داستان قسمت ۵۰ سریال ترکی کلاغ سیاه
داستان قسمت ۵۰ سریال ترکی کلاغ سیاه kuzgun به همراه ماجرای این قسمت از سریال در این مطلب همچنین خلاصه داستان سریال کلاغ سیاه قسمت ۵۰
بازیگرانی که در این سریال بازی می کنند عبارتند از: باریش اردوچ، بورجو بیریجیک، ستار تانریوجن، هتیجه اصلان، سنار شاهین، اشن ارگولو، آیتک سایان، ایپک ادرم، دریا بسرلر، آمینا کارمان، نورای شرف اوغلو، لونت اولگن،هنده دیلان هنچی، سو بورجو کوشن، آیکوت ییلماز که از مهمترین هنرمندان و بازیگران سریال ترکی کلاغ سیاه هستند.
دیلا و کوزگون شب را در خانه مریم میمانند. نصف شب دیلا بیدار میشود و میبیند که کوزگون خواب است. او آرام کیف اش را برمیدارد و به آشپزخانه میرود. کمیسر پیامی داده که الان وقتش است. کوزگون بیدار است و به جهان که روبروی خانه ست، پیام میدهد که دیلا را زیرنظر بگیرد. دیلا به بیرون میرود و قدم میزند. کمی بعد سلجوق را میبنید که داخل ماشین کوزگون است. او طرف سلجوق رفته و میپرسد : « تو اینجا چیکار میکنی؟» کوزگون نیز بیرون میآید و به سلجوق میگوید که میداند مامور پلیس است. دیلا خود را به ندانستن میزند و سلجوق آنجا را ترک میکند. کوزگون به دیلا میگوید سلجوق از طرف پلیس برای جاسوسی آمده بود. دیلا و سلجوق به دستور کمیسر نقش بازی کرده اند تا شک و شبه های کوزگون نسبت به دیلا برطرف شود.
صبح روز بعد، کوزگون نوارکاست را برمیدارد و با هندزفری به آن گوش میکند. وقتی دیلا هجده ساله بود، برای تولد هجده سالگی کوزگون نوار را که شامل آهنگ های عاشقانه است ضبط کرده بود. دیلا در نوار از نوشتن دفتر خاطراتی صحبت میکند. کوزگون به بهانه کار داشتن بیرون میرود. او در واقع، به ویلای بیلگین ها رفته و از خدمتکار در مورد وسایل قدیمی دیلا میپرسد. خدمتکار میگوید که دیلا همیشه در لندن میماند و وسایل کودکی اش در انبار است. صدا کوزگون را میبیند و تولد دیلا را گوشزد میکند که چند روز بعد است. کوزگون تشکر کرده و به انبار میرود و وسایل را میگردد. دفتر خاطرات دیلا که در جعبه ایست پیدا میشود.
دیلا که پس از رفتن کوزگون به نوار گوش کرده، صدای خودش را میشنود که از دفتر خاطرات گفته است. دیلا سریع به صدا زنگ میزند و میپرسد که آیا کوزگون به خانه آمده یا نه. صدا نیز میگوید که کوزگون در انبار است. دیلا سوار ماشین میشود تا به خانه برود. کوزگون چند صفحه از دفتر خاطرات را میخواند و متوجه میشود که دیلا آن بسته موادمخدر را در هشت سالگی به خواست پدرش در خانه یوسف گذاشته بود. کوزگون بد حال شده و سست میشود. دیلا سر میرسد و میپرسد که دفتر را خوانده یا نه.
کوزگون میگوید که خوانده است. دیلا از روبرویی با کوزگون میترسد و فرار میکند. او با گریه به سمت خانه ای که قبلا کوزگون در آنجا میماند میرود و میخواهد نقاشی ای که در کودکی کشیده را ببیند. اما میبیند که کوزگون آن را رنگ کرده است. دیلا بیشتر از قبل گریه میکند و میداند که دیگر کوزگون را از دست داده است. کوزگون نیز به کودکی شان گریه میکند. او دیگر از راز دیلا باخبر است. شب میشود و کوزگون در مقابل خانه اش ماشین دیلا را میبیند. او داخل خانه میرود و دیلا را در اتاق میبیند که جلوی دیوار نشسته. دیلا گریه میکند و میگوید:« نقاشی مونو پاک کردی. چرا؟ میدونستی وقتی بابام میخواست این اتاق رو کاغذدیواری بزنه چقدر گریه کردم.
چون میترسیدم اگه نقاشی پاک بشه تورو از دست بدم. من زندگی تورو نابود کردم. هرچی که سرت اومده دلیلش منم. چون بسته مواد رو من تو خونتون گذاشتم.» دیلا میداند که فایده ای ندارد.اما چندین بار معذرتخواهی میکند. کوزگون عقیده دارد که آن زمان دیلا بچه ای هشت ساله بوده و به حرف پدرش گوش کرده. رأفت گفته بود اگر دیلا این کار را نکند مادرش میمیرد. کوزگون تمام این هارا میداند و دیلا را درک میکند. دیلا که از این حرفها تعجب کرده از او میپرسد واقعا از ته دل بخشیده است؟ کوزگون با سر علامت میدهد. دیلا به آغوش کوزگون میرود.
فسون برای علی شام درست کرده و برایش میبرد. علی میگوید که این کارها وظیفه او نیست. فسون میگوید: « بچه داری هم کار من نیست. من برای اینکه کوزگون رو اذیت منم اینجا اومدم. بهانه دیگه ای ندارم.» علی میگوید که میتوانند بهانه ای جدید درست کنند و فسون را میبوسد. فسون کنار میکشد و شب بخیر میگوید.
کوزگون میخواهد که با دیلا به خانه بروند. اما دیلا نمیخواهد کسی را ببیند و روی تخت میخوابد. دیلا میداند کوزگون هیچوقت کار او را فراموش نخواهد کرد و مثل گذشته نخواهد شد. کوزگون کنار دیلا دراز میکشد و به او میگوید: « اون موقع فرق داشت، بچه بودی. ولی الان دیگه به من خیانت نکن. منو بکش اما بهم خیانت نکن. اگه منم بهت اعتماد کنم شاید خوب بشیم…»
⇐ برای دیدن مطالب بیشتر به لینک های: سریال ترکیه ای، سریال های در حال پخش ترکیه ، سریال ترکی عاشقانه و سریال ترکی جدید مراجعه کنید.
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |