خلاصه داستان قسمت ۴ فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه
در این مطلب از سایت مجله اینترنتی کولاک خلاصه داستان قسمت ۴ فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل پنجم این سریال پر طرفدار از شبکه جم سریز در ساعت ۱۱ و از شبکه جم تیوی روز های شنبه، دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۸ شب پخش می شود.
قسمت ۴ فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه
دوعان وقتی صدای کومرو را می شنود حسابی جا می خورد و بدون اینکه ییلدیز بفهمه تماس را قطع می کند و تظاهر میکند که با کسی داره حرف میزنه و میگه با چاتای کار داشتم. وقتی تماس را قطع می کند به ییلدیز میگه الکی گفته اصلا فردی به اسم چاتای اونجا نبود. دوعان با ییلدیز حرف میزنه و میگه خیالت راحت میخواستن تورو اذیت کنن برو به زندگیت برس. بعد از رفتنش دوعان به چتین میگه که درباره چاتای کمی تحقیق کند. دوعان که عصبیه میگه دلم نمیخواد اتفاق های گذشته دوباره تکرار بشه. ییلدیز به خانه اش می رسد و ماجرارو برای آسمان تعریف میکند و از طرفی به اندر و جانر زنگ میزنه تا به خانه اش بروند. وقتی چاتای از حموم بیرون میاد کومرو بهش میگه یه نفر زنگ زد به ویلا. چاتای شوکه میشه و میگه کسی شماره اینجارو نداره که حتما اشتباه گرفته بوده. چتین پیش دوعان می رود و بهش میگوید بعد از فوت پدرش چاتای شرکت پدرش را میگردونه و بعد با ییلدیز ازدواج کرده که اولین ازدواجش هست و جوری که فهمیدم اصلا باهم مشکلی ندارن.
دوعان میگه شماره چاتای را واسم گیر بیار. دوعان به چاتای زنگ میزند و باهاش به بهانه قیمت گذاری روی یکی از زمین هاش قرار می گذارد. چاتای وقتی میبینه پدر کومرو همچین قراری گذاشته نگران می شود و به کومرو ماجرارو میگه. کومرو با شنیدن این موضوع تعجب می کند. اندر و جانر وقتی به خانه ییلدیز میرسن ماجرارو بهشون میگه. اندر به ییلدیز میگه از روی شماره تلفن میتونیم آدرسو پیدا کنیم بریم اونجا که ییلدیز دودل است و میگه من الان ذهنم بهم ریخته ست نمیتونیم خوب نقشه پدر عمر را انجام بدم بهتره بندازیم عقب. دوعان و چاتای برای شام به رستوران میرن و چاتای برای اینکه شک احتمالی دوعان را از بین ببرد مدام از ییلدیز تعریف می کند و نشان می دهد که چقد واسش ارزش داره. دوعان خودشو کنترل میکند تا چیزی را بروز ندهد. فردای ان روز دوعان به چتین میگه درخواست های کاری زیادی برای چاتای بفرست تا وقت نکند به دیدن کومرو برود. کومرو به چاتای زنگ میزند که چاتای به خاطر حجم بالای کاریش میگه وقت ندارم نمیتونم بیام. دوعان تصمیم گرفته کم کم چاتای را به نابودی بکشه و میخواد از طریق اندر وارد بشه. تو شرکت چاتای، دوعان با اندر روبرو می شود و دعوتش می کند به صرف شام.
تو رستوران دوعان درباره چاتای و کارش ازش میپرسه که اندر میگه دنبال شریک میگرده واسه شرکت. دوعان میگه من که از این کار خوشم نمیاد و با دوست و آشنا هم کار نمیکنم. فردای آن روز جانر میگه من آدرسو پیدا کردم تو اطراف شهره که هر از گاهی قنفر میرن اونجا. وقتی به اونجا می رسند ییلدیز به دم در می رود و یه زن در را باز می کند. ییلدیز سراغ چاتای را میگیرد که بهش میگه من خیلی وقته اینجا زندگی میکنم کسی به اسم چاتای را نمیشناسم، ییلدیز که خیالش راحت شده بود از اونجا می روند. آن زن با فردی به اسم سدایی زنگ میزند و خبر می دهد که ۲نفر اومدن اینجا و سراغ چاتای را میگرفتن. سدایی به یاد می آورد که به خاطر تماس مشکوک به اونجا اومده تا اگه کسی اومد دست به سرشان کند. شب ییلدیز درباره اون پیام و شماره تلفن به چاتای میگه و اضافه میکند که آدرسشو گیر آوردم رفتم اونجا ولی اشتباه بوده و از چاتای به خاطر شکی که داشته معذرت خواهی میکند. چاتای خودشو ناراحت نشان می دهد و میگه دشمناش دارن واسش پاپوش درست میکنن. اندر پیش اون کسی که واسش پاکت عکسهارو فرستاده بود می رود.
اندر ازش میخواهد اون فرد را واسش پیدا کنه. فردای ان روز چاتای پیش کومرو می رود و بهش میگه تو شماره ویلا را به کسی دادی؟ کومرو میگه نه به کسی چیزی نگفتم و به جانان شک میکند به خاطر همین از نگهبان میخواد تا فیلم دوربین مدار بسته را چک کند.چتین ماجرارو برای دوعان میگوید به خاطر همین فیلمارو میگیرد تا چک کند. کومرو تو فیلم جانان را میبیند که گوشیشو داره چک میکنه به خاطر همین عصبی میشه. نقشه می کشد تا دعوتش کنه به خانه اش و کارت بانکیشو برای خرید بهش بده. جانان وقتی به فروسگاه میره، کومرو ادعا میکنه که کارتشو دزدیده و با جانان دعوا میکند. جانان که شوکه و خجالت زده می شود. جانان با عصبانیب به خانه کومرو میره و به خاطر تهمتش باهاش دعوا میکند و در اخر به دوعان میگه که کومرو با چاتای رابطه داره. کومرو با عصبانیت از خانه بیرونش می کند. چتین به مانان یه چک می دهد و تهدیدش میکند که نباید به کسی چیزی بگی. فردای آن روز دوعان و اندر تو کافه قرار میزارن. دوعان به اندر میگه که میخوام با چاتای شریک بشم، با این کارش قصد دارد اندر را مجذوب خودش کند. اندر میگه باشه من تو شرکت یه قرار ملاقات ترتیب میدم. شب تولد هالیت است و ییلدیز کومرو و دوعان را هم دعوت می کند. کومرو میگه از ییلدیز خوشم نمیاد نمیخوام بیام ولی دوعان میگه باید تو هم بیای.
کومرو برای اینکه دوعان شک نکند و حرف جانان را دروغ جلوه دهد قبول میکند. فیضا و پسرش اطلس هم به جشن دعوتن و میان. آسمان وقتی فیضارو میبیند حرص میخورد. وقتی شمعارو فوت میکنه هالیت، چاتای میگه که کارهای حضانت هالیت را انجام داده و اسمش به عنوان پسرس تو شناسنامه اش می آورد و در اینده با بچه هایش هیچ فرقی ندارد. همان لحظه دوعان و کومرو هم میان و کومرو با شنیدن این حرف بهم میریزد. فردای آن روز انگین به اندر زنگ میزند و بهش خبر می دهد که آدرس جدید خانه سالمندان را پیدا کرده. اندر و جانر به آن آدرس می روند. چاتای به کومرو زنگ میزند، از حرف زدنش حس میکند که ناراحته و از اونجایی که مطمئنه دیگه ییلدیز اونجا نمیاد بهش میگه بریم ویلا باهم حرف بزنیم. ییلدیز تو جیب چاتای یه فاکتور خرید پیدا میکند که مال همان محله ویلا است و تو فکر میرود به خاطر همین شک میکند و نگران می شود و همان موقع به طرف ویلا می رود و خودش را پنهان میکند. چاتای به ویلا می رسد و وقتی کومرو در را باز میکند، چاتای او را می بوسد و به داخل می روند. ییلدیز با دیدن اون صحنه شوکه می شود…
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |