جانر به خانه ییلدیز میره و ماجرای تقلب مدیر را براش میگه که ییلدیز با شنیدنش عصبی میشه. فردای ان روز چاتای به کومرو میگه که عصر منتظرتم بیا و شماره خانه را هم میفرسته که اگه آنتن نداشت به خانه زنگ بزنه. جانان پیامی که چاتای به کومرو داده را میبیند و حسابی عصبی میشه و یه سیم کارت میخره تا ماجرارو به ییلدیز بگه . امیر تو خانه پدر عمر میفهمد که گلناز به گل حساسیت داره به خاطر همین به محلول حساسیت به گل به اندر میدهد. ییلدیز که از ثبت نام پسرش در اون مهدکودک منصرف شده زنگ میزند و خبرشو بهشون میدهد. ییلدیز برای دیدن کومرو به آنجا میره که دوعان پدرش تعارفش میکند به داخل. وقتی باهمدیگه در حال حرف زدن هستن یه شماره ناشناس برای ییلدیز پیام میفرستد که گفته چاتای شوهرت داره بهت خیانت میکنه و شماره خانه را هم واسش فرستاده. ییلدیز که حسابی شوکه شده ماجرارو به دوعان میگه، دوعان بهش میگه به شماره زنگ بزن تا ببینیم راسته یا نه؟! ییلدیز قبول میکنه و زنگ میزنه که دوعان از اونجایی که به کومرو شک داره دقیقه آخر تلفن را از روی بلندگو برمیدارد و میزاره دم گوشش تا مطمئن بشه. چاتای تو ویلا به حمام رفته که تلفن خانه زنگ میخوره کومرو کنجکاو میشه که کی داره به ویلا زنگ میزنه به خاطر همین جواب میده، دوعان وقتی صدای کومرو را میشنود حسابی جا می خورد. یه نفر پیش اندر می رود و بهش میگه کسی که دنبالش زنده ست هنوز و یکسری عکس به اندر نشان میدهد…
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |