داستان کامل قسمت ۴۶ سریال ترکی لروکس

شب در کافه، ایبو در حال کمک به آیدا برای نظافت است. آیدا با او خیلی سنگین برخورد کرده و قیافه گرفته است. ایبو دلیل رفتار آیدا را نمی‌فهمد. آیدا برای او توضیح میدهد که از اینکه او را به دوستش معرفی نکرده ناراحت است. ایبو این موضوع را بی اهمیت میداند و سپس میگوید که هنوز به شناخت کافی از آیدا برای معرفی او به همه نرسیده است. آیدا از شنیدن این حرف جا خورده و با ناراحتی به ایبو میگوید تا زمانی که به شناخت نرسیده است، از یکدیگر فاصله بگیرند و در خانه رفت و آمد نکنند. وقتی لروکس از بیمارستان به خانه می رسد، دمیر خوابیده است.

.

لروکس به اتاق او رفته و کنار تختش می نشیند و دمیر را نوازش میکند. او برای دمیر تعریف میکند که در مورد همخانه بودنشان قبل از اینکه بداند دمیر رییس شرکت است، به آیدا و مروه در اینباره گفته بود . او سپس به اتاق خودش رفته و می‌خوابد. صبح وقتی بیدار می شود، دمیر در حیاط مشغول ورزش است. او محو تماشای دمیر می شود. کمی بعد روانشناسی که دوست ایبو بود به خانه آنها می آید و خودش را دوست ایبو معرفی میکند که برای حل مشکل آنها آمده. دمیر و لروکس که تصور می‌کنند آن فرد مشاور املاک است، شروع به گفتن مشکلشان میکنند و می‌خواهند هرچه سریع تر از این شرایط رها شوند. آن مرد که بنیامین نام دارد، وقتی دعواهای بین لروکس و دمیر را می‌بیند، میگوید که مشکل آنها چیز دیگری است و باید حتما با روانشناس مشورت کنند.

.

او میگوید که در واقع روانشناس است. دمیر از اینکه ایبو چنین تصمیمی برایشان گرفته عصبی می شود. آقا بنیامین در خانه آنها میگردد و مشکلاتی را که باعث دعوا یا کشش بین آنها می شود را مطرح میکند. سپس بقیه حرفها را به جلسات بعد موکول می کند. دمیر و لروکس از دست او کلافه می شوند. در شرکت، مروه بخاطر اینکه به پدرش خبر ازدواجش را داده و پدرش او را از خانه بیرون کرده است گریه میکند و بقیه در حال دلداری دادن او هستند. بوراک در بیمارستان با فرخ تماس گرفته و خبر تصادفش را میدهد. بچه های شرکت همگی نگران او می شوند.

.

بوراک در حرفهایش به بچه ها میگوید که از همخانه بودن لروکس و دمیر خبر دارد فرخ و عظمیه و اوستا محرم از شنیدن این حرف شوکه می شوند. لروکس شب قبل، نقاشی دمیر را در کافه ی لب ساحل تحویل داده بود تا فردا آن را پس بگیرد. دمیر لب ساحل رفته و میخواهد از کافه سیار آنجا قهوه بگیرد که تابلوی خودش را میینید. او متعجب می شود و نمی‌داند چه کسی آن را آنجا گذاشته. کمی بعد لروکس آمده و تابلو را میگیرد و می رود. او از اینکه دمیر لب ساحل نشسته خبر ندارد. او هنگام رفتن، آلارا را میبیند و آنها شروع به دعوا میکنند. دمیر صدای آنها را شنیده و نزدیک می شود. آلارا با لروکس بد صحبت کرده و به او توهین میکند.دمیر عصبی شده و جلو می آید و آنها را از هم جدا می کند.

.

او که با آلارا قرار داشت، بخاطر اینکه عصبی می شود قرار را کنسل کرده و می رود. او به شرکت رفته و کمی بعد نیز لروکس وارد می شود. دمیر از همه میخواهد که به اتاق جلسات بروند. او به همه توضیح میدهد که خودش و لروکس همخانه هستند و هیچ رابطه ی دیگری بین آنها نیست و اگر چنین چیزی بود او قانون ممنوعیت عشقی شرکت را حذف میکرد. لروکس با ناراحتی به دمیر نگاه میکند. دمیر بعد از شفاف سازی دیگران، به اتاقش می رود. شب، بعد از تمام شدن کار بچه ها به کافه می روند. بورا نیز مانند مروه بخاطر ازدواج و همچنین بیکار شدن، با خانواده اش دعوا کرده است. بچه ها در مورد اینکه بورا و‌ مروه باید کجا زندگی کنند با یکدیگرصحیت میکنند. بوراک پیشنهاد می‌دهد که فعلا آنها به خانه او که خالی است بروند.

.

آلارا دم خانه دمیر می رود. دمیر اصلا حوصله او را ندارد، اما آلارا دست بردار نیست و با اینکه از دمیر بخاطر رفتار ظهرش معذرت خواهی میکند، اما باز هم به لروکس و زندگی کردن دمیر با او حساسیت نشان میدهد. دمیر به آلارا میگوید که او بخاطر نزدیک شدن دمیر دچار سو تفاهم شده و از اول هم نباید به حرف پدر آلارا گوش میداده. آلارا وقتی متوجه می شود که دمیر بخاطر پدرش با او مدارا می‌کرده، به شدت عصبی می شود. دمیر از او میخواهد که دیگر پیگیرش نباشد و دم خانه او نیاید. آلارا با عصبانیت آنجا را ترک میکند