سریالسریال‌ایرانی

خلاصه داستان قسمت ۵۲ سریال برف بی صدا می بارد

در این مطلب از سایت مجله اینترنتی کولاک داستان کامل قسمت ۵۲ سریال برف بی صدا می بارد به کارگردانی پوریا آذربایجانی و تهیه کنندگی محمدرضا شفیعی از نظرتان می گذرد.

احمد در حیاط خانه ایستاده و تو فکر است و از طرف دیگر پرویز نیز بر روی مبل با قاب عکس احمد خوابش برده است که ماهرخ رویش پتو می اندازد.
احمد سحر هنگام به مسجد رفته است و دعای عهد می خواند.
نسرین بعد از اتمام شیفتش به خانه رفته است و با احمد درباره دیدارش با احمد حرف می زند.
بلور و پرویز در حیاط خانه در حال صبحانه خوردن هستند که صدای در می آید و سهیلا به داخل می رود. سهیلا که حسابی گشنه است به کنار آن ها مشغول خوردن می شود که با آمدن سیمین، سهیلا بدون هیچ حرفی به سمت خانه می رود و هیچ به به حرف های سیمین جواب نمی دهد.
سهیلا داخل اتاقش شده است که آن جا را مرتب می بیند و بعد از عوض کردن لباس هایش به پگاه و دانیال سر می زند و به همه جای خانه سرک می کشد.
عمه گوهر به خانه ی پدری اش در رفسنجان رفته است و با تمام همسایه هایش رفع دلتنگی می کند و به داخل خانه می رود.
همه همسایه ها و آشنا ها کمک می کنند و خانه را تمیز می کنند و در کنار عمه گوهر وسایل خانه اش را می چینند…
کار کمی رو روال می افتد دور هم می نشینند و میوه می خورند و از حال و هوایشان حرف می زنند و هر کدام از آن ها از او می خواهند وقتی که به سفر خانه خدا رفت برای گیر و گرفتاری هایشان دعا کند.
گوهر از صاحب خانه پدری اش می خواهد که اگر راضی است آن جا را با قیمت روز بخرد اما او می گوید که این جا خانه پدری تو است و من من می کند اما وقتی که گوهر پیشنهاد باغش را به جای خانه می دهد او حسابی خوشحال می شود و می گوید اجازه بده با شوهر صحبت کنم و می رود.
سیمین در شرکت با حبیب صحبت می کند که شهاب داخل اتاقش می شود و از دیدن حبیب جا می خورد اما بدون اهمیت دسته گل را به حبیب می دهد و از اتاق بیرونش می کند.
شهاب به سیمین می گوید که وقتی تلفنی جوابم را ندادی مجبور شدم که حضوری به این جا بیایم…
حبیب که از منشی حسابی عصبی است به او می توپد که دیگر حق ندارد بدون اجازه کسی را به اتاق خانم شکیبا راه بدهد.
شهاب شروع به حرف زدن می کند و از دلخوری اش بابت حضور حبیب حرف می زند و کم کم بحث را به خودشان و رابطه شان می کشاند اما سیمین تمام مدت بهش تیکه می اندازد که شهاب میدان را خالی نمی کند، اما به محض این که می خواهد حرف اصلی اش را بزند حبیب وارد می شود و شهاب را عصبی می کند و می رود که بعد از رفتنش شهاب دوباره به سیمین پیشنهاد ازدواج می دهد که او بدون این که آن را جواب بدهد بحث سهیلا‌ را پیش می کشد، شهاب با آرامش شرایط سهیلا را برای او بازگو می کند و می گوید خیال مهاجرت در سر دارد و از او قول می گیرد که هیچ حرفی به سهیلا نزند و باز دنبال جواب پیشنهادش می گردد.
شهاب با سیمین خداحافظی می کند و می رود که حبیب به او می گوید فردا نهار با آقای معینی قرار داریم که سیمین می گوید لغو کند اما حبیب تاکید می کند که ممکن است مشکلی پیش بیاید که سیمین بی اهمیت نشان می دهد و همین موضوع باعث عصبی شدن حبیب می شود.
نرگس و نگار در خانه پدر و مادرش به کنار آن ها نشسته است و با هم حرف می زنند و خوشحال از راه رفتن دوباره ابراهیم خان هستند که آهو خانم به نرگس می گوید به حیاط برود و جویای حال حبیب شود. نرگس با چای و شیرینی به کنار او می رود و می خواهد سر صحبت را باز کند اما حبیب هیچ چی نمی گوید و می خواهد تنها باشد.
نرگس شروع به حرف زدن می کند و از حبیب تشکر می کند که دوباره حال و هوای گذشته ها برگشته و زندگیمون داره جون می گیره اما حواسم بهت هست و می دونم با اسم دروغی در یک شرکت مشغول به کاری که حبیب رو ترش می کند و او ادامه نمی دهد.
نسرین و احمد در خانه با هم ارتقاء شغلی احمد را جشن گرفته اند و کیک می خورند که تلفن زنگ می خورد و شهاب آن ها را به رستوران دعوت می کند تا ببینتشان.
سهیلا در اتاقش برای بچه ها قصه می خواند که سیمین آن ها را برای خوردن شام صدا می کند و پایین می روند.
سیمین و حبیب به سر قرار با معاون بانک رفته اند و برای گرفتن وام حرف می زنند و بعد از اتمام قرار حبیب شروع به پیشنهاد رشوه دادن می کند که او مقامت می کند و می رود. حبیب به سر میز بر می گردد و به سیمین می گوید باید سند خانه را بیاورید که سیمین طفره می رود و به سر قرار با شهاب می رود.
شهاب و سیمین با هم حرف می زنند و شهاب می گوید من برای این که درباره آینده تصمیم بگیریم اینجا هستم اما سیمین حرف های مادر او را یادآوری می کند و می گوید من نمی تونم تحمل کنم و یادم نمیره که شهاب عصبی می شود و می گوید تو حسابی سخت می گیری و این کار هایت همه رو خسته کرده است.
شهاب همان میزی که در کافه با هم هستند را برای پنج شنبه رزرو می کند و به او می گوید پنج شنبه هر کی که نیامد یعنی او نمی خواهد این رابطه را ادامه دهد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا