داستان کامل قسمت ۱۲ سریال ترکی شرافت

۰ زمان تقریبی مطالعه 3 دقیقه

داستان کامل قسمت ۱۲ سریال ترکی شرافت همچنین به همراه جزئیات خلاصه داستان سریال ترکی شرافت Şeref Meselesi قسمت ۱۲ را در این مطلب مطالعه کنید. این سریال محصول کانال D تلویزیون ترکیه در ژانر درام ساخته شده است. «شرافت» در سال های ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۲ به مدت شش سال فیلمبرداری و تهیه شده است . قسمت آخر سریال شرافت در ۱۷ ماه مه ۲۰۱۵ از کانال D پخش گردید. کارگردانی این سریال را آلتان دونمز (Altan Dönmez) بر عهده داشته و زندگی دو برادر جوان را روایت می کند.

ایگیت در خانه نهاد خان است. کمی بعد، اسدالله خان آمده و یک ساک پر از شمش طلا را به نهاد خان نشان داده و میگوید که فردا آنها را به چاپخانه خواهد برد و ماموریتش را انجام میدهد. بعد از رفتن اسدالله خان، نهاد خان به ایگیت پول میدهد تا به سر و وضعش برسد و برای کارهایی که او‌ میخواهد آماده شود. گوشی نهاد خان زنگ خورده و ایگیت اسم نامیک را روی گوشی میبیند. او بین حرفای نهاد خان میفهمد که نامیک در یک هتل و مشغول کارهای افتتاح آنجاست. ایگیت وقتی بیرون می آید سریع با سلیم تماس میگیرد و از آنها میخواهد دنبال نامیک بروند و او را تعقیب کنند.

ایگیت خودش به تیمارستان رفته و مادرش را از آنجا می آورد. او مادرش را به دریا می برد و کمی با او وقت می‌گذراند. سلیم با او تماس میگیرد و خبر میدهد که نامیک را گیر انداخته اند. ایگیت به سرعت مادرش را به خانه برده و خودش سراغ نامیک می رود. زلیخا در خانه عصبی شده و دادو بیداد میکند . همسایه ها جمع شده و نگران او هستند. ایگیت در راه با امیر تماس گرفته و از او میخواهد سریع به خانه برود. امیر مجبور می شود از جلسه کاری بیرون بیاید و به خانه برود او از دیدن وضعیت مادرش عصبی شده و سعی دارد او را آرام کند. ایگیت لب صخره کنار دریا که نامیک را بسته اند می رود.

نامیک میگوید که بیگناه است و همه چیز زیر سر اسدالله خان بوده است. ایگیت او را مجبور می کند که خودش را از صخره پایین بندازد. سپس در ماشین او مواد مخدر جاسازی میکنند و می روند. او شب به خانه می آید. امیر به شدت از دست او عصبانی است و از اینکه مادرشان را با آن وضعیت به خانه آورده و تنها گذاشته است با او دعوا میکند. او ماشین را از ایگیت گرفته و مادرش را به تیمارستان برمی‌گرداند. صبح، ایگیت پیش کبری در مغازه می رود. کبری به او میگوید که فردا پدرش به چاپخانه می رود و چند ساعت نیست. آن وقت او به خانه ایگیت می رود.

ایگیت به نمایشگاه رفته و با سلیم و امره مشغول نقشه کشیدن برای دزدیدن طلاها از اسدالله خان می شوند. سیبل با بورا رستوران رفته است. او به بورا میگوید که باید تکلیف رابطه شان مشخص شود. بورا سکوت کرده و چیزی نمی‌گویید. سیبل میگوید که با این وضعیت او دیگر برای وقت گذرانی با بورا بیرون نمی آید. شب وقتی امیر به خانه می آید با ایگیت به خاطر کارش دعوا میکند. او میگوید که اولین روز کاری اش بخاطر او خراب شد. روز بعد ، وقتی اسدالله خان میخواهد به چاپخانه برود تا طلاها را بفروشد. کبری به ایگیت پیام داده و خبر میدهد که پدرش در حال رفتن است و میگوید که به خانه اش می آید.

ایگیت سریع سلیم و امره را سر نقشه می فرستد و خودش به خانه می رود. کبری به خانه ایگیت می رود و ایگیت به محض ورود او را بغل کرده و با او همخوابه می‌شود. سلیم و امره، دنبال اسدالله خان رفته ‌ و با موتور طلاها را از او می زنند چیه نمایشگاه می روند. بورا با سیبل تماس میگیرد و میگوید که تصمیمش را گرفته است و با سیبل قرار میگذارد تا او را ببیند. مادر سیبل خوشحال می شود و مطمئن است که قرار است بورا از سیبل خواستگاری کند. بورا، سیبل را به خانه ای می برد .‌سیبل از خانه خوشش آمده و دلیل آمدنشان را میپرسد.

بورا میگوید که این خانه را برای خودشان گرفته و کلید خانه را به سیبل میدهد تا به عنوان دوست دختر او کنار هم زندگی کنند. سیبل شوکه و عصبی می شود. در خانه ایگیت، کبری از بودن کنار او لذت می برد و میگوید که از اینکه قرار است در کنار ایگیت پیر شود خوشحال است. ایگیت از حرفهای او متعجب می شود و بحث را عوض میکند. امره و سلیم سریع آثار دزدی را از بین برده و منتظر ایگیت میمانند.