سریالسریال خارجی

داستان کامل قسمت نوزدهم سریال ترکی معصومیت

در این مطلب از سایت مجله اینترنتی کولاک خلاصه داستان قسمت نوزدهم سریال ترکی معصومیت Masumiyet را می خوانید، برای خواندن این مطلب با ما همراه باشید. سریال ترکی معصومیت در ژانر درام، جنایی به کارگردانی عمور آتای و تهیه کنندگی فاروک تورگوت ساخته شده است. نویسندگی این سریال ترکیه ای بر عهده سیرما یانیک می باشد‌. بازیگران اصلی سریال معصومیت (Masumiyet) عبارتنداز؛ ایلیدا الیشان در نقش اِلا، سرکای توتونجو در نقش ایلکر، دنیز چاکیر در نقش بهار، دنیز ایشین در نقش ایرم، هولیا اوشار در نقش هاله، مهمت اسلانتوق در نقش هارون و …

تیمور حتی حرف های بانو را باور نمی کند چون فکر نمی کند بهار زنی باشد که به او خیانت کند. اما بانو خوب او را خام خودش می کند و وقتی تیمور با عصبانیت می خواهد سراغ بهار برود تا حساب این کارش را بپرسد، بانو می گوید: «صبر کن عشقم! شاید وقتی بری بگی همه چیزو کتمان کنن. اما ما منتظر فرصت مناسب میمونیم تا نتونن از زیرش در برن! » تیمور قبول می کند طبق نقشه ی او و هاله پیش بروند. از آن طرف هم هاله، ایرمی را که باور نمی کند پدرش همچین کاری در حقش کرده باشد را آرام می کند و از او می خواهد چیزی به هارون نگوید تا حساب بهاری را که سعی کرده پدرش را گول بزند، برسند. ایرم که خیلی از دست پدرش عصبانی شده و از طرفی برای این که همه چیز را به او نگوید و نقشه را خراب نکند، وسایلش را جمع می کند و به هتل می رود.

الا به خانه ی مادربزرگش که در کودکی خاطرات زیادی آنجا داشته می رود. ایلکر هم دنبالش رفته و همانجا منتظر می ماند. وقتی الا برای باز کردن در به روی پیک جلو می رود، ایلکر را آن طرف خیابان می بیند و شوکه شده و با ترس در را می بندد.
بهار خیلی نگران دخترش است و پیش پلیس می رود تا گزارش گم شدن او را بدهد اما پلیس با خواندن یادداشت الا که گفته به خواست خودش رفته و از انجایی که دختر بالغی است، این موضوع را پیگیری نمی کند.
تیمور به خانه می رود و چند ثانیه به بهار خیره می ماند. او به سختی جلوی خودش را می گیرد تا به او چیزی نگوید.

بعد هم به بهانه ای گوشی بهار را می گیرد و به خواست بانو برنامه ای روی آن نصب می کند که تمام پیام ها و تماس های بهار از این به بعد به گوشی تیمور هم فرستاده شود.
ایلکر پشت در می رود و از الا می خواهد در را باز کند. الا از او می خواهد برود. اما ایلکر تا تاریک شدن هوا همانجا می ماند و تنها خواسته اش صحبت با او است. الا در را باز می کند تا با جدیت به او بگوید که گورش را گم کند اما ایلکر می گوید: «الا من از بچه میترسیدم. در حالی که خودمو خیلی نترس نشون میدادم اما کلی چیز بود که ازشون میترسیدم. الا هردومون حرفایی داریم تا بهم بزنیم. نمیخوای حرفامو گوش بدی؟ » الا از جلوی در کنار می رود و تا ایلکر وارد بشود.

تمام مدت، ایلکر انگار که اتفاقی نیفتاده، در خانه قدم میزند و به عکس های کودکی الا خیره می شود و لبخند میزند. الا کلافه شده و می گوید: «اگه حرفی نداری باید بری! » ایلکر می گوید: «الا یادته اولین بار تو کنفرانس بهت در مورد تنها آرزوم گفتم… » الا با عصبانیت می گوید: «من نمیخوام بدونم آرزوی تو چیه. تو فکر کردی من هنوزم همون دختر احمق و کوچیکم. اما من بعد از اون شب و به خاطر کاری که تو باهام کردی، یه شبه هزار سال بزرگتر شدم… برو بیرون. »
بهار از روی یادداشت الا و اشاره ای که به جایی پر از آرامش کودکی هایش کرده، می فهمد که حتما به خانه ی مادربزرگش رفته و با خوشحالی از امید می خواهد او را به آنجا ببرد.

ایرم در هتل حسابی مست می کند و حتی به سرش میزند تا به ایلکر زنگ بزند. ساعتی بعد او ناخوداگاه به خانه ی ایلگازها می رود و هاله که تعجب کرده با این حال مراقبش است. وقتی هارون از روی استوری ایرم می فهمد که به کدام هتل رفته، به مسئول هتل زنگ میزند اما می فهمد که انجا نیست. هارون متوجه میشود حتما ایرم پیش هاله رفته و به خانه آنها می رود. اما ایرم که زیادی مست است، رو به پدرش با تمسخر می گوید: «من با تو جایی نمیام. هاله مثل مامانمه. من پیش مامانم میمونم. » هارون ناراحت می شود و می فهمد که دوباره همه چیز زیر سر هاله است.

داستان کامل قسمت ۲۰ سریال ترکی معصومیت

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا