سریالسریال خارجی

خلاصه داستان قسمت ۹ سریال ترکی استانبول ظالم

در این مطلب از سایت کولاک خلاصه داستان قسمت ۹ سریال ترکی استانبول ظالم را برای شما کاربران عزیز و علاقمند به سریال های ترکی آماده کرده ایم که در ادامه این پست می خوانید. سریال zalim istanbul در ژانر درام ساخته شده است و بازیگران این سریال عبارتند از؛ بهار شاهین، برکر گوون، سرا کوتلوبی، مینه توگای، دنیز اگور، ادریس نبی تاشکان، فیکرت کوشکان، سیمای بارلاس، اوزان دولونای.

سریال ترکی استانبول ظالم

خلاصه داستان قسمت ۹ سریال ترکی استانبول ظالم

جمره ندیم را با خود به طبقه پایین برده و به او سوپا میدهد, نورتن بخاطر اینکه جمره منتظر بقیه اعضای خانواده نشده، به او تذکر میدهد. اما جمره می گوید وضعیت ندیم متفاوت است، دارو مصرف میکند و نباید معده اش خالی باشد.

شنیز به اتاق جنگ میرود و میبیند پسرش با جر خوابیده است. جنک چیزینمیگوید و میرود تا لباس بپوشد. شنیز می خواهد از جرن حساب پس بگیرد و بداند چرا با پسرش است. جرن میگوید که جنک قول داده با او ازدواج کند و قرار است همسر آینده اش شود. جنکه از شنیدن این حرف ها پوزخندی میزند و به مادرش می گوید : عاشق این اعتماد به نفسش هستم سپس آنجا را ترک میکند. شنیز لبخندی میزند و میگوید که داماد فرار کرد. جرن دلیل آمدنشان و همچنین پول دادن آگاه برای گرفتن عروس را به شنیز می گوید. هم چنین اضافه میکند اگر جنگ راضی به این ازدواج نباشد مهم نیست زیرا پدرش من را پسندیده است. آگاه در اتاقش ویدیو خوانندگی جمره را در کاباره دیده است.

او که عصبانی شده از سحر می پرسد: دختر تو پرستاره با خواننده؟ این هم بازی جدید شماست؟ دخترتو فرستادی کاباره و الان به اسم پرستار کنار برادر زاه منه سحر دستش را بلند می کند تا سیلی بزند اما آگاه دستش را میگیرد شنیز میخواهد بداند حرف های جرن حقیقت دارد یا نه. برای همین به اتاق آگاه میرود و با صحنه ای که سحر میخواست سیلی بزند، روبرو میشود. پس از رفتن سحر، شنیز میخواهد جریان را بداند. او متوجه میشود که آگاه دنبال زن گرفتن برای ندیم بوده و به آن خانواده پول داده بود. شنیز آرام آرام با آگاه صحبت می کند و میخواهد او را برای بیرون کردن آن خانواده راضی کند.

جریان کتک زدن جیوان، بی حیایی جرن و دست بلند کردن سحر روی آگاه، بهانه های خوبی برای اخراج آنهاست، ناگهان داملا با لباس های خونی به اتاق می آید رنگ از رخ آگاه و شنیز میپرد و از دخترشان جریان را میپرسند, داملا میگوید که کرم با ۹ نفر از آدم هایش مارا محاصره کردند و تا حد مرگ حیوان را کتک زده اند. داملا میخواست از حیوان محافظت کند اما او را روی حیوان که تمام بدنش خونی شده، پرت میکنند. جیوان با سر و صورت خونی، در حیاط بیهوش افتاده و آمبولانس برای بردنش می آید، مادر و خواهرهایش گریه میکنند و نمی دانند قضیه چیست.

سحر و جمره با ماشین آمبولانس به بیمارستان میروند و منتظر خبر دکترها میمانند. جنک که از طریق خواهرش موضوع را فهمیده به دیسکو میرود. او کرم را از کنار دوستانش بلند کرده و با سر ضربه ای نثارش میکند. آگاه با بادیگارهایش از راه میرسد و میبیند پسرش زودتر رسیده و حال کرم را گرفته  نورتن به دستور شنیز، جرن را صدا میکند. جرن حرف هایش را دوباره به شنیز تکرار میکند اما شنیز پوزخندی میزند و مسخره اش میکند. او میگوید که آگاه همانقدر که لایق توست پول داده و تورا خریده. اما برای چه کسی؟ شنیز جرن را به اتاق ندیم میبرد و جلوی پای ندیم پرتش میکند. سپس میگوید که شوهر آینده ات را ببین.

جرن که تاحالا ندیم را ملاقات نکرده بود، با گریه فریاد میزند: دروغه سپس از نورتن میپرسد برای چه کسی واسطه شده بود. نورتن دروغ نریمان را لو میدهد و میگوید که مادر بزگت به تو دروغ گفته. ندیم که روی ویلچر نشسته دست جرن را میگیرد اما جرن جیغ میکشد و دستش را رها میکند و به بیرون میرود. شنیز خونسرد و آرام دنبالش میرود و می گوید : توی احمق واقعا فکر میکنی خیلی باهوشی. جنک با دخترهایی مثل تو زیاد میگرده ما حتی اسمشونم نمیدونیم. واقعا فکر کردی برای ازدواج با پسرم میتونی پول بگیری؟

اما اشکالی نداره تو دوباره برو برای پسرم داستان تعریف کن و بخندونش جرن تهدید می کند که رابطه اش با جنک و سوءاستفاده جنگ را به آگاه خواهد گفت.شنیز میگوید که مگر آگاه میخواهد چه کند. پسرش را به زور سر سفره ی عقد می نشاند؟ یا دختری که خود را به پسرش چسبانده از اینجا بیرون میکند؟ او ادامه میدهد:{ اگه خواستی هم به مامانت بگو. بگو که با پسر خونه میخوابی. حتما تورو به روستا میبره و به اولین خواستگاری که بیاد میده.} جرن وقتی به یاد مادرش می افتد شدیدتر گریه میکند و میداند با اینکار آبروی مادرش را میبرد و شرمنده اش میکند.

جرن از خانه بیرون میرفت که جنک او را میبیند و با خنده میگوید هر از گاهی به من سر بزن، حال جرن بدتر میشود. گویی دنیا روی سرش خراب شده است. او به نقشه هایی که برای آمدن به استانبول کشیده بود، فکر میکند. او در روستا عکس های جنگ را که با مانکن های آمریکایی رابطه داشت، نگاه میکرد. مادربزرگش (نریمان) به او دروغ گفته بود که آگاه برای پسرش عروس میخواهد…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی استانبول ظالم

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا