سریالسریال خارجی

سریال ترکی روزگارانی در چوکوروا | داستان قسمت ۴۲۶ سریال ترکی روزگارانی در چوکوروا

در این مطلب از سایت مجله اینترنتی کولاک داستان کامل قسمت ۴۲۶ سریال ترکی روزگارانی در چوکوروا از نظرتان می گذرد، نظرات خود را در خصوص این سریال با ما در میان بگذارید.

مهمت همراه عبدالقدیر مشغول کار است که عبدالقدیر می گوید دختر زلیخا از تراس به پایین افتاده است مهمت همین که این خبر را میشنود سریع از کارگاه خارج میشود تا به خانه زلیخا برود.

زلیخا و فکرت درباره نذری که میخواهند به عنوان صدقه بدهند حرف میزنند که در این حال مهمت می آید. فکرت باز عصبانی میشود اما سعی میکند بروز ندهد.

مهمت مشغول حرف زدن با زلیخا میشود و از او میخواهد اگر کمک لازم بود حتمن به او بگوید و خداحافظی میکند و میرود. بتول هم که صورت فکرت و حرکات او را نگاه میکند خوب متوجه میشود که فکرت زلیخا را دوست دارد و عصبانی به خانه بر میگردد و وسایل ها را میشکند و گریه میکند و سر شرمین فریاد می کشد که چیزی نشده است.

صبح غفور و راشد مشغول پخش کردن گوشت های نذری میشوند و شیطنت های غفور مثل همیشه ادامه دارد و مردم را می خنداند. زلیخا به شرکت میرود و متوجه میشود یکی از کارکن ها ده ساله شرکت کاغذ های بیمه را ناپدید کرده و آنها مجبور هستند تمام ده میلیون دلار خسارت را خودشان بپردازند همچنین به ده میلیون دلار دیگر برای تهیه ی جنس جدید نیاز دارند.

زلیخا می گوید شاید ارجان کارکن ده ساله انها که فرار کرده با هاکان گوموش اوغلی همدست است و در همین حین مهمت پوزخند تلخی میزند و به زلیخا می گوید تمام بیست میلیون دلار را خودش میدهد زلیخا اول قبول نمیکند اما با اصرار مهمت قبول میکند.

بتول پیش عبدالقدیر میرود و ماجرا را می گوید و می گوید که مهمت چقدر دست و دلباز شده و با عبدالقدیر طبق معمول برای نابودی زلیخا نقشه هایی می چینند. فکرت کارکن ها را جمع میکند و باز هم بار دیگر از چتین و کارگر دیگری که سر آن فریاد کشیده بود معذرت خواهی میکند.

در همین حال متوجه میشود زلیخا آمده و به دفترش میرود زلیخا درمورد ارجان و توطئه او می گوید و فکرت هم می گوید هر جوری شده اورا پیدا میکند و تاوان خیانتش و همچنین اطلاعات هاکان گوموش اوغلی را می گیرد از او.

لطفیه به دفتر شهردار میرود و شهردار از او میخواهد برای فستیوال پنبه ای که هر سال در چوکوروا برگزار میشود مدیر انجام تدارکات باشد لطفیه هم با خوشحالی می پذیرد و آماده میشود این مسئولیت مهم را برعهده بگیرد.

در آنجا مسئولی را می بیند که به او می گوید خبر ازدواج فکرت و بتول نزدیک است لطفیه هم می گوید هر چه قسمت باشد. عبدالقدیر پیش مهمت در مزرعه های انگور میرود و به او تبریک می گوید بابت سهام دار شدن نصف دیگر شرکت اما مهمت می گوید او در عوض بیست میلیون دلار هیچ چیزی نمی گیرد.

عبدالقدیر می گوید که او دیوانه شده و بخاطر عشقش به زلیخا همه چیز را به باد میدهد اما هاکان به او گذشته تلخش را یاد آوری میکند و می گوید که او تنها یک قاچاقچی لبنانی گرسنه بود و اگر او کمک نمی کرد الان از گشنگی میمرد و به عبد القدیر می گوید بهتر است گذشته خود را فراموش نکنی چون اصل دیوانه شدن در همین کار است و چهره عبدالقدیر گرفته میشود.

خلاصه داستان قسمت ۴۲۷ سریال ترکی روزگارانی در چوکوروا

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا