سریال ترکی روزگارانی در چوکوروا | داستان قسمت ۴۱۸ سریال ترکی روزگارانی در چوکوروا
در این مطلب از سایت مجله اینترنتی کولاک داستان کامل قسمت ۴۱۸ سریال ترکی روزگارانی در چوکوروا از نظرتان می گذرد، نظرات خود را در خصوص این سریال با ما در میان بگذارید.
دو زن به خانه زلیخا آمده و به زلیخا نامه ای نشان می دهند که محتوای آن مشخص نبود اما مربوط به هولیا بوده است که دمیر در زمان های قدیم با او رابطه داشته، زلیخا بعد از دیدن نامه بسیار تعجب میکند و آشفته میشود. زن زلیخا را تهدید میکند که دمیر ماهیانه ۵ هزار لیر به او میداده پس زلیخا نیز باید همان مبلغ را به او بدهد تا رازی که در نامه نوشته شده را به کسی نمی گوید.
زلیخا نامه را از دست زن می گیرد و می گوید حتی حاضر نیست که یک لیر پول پرداخت کند و می گوید که برود و به کل چوکوروا بگوید. کشمکش هایی میان زلیخا و زن رخ میدهد اما زلیخا نامه را می گیرد و زن را بیرون میکند. محمد با عبد القدیر نقشه هایی کشیده است که میخواهد آنها را عملی کند به شرکت میرود و درخواست پرونده هایی میکند صبیحا خانم به کار های محمد شک میکند اما به ناچار پرونده ها را به او می دهد.
بتول سیصد هزار لیر به خانه می آورد و به شرمین خانم نشان می دهد و می گوید این تازه یک سوم از ثروتی بود که یامان ها به آنها بدهکارند و به زودی پول زیادی به دست آنها میرسد شرمین هم بسیار خوشحال میشود و از خوشحالی در پوست خود نمی گنجد و به بتول می گوید که با قسمتی از این پول ها برای او ماشینی بخرند.
بتول به شرمین خانم می گوید به هیچ وجه نباید این کار را بکند چون زلیخا شک میکند و نباید کاری انجام دهند که باعث شک زلیخا شود. زلیخا جریان نامه را به لطفیه خانم می گوید و به او می گوید میخواهد به ازمیر برود برای پیدا کردن هولیا اما لطفیه خانم با اصرار زلیخا را قانع میکند تا شب صبر کند و با فکرت برود و هرگز به تنهایی نرود زلیخا نیز قبول میکند اما از ته دل راضی نیست.
بتول فکرت را می بیند و او را صدا میزند اما فکرت به بتول توجهی نمیکند و یک جورهایی پس از اتفاقات افتاده از دست او فرار میکند. زلیخا پیش زنی که او را تهدید میکرده در هتل میرود و می شنود که دخترش به او می گوید نباید نامه را به زلیخا میداد و حال آنها حتی پول ندارند که از هتل خارج شوند زلیخا اینها را میشنود و در را میزند.
زن با دیدن زلیخا می گوید که بالاخره تسلیم شده و پول را آوردی اما زلیخا در عوض می گوید فقط ۱۰۰۰ لیر اوردم آن هم برای اینکه آدرس هولیا را به من بدهید و پیش از این حاضر نیستم بهایی بپردازم و تا آنجا که میدانم حتی پول ندارید از هتل خارج شوید.
آنها هم به ناچار پیشنهاد زلیخا را قبول میکنند و آدرس را به زلیخا میدهد زلیخا باز تهدید میکند که اگر ادرس اشتباه باشد آدم های او نمی گذارند زنده از این هتل خارج شوند و از هتل بیرون می آید.
لطفیه خانم و ثانیه برای شادی روح علی رحمت تصمیم می گیرند در بین محله های فقیر نشین خیرات پخش کنند و لطفیه زلیخا را قانع میکند تا منتظر فکرت بماند و از خانه خارج میشود. لطفیه ثانیه و غفور با کارکنان دیگر خیرات را پخش میکنند و در بین آنها مشغول صبحت میشوند.
زلیخا به گوشی فکرت زنگ میزند اما فکرت جواب نمیدهد و وقتی به شرکت زنگ میزند یکی از کارکنان می گوید به مزرعه رفته و شب بر می گردد زلیخا نیز نمی تواند صبر کند و تصمیم می گیرد خودش تنهایی برود.
عدنان را به فادیک می سپرد و خودش راهی میشود و به فادیک می گوید اگر لطفیه خانم امد به او بگوید نتوانست صبر کند و نگران او نباشد. فسون و شرمین علی رغم تاکید های بتول به گالری ماشین عبدالقدیر می روند تا ماشین ببینند و همینطور که مشغول دیدن هستند ناگهان به یک ماشین برخورد میکنند وخیلی خوششان می آید.
ناگهان عبد القدیر انها را میبیند و از آنها به خوبی استقبال میکند و به شرمین می گوید هر ماشین که دوست دارد بدون فکر کردن به قیمت می تواند بردارد. شرمین نیز خوشحال میشود و بدون اجازه بتول ماشین لاکچری برمیدارد و با خود به خانه میبرد.
در ادامه می خوانید:
خلاصه داستان قسمت ۴۱۹ سریال ترکی روزگارانی در چوکوروا
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |