سریالسریال‌ایرانی

خلاصه داستان قسمت ۵۰ سریال برف بی صدا می بارد

در این مطلب از سایت مجله اینترنتی کولاک داستان کامل قسمت ۵۰ سریال برف بی صدا می بارد به کارگردانی پوریا آذربایجانی و تهیه کنندگی محمدرضا شفیعی از نظرتان می گذرد.

نسرین به دانشگاه سهیلا رفته تا با ناهید صحبت کند. با او به جای خلوتی می رود و شروع به صحبت می کند و می گوید که من برای عذرخواهی آمده ام و می خواهم ما بهشون کمک کنیم تا حال خواهر من و برادر شما دوباره خوب شود.
ناهید به او می گوید که شاهرخ پشیمان شده و ندیده و نشناخته عاشق شده و قبل از این حرف ها سیمین برای من هم مراقب گذاشته بود و حالا برادرم نمی تواند دیگر با این شرایط کنار بیاید اما من دوستی ام را با او ادامه می دهم.
نسرین هم که ماجرا را تمام شده می بیند برای شاهرخ آرزوی خوشبختی می کند و می رود.
احمد برای نماز جماعت به مسجد رفته است و بعد از نماز با دوستان حاج عطا دور هم جمع شده اند و درباره کار و بار و کمک به مردم حرف می زنند و گویا مشخص شده است کارگاه خیاطی برپا شده و احمد پیشنهاد می دهد که بهتر از کسانی که تازه از زندان آزاد شده اند و جرم کوچک دارند به کار دعوت شوند که همه قبول می کنند و حاج آقا مسئولیت آن را به احمد می سپارد.
به پای احمد سایه به سایه دنبالش است و نسرین هم بیرون مسجد منتظر احمد است و به محض آمدنش با هم شروع به حرف زدن می کنند و هرمز از دور آن ها را نگاه می کند.
نسرین و احمد به سمت خانه حرکت می کنند و در ماشین درباره پرویز صحبت می کنند و احمد می گوید که من نمی توانم برایش پسری کنم که نسرین به آرامش دعوتش می کند و می گوید خودت باید با خودت کنار بیایی و هرمز همچنان آن ها را تعقیب می کند.
به خانه می روند، احمد آبگرمکن را روشن می کند و نسرین به حمام می رود…
عمه گوهر به خابگاه رفته تا سهیلا را ببیند و باهاش صحبت کند، سهیلا می گوید دیگر از دست سیمین خسته شدم و دلم نمی خواهد به خانه برگردم اما عمه بهش می گوید بیرون خانه پر از خطر است و هیچ جا بهتر از خونه نیست تنها کافیه قلق سیمین و دستت بگیری…
احمد میز شام را آماده می کند و با کلی عشق و علاقه و شوخی غذا می خورند و نسرین از اجاره خانه سه خوابه صحبت می کند و می گوید دلم می خواهد که سهیلا را پیش خودمان بیاوریم که در همان زمان عمه خانم از راه می رسد و می گوید بالاخره راضی شد تا زود بیاید.
هرمز به سر قرار با حبیب رفته تا آمار لحظه به لحظه او را بدهد و بعد از آن حبیب را به خانه ماهرخ که احمد به آن جا رفته بود اما داخل نرفته بود می برد و آمار ماهرخ و واحد دقیق خانه اش که گیر آورده بود را به حبیب می دهد.
شیفت نسرین تمام شده و به خانه رفته است که احمد را با حال بد در خانه می بیند و می فهمد که عمه گوهر قصد رفتن دارد و به داخل می رود تا او را راضی کند که بماند اما عمه کار و زندگی اش را بهانه می کند و می گوید تو و احمد هم نیاز به تنهایی دارید و بیشتر از این درست نیست بمانم.
نسرین از نگرانی هایش بابت سیمین می گوید اما گوهر خانم دوباره خواهر بودن آن ها را یادآوری می کند و می گوید رفتن من به نفع احمد هم هست تا درباره پرویز راحت تر تصمیم بگیرد.
احمد و مادرش به سمت ترمینال راهی شده اند اما گوهر خانم اصرار دارد که او در ترمینال نماند و زود برود و در مسیر درباره پرویز و دیدنش با هم حرف می زنند و از احمد می خواهد که با نسرین حواسشان به سهیلا باشد …
سیمین به شرکت رفته است و خانمی را آن جا می بیند و می فهمد که کیانی او را دعوت کرده و گفته آن خانم آن جا بماند تا خودش را برساند.
سیمین بنری که در آن عکس شهاب در کنار دیگر دکتر های سمینار است را می بیند و خاطرات گذشته اش با او را به خاطر می آورد اما به محض شنیدن صدای حبیب آن را جمع می کند و داخل کشو قرار می دهد…
با آمدن حبیب به داخل اتاق مشخص می شود که آن خانم برای استخدام به عنوان منشی آمده و بعد از تمام شدن حرف هایش به اتاق خودش می رود و به آن خانم می گوید که از همین الان استخدام شده و می تواند مشغول به کار شود.
حبیب بهش می گوید که کار او با خودش است و مستقیما باید با او در ارتباط باشد و گزارش همه چیز را بهش بدهد.
سیمین که حال خوبی ندارد، برای گرفتن کارت های بازرگانی به حبیب تاکید می کند و خودش به دانشگاه می رود…
سهیلا از پشت به سمتش می رود و بهش می گوید برای دیدن شهاب اومدی و شروع به داد و بیداد می کند و با رفتار هایش سیمین را از دیدن شهاب پشیمان می کند و می رود.
حبیب به اتاق سیمین رفته و از داخل کشوی او عکس بنر شهاب را می بیند و اعصابش خورد می شود.
سیمین به خابگاه رفته تا با مسئول آن جا صحبت کند و شروع به بحث می کند و می گوید خواهر من که دانشجوی ساکن تهران است و حالا این جا در خابگاه اتاق گرفته است و قوانین به چه صورت است و ازش می خواهد بدون این که سهیلا متوجه آمدنش بشود عذر او را بخواهد.
بعد از تمام شدن سمینار شهاب در دانشکده است و سهیلا به سمتش می رود و بعد از کلی خوش و بش سهیلا ازش درخواست می کند تا با هم حرف بزنند و به کافه هتل می روند و سهیلا در خصوص اقامت و خارج رفتن ازش سوال می کند و در آخر شهاب ازش می خواهد که مدارکش را برایش ببرد تا اگر کاری از دستش بر آمد برایش انجام دهد. اما سهیلا تاکید می کند که هر طور شده باید از ایران برود و شرایط سختی دارد که شهاب حساس شده و علت آم را جویا می شود.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا