داستان قسمت ۴۵ سریال ترکی کلاغ سیاه kuzgun به همراه ماجرای این قسمت از سریال در این مطلب همچنین خلاصه داستان سریال کلاغ سیاه قسمت ۴۵
بازیگرانی که در این سریال بازی می کنند عبارتند از: باریش اردوچ، بورجو بیریجیک، ستار تانریوجن، هتیجه اصلان، سنار شاهین، اشن ارگولو، آیتک سایان، ایپک ادرم، دریا بسرلر، آمینا کارمان، نورای شرف اوغلو، لونت اولگن،هنده دیلان هنچی، سو بورجو کوشن، آیکوت ییلماز که از مهمترین هنرمندان و بازیگران سریال ترکی کلاغ سیاه هستند.
کوزگون سمت بهرام آدی وار نشانه گرفته ولی به او شلیک نمیکند و تیرهایش را به طرف دیگری خالی میکند. کوزگون که حالا فهمیده بهرام پدربزرگ اش است، با حالی آشفته و پریشان روی صندلی رها میشود و دوباره علت مرگ پدرش را میپرسد. بهرام توضیح میدهد: « یوسف از اول با من مخالف بود. از هجده سالگی فامیلیشو عوض کرد و با من در افتاد. من همیشه از دور مراقب شماها بودم.»بهرام در ادامه توضیح میدهد که نمیخواست پسرش در زندان بماند و برای نجاتش، به او سم خورانده و کاری کرده تا دکترها تشخیص دهند که یوسف مرده است. یوسف که در واقع بیهوش شده به عنوان جنازه با آمبولانس از زندان خارج میشود و به ویلای بهرام برده میشود. یوسف بیدار شده و از این کار پدرش ناراحت میشود. بهرام میگوید که در این جنگ برنده شده است.یوسف نگران کوزگون است و کلید ماشین را میگیرد تا به دنبال کوزگون بگردد. پس از چند دقیقه، ماشین در جاده منفجر میشود. بهرام به کوزگون میگوید: « من پسرم رو نکشتم اما شاهد مرگش بودم. ما وسایلی که ازش مونده بود توی قبر گذاشتیم. هویت واقعی تو آدی واره. تو نوه ی عزیز من و جانشین منی» کوزگون راه پدرش را انتخاب میکند و عقیده دارد که یوسف بی دلیل با بهرام مخالف نبوده. بهرام میگوید که دشمنی قدیمی بنام فرمان کورو اغلو دارد که چهره ی او نیز از همه پنهان است. فرمان میداند که کوزگون یک آدی وار است. او نقشه دارد که کوزگون را تحریک به کشتن پدربزرگش کند تا بعد از مرگ بهرام، تمام خانواده آدی وار از جمله کوزگون، کارتال و قمری را بکشد. بهرام در مورد تمام اینها به کوزگون هشدار میدهد و میگوید که به دام فرمان نیفتد.
.
کوزگون به بورا زنگ میزند و میگوید بهرام را فقَط به یک شرط میکشد و شرطش این است که مدرک یا نشانه ای از پدرش به او بدهند.
دیلا که نام حک شده ی یوسف آدی وار را روی ساعت دیده، سراغ کمیسر میرود و به او نشان میدهد. او مطمئن است که کوزگون هنوز از ماجرا خبر ندارد و با بهرام دشمن است. کمیسر میگوید که مسئله جدیست و با این تفاسیر بهرام در پی تربیت ولیعهد برای خودش است تا پس از مرگ جانشین داشته باشد.
.
دیلا در اتاق کار با وکیل هایی جهت آزادی پدرش ملاقات میکند. قمری که با شنود صدای آنها را شنیده به کوزگون خبر میدهد که دیلا در تلاش برای آزادی رأفت است. کوزگون به خانه رفته و به دیلا میگوید که برای رأفت تلاش نکند زیرا فایده ندارد. دیلا ساعت یوسف را که تعمیر شده به کوزگون پس میدهد. کوزگون مطمئن است که به زودی از این ازدواج دروغین خلاص میشوند. او به اتاق رفته و پنهانی پشت ساعت را باز میکند و نام واقعی پدرش را میبیند. دیلا متوجه میشود که کوزگون دیگر از بهرام نمیترسد.او تلاش می کند که از کوزگون حرف بکشد و وقتی میز را میبیند که کوزگون ساعتش را باز کرده، شک و شبه هایش از بین میرود. دیلا به کمسیر پیامی میفرستد که حق با او بود و کوزگون از آدی وار بودنش مطلع است.
کمی بعد، بسته ای برای کوزگون به خانه میآید. دیلا از سر کنجکاوی آن را باز میکند و یک دسته تار مو میبیند. کوزگون سر میرسد و جعبه را از دست دیلا میگیرد و به سرویس بهداشتی میرود. نامه ای برای کوزگون آنجاست که نوشته تار مو را آزمایش کند و از زنده بودن پدرش مطمئن شود.
کمیسر سلجوق را به خانه دیلا میفرستد تا به او جی پی اس مخصوصی دهد.سلجوق و دیلا در بالکن صحبت میکنند و کوزگون از دور به آنها نگاه میکند. سلجوق میگوید: « عادی رفتار کن داره مارو نگاه میکنه» سپس پرونده های فرمالیته ای به دیلا میدهد و پنهانی جی پی اس را در جیب دیلا می اندازد. و میگوید که همین امشب باید به ماشین کوزگون وصل شود. کوزگون بیشتر از قبل به سلجوق شک کرده و به جهان دستور میدهد تا از فردا او را تعقیب کند. شب پس از اینکه کوزگون در کاناپه خوابیده، دیلا آرام بیدار میشود و سویچ ماشین را برمیدارد. او بیرون رفته و سوار ماشین میشود و جی پی اس را زیر صندلی راننده میچسباند. کوزگون از خواب بیدار میشود و دنبال دیلا میگردد. دیلا با دیدن او به دروغ میگوید که چیزی در ماشین جا گذاشته بود