سریالسریال خارجی

سریال ترکی روزگارانی در چوکوروا | داستان قسمت ۴۱۶ سریال ترکی روزگارانی در چوکوروا

در این مطلب از سایت مجله اینترنتی کولاک داستان کامل قسمت ۴۱۶ سریال ترکی روزگارانی در چوکوروا از نظرتان می گذرد، نظرات خود را در خصوص این سریال با ما در میان بگذارید.

مهمت در تعمیرگاه عبدالقدیر، از حرفهای دستیار عبدالقدیر متوجه می شود که آنها تکین را کشته اند. او شوکه و عصبانی شده و از عبدالقدیر توضیح میخواهد. عبدالقدیر می‌گوید که تکین در مورد هویت اصلی مهمت با خبر شده بود و به تعمیرگاه آمده و او را تهدید کرده بود. مهمت می‌گوید که این دلیل کافی برای کشتن تکین نبوده و عبدالقدیر حق چنین کاری را نداشته است. سپس با عصبانیت می رود.

زنی که به خانه دمیر آمده، اصرار دارد که دمیر را ببیند. وقتی لطفیه می‌گوید‌ که دمیر خانه نیست، آن زن حرفش را نمی‌گوید و با کلافگی از آنجا می رود. زلیخا به خانه رسیده و با ناراحتی به اتاقش می رود. لطفیه سراغ زلیخا می رود تا مشکلش را بفهمد، اما زلیخا میخواهد تنها باشد.

کمی بعد فکرت به عمارت می رود و می خواهد زلیخا را ببیند. او با زلیخا به اسطبل می رود و به او می گوید نگرانش است و نسبت به مهمت اعتماد ندارد و دمیر زلیخا را به او سپرده است.

زلیخا با عصبانیت از او می خواهد در کارهایش دخالت نکند و بعد هم می رود. لطفیه حرف های ان ها را می شنود و به سراغ فکرت می رود و از کارهایش گلای می کند و می گوید بهتر است زودتر به هتل بروند و خانه ای پیدا کنند و دیگر اطراف زلیخا نباشند تا او را ناراحت نکنند.

لطفیه به اتاقش می رود تا وسایلش را جمع کند. زلیخا پیش او میاید و وقتی می فهمد از دعوای او و فکرت خبر دارد از او خواهش می کند او را تنها نگذارد و لطفیه قبول می کند. شرمین و فیسون در حیاط عمارت نشستند.

شرمین از کارهای صحنیه عصبانی است و می خواهد بابت تصادف عمدیش از او انتقام بگیرد. وقتی غفور مشغول باغبانی است شرمین و فیسون به عمد در مورد زمین های کنار سد صحبت می کنند و می گویند قرار است قیمت ان جا به شدت بالا برود.

غفور حرف ها را می شنود و سریع می رود. فیسون می گوید دولت قرار است زمین های کنار سد را ادغام کند و قیمتشون پایین میاید. ان ها قصد دارند از این طریق به صحنیه لطمه بزنند. شب فکرت با خانه شرمین تماس می گیرد و با بتول در مورد کار صحبت می کند.

بتول متوجه کدورت بین فکرت و زلیخا می شود و برای اینکه ماجرا را بفهمد با فکرت قرار می گذارد. شرمین از اینکه دخترش به فکرت نزدیک می شود خوشحال است. بتول و فکرت به کلاب شهر می روند. فیسون و دوستانش انجا هستند و وقتی ان ها را می بینند و در مورد اینکه بین ان ها چیزی هیت صحبت می کنند و ان ها را مناسب هم می دانند.

بتول به عمد خودش را فکرت صمیمی نشان می دهد تا دیگران متوجه شوند. غفور در خانه در مورد گرون شدن زمین های کنار سد صحبت می کند و از صحنیه می خواهد پول هایی که برای اوزوم پس انداز کردند به او بدهد.

صحنیه قبول نمی کند و از غفور عصبانی می شود. غفور سراغ راشد می رود و موضوع را به او می گوید. از راشد می خواهر طلاهای فادیک را بفروشد و زمین بخرند. بتول و فکرت به پارک می روند و بستنی میخورند و بهم نزدیک می شوند.

در ادامه می خوانید:

خلاصه داستان قسمت ۴۱۷ سریال ترکی روزگارانی در چوکوروا

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا