خلاصه داستان قسمت ۷ فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه
در این مطلب از سایت مجله اینترنتی کولاک خلاصه داستان قسمت ۷ فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل پنجم این سریال پر طرفدار از شبکه جم سریز در ساعت ۱۱ و از شبکه جم تیوی روز های شنبه، دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۸ شب پخش می شود.
قسمت ۷ فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه
آسمان با عصبانیت به ویلای پنهانی چاتای میرود و متهمش می کند به خیانتکار بود. چاتای زیر بار این حرف نمیرود و انکار میکنه. آسمان بهش میگوید من خودم شنیدم که داشتی حرف میزدی ابراز دلتنگی میکردی و گفتی که میری میبینیش. چاتای بهش دروغ میگوید که من داشتم با مادرم حرف میزدم گفتم بهش میخوام برم سر خاک پدرم در ضمن این ویلا هم واسه خودمه دارم آماده میکنم که برای آخر هفته با ییلدیز بیایم. آسمان که قانع نشده بهش میگه عاقبت کارت اصلا خوب نیست و میره. چاتای برای اینکه کومرو به اونجا نیاد بلافاصله به کومرو زنگ میزنه و به دروغ بهش میگه برام کاری پیش اومده باید برم شرکت نیا ویلا.
ییلدیز پیش وکیلش می رود و فیلم و صدای ضبط شده ای که از چاتای و کومرو جمع اوری کرده را بهش میده که او با دیدن انها باز هم بهش میگه این چیزها کافی نیست و باهاشون نمیشه کاری کرد این مدارک معتبر نیست باید یه مدرک درست حسابی داشته باشیم که نتوانند زیرش بزنند، ییلدیز به خاطر این وضعیت کلافه و عصبی میشه. اندر تو شرکت به جانر میگه باید یه راننده پیدا کنیم واسه آرزو که زیر نظر خودمون باشه و کاری کنیم که متقاضی های دیگه قبول نشوند، جانر امیر را پیشنهاد میده و او را صدا میزنن که ماجرارو بهش بگن. امیر هم رزومه درست میکند و برای چتین میفرستد.
آسمان وقتی به خانه برمیگرده به جانر زنگ میزنه تا یه قرار ۳تایی با اندر بزاره و میگه کسی از این موضوع چیزی نفهمه. اندر متوجه میشود که موضوع مهمی این وسطه. سدایی عکس بیلبرد ییلدیز را دیده و فورا به چاتای می گوید. چاتای جا میخوره و زنگ میزنه به ییلدیز، ییلدیز هم با کنایه بهش میگه از اونجایی که چاتای همش درگیر کارهای شرکت بوده وقت حرف زدن با ییلدیزو نداشته که از کارهاش باخبر بشه، سپس میگه که با یه شرکت آرایشی و بهداشتی همکاریشو شروع کرده. آسمان به سر قرار با اندر و جانر می رود و بهشون ماجرارو میگه.
در اخر اضافه می کند که من مطمئنم چاتای داره به ییلدیز خیانت میکنه. آنها هم فکرشان میرود سمت فیضا و باهم نقشه ای می کشند تا این اوصاع درست بشه. چتین وقتی رزومه امیر را میبیند بررسی میکند ولی چون با اندر آشناییتی داشت، ردش می کند سپس رزومه یه فرد دیگه ای را بررسی و تاییدش می کند غافل از اینکه اون فرد را هم اندر آورده بود.اندر و دوعان برای شام به رستوران میرن که آرزو آدرس را پیدا میکند و با فیضا به اونجا میرن تا خلوت آنها را بهم بزنند. چاتای به خانه برمیگرده و کارت ملی جدید هالیت را نشان ییلدیز میدهد و میگه از این به بعد دیگه هالیت پسر اوست. ییلدیز ظاهرا نشان می دهد که حسابی ذوق زده و خشحال شده ولی در باطن اهمیتی بهش نمیده.
چاتای یه گردنبند جواهر هم برای ییلدیز خریده و بهش هدیه می دهد. کومرو از حیاط خوشحالی و خوشبختی چاتای با خانواده اش را میبینه و حسودی میکنه. کومرو یاد همان روزی می افتد که تو رستوران چاتای را دوباره دیده بود (کومرو و چاتای سالها قبل باهم دوست بودن و کومرو چاتای را ترک کرده بود و به انگلیس رفت. چاتای و کومرو تو کافه همدیگر را میبینند و باهم به هتل میرن. کومرو تازه به ترکیه برگشته بود و دنبال خونه میگشت که چاتای کمکش میکنه و مشاور املاکشو بهش معرفی میکنه اینجوری میشه که میاد خانه کناری چاتای ساکن می شود. چاتای همان موقع به کومرو گفته بود ازدواج کرده و کومرو جا خورده بود ولی چیزی بروز نداد).
اندر به اسمان میگه واسه سالگرد ازدواجشان یه جشن بگیریم اونجا رفتار فیضا را زیر نظر بگیریم ببینیم چیکار میکنه. کومرو به چاتای زنگ میزنه و به خاطر نادیده گرفتنش گلگی و باهاش بحث میکنه. سدایی به سراغ چاتای می رود، چاتای بهش میگه تصمیم گرفتم دیگه به ییلدیز بدی نکنم و سدایی تشویقش میکند. اندر و جانر و آسمان در رستوران جشن سالگرد ازدواج ییلدیز و چاتای را میگیرند. دوعان و کومرو به رستوران میرن و کومرو اونجا میفهمه که جشن سالگرد ییلدیز و چاتای است، حالش گرفته میشه و به دستشویی میرود. ییلدیز و چاتای حسابی غافلگیر میشن.
ییلدیز همش از چاتای فاصله میگیره و دور میشه که دوعان متوجهش میشه. آسمان پیش فیضا می رود و تهدیدش میکنه که باید از زندگی چاتای بیرون بره، فیصا که از چیزی خبر نداره جا میخوره و میخواد از رستوران برود که ییلدیز به دنبالش می رود تا ببیند چیشده که فیصا از تهمت زدن مادرش گلگی میکند و انجا را ترک میکند.دوعان کاملا متوجه می شود که ییلدیز خیانت چاتای را فهمیده و الان حرف نمیزنه تا یه انتقامی بزرگ بگیرد. دوعان به چتین میسپارد تا هروقت ییلدیز تنها شد بهش بگه که برود باهاش حرف بزند که آبروریزی نکند سپس با کومرو برود. شرکت برای تجلیل و قدردانی از ییلدیز برای شامپوی دست سازش که فروش بالایی داشته مراسمی تدارک دیده و ییلدیز را مطلع می کنند. ییلدیز که نقشه ای تو سرش داره کومرو را هم به این مراسم تجلیل دعوت میکنه. تو مراسم مجری برنامه از ییلدیز دعوت می کند تا روی سن برود و برای حصار سخنرانی کند.
ییلدیز صحبت هایش را می کند و در آخر از چاتای به عنوان کسی که حامی و پشتش بوده و سپس از کومرو به عنوان دوست صمیمیش و کسی که مشوقش بوده دعوت میکند تا روی سن بیایند. ییلدیز جلوی همه می گوید میخواهم همینجا از شوهر عزیزم چاتای و دوست دختر و معشوقه اش کومرو قدردانی کنم و این جایزه را به همسر عزیرم که بهم خیانت کرده و دوست دخترش کومرو که مثل یه دوست صمیمی باهام رفتار کرده و همیشه کنارم بوده تقدیم میکنم. دوعان همان موقع از راه می رسد و با شنیدن این حرفها شوکه می شود. همه ی حضار در سالن جا خورده اند و کومرو و چاتای هم حسابی خجالت زده شده اند. اندر و جانر و امیر که از طریق پخش زنده، آن برنامه را تماشا می کردند با شنیدن این حرفا حسابی شوکه شدند.
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |