سریالسریال خارجی

سریال ترکی روزگارانی در چوکوروا | داستان قسمت ۴۲۹ سریال ترکی روزگارانی در چوکوروا

در این مطلب از سایت مجله اینترنتی کولاک داستان کامل قسمت ۴۲۹ سریال ترکی روزگارانی در چوکوروا از نظرتان می گذرد، نظرات خود را در خصوص این سریال با ما در میان بگذارید.

زلیخا به همراه مهمت به اسب سواری می رود و با یکدیگر درباره خود و خانواده شان صحبت می کنند، زلیخا از مهمت درباره خواهر و برادرش هایش سوال می کند اما او به دروغ تظاهر می کند که تک بچه است و هیچ خواهر برادری ندارد. زلیخا از خودش برای او می گوید و تعریف می کند که چگونه با ییلماز به چوکوروا آمده است.

بتول پیش عبدالقدیر می رود و درباره قاتل اومیت با او صحبت می کند، اما عبدالقدیر باهوش تر از این حرف ها است و می خواهد که از زیر زبان بتول حرف بکشد و احتمال می دهد که قاتل دمیر است، اما بتول تو حرفش می پرد و می گوید قاتل زلیخا است و خودش از زبان زلیخا وقتی که پیش فکرت اعتراف کرده، شنیده است. بتول که دل خوشی از زلیخا ندارد، می گوید حتی اگر یک مدرک هم داشتم به پلیس او را لو می دادم تا برای همیشه از دستش راحت شوم. این حرف بتول باعث می شود که عبدالقدیر هم به فکر فرو برود.

عبدالقدیر پس از تمام شدن حرف های بتول به صورت ناشناس اسلحه و یک یادداشت که در آن نوشته شده بود زلیخا، اومیت را به قتل رسانده است برای دادستان می فرستد. خبر این کار عبدالقدیر در چوکوروا می پیچد و همه می فهمند که قاتل اومیت، زلیخا است. غفور برای خرید به بازار رفته است که با شنیدن این خبر از زبان مردم، با عجله خودش را به عمارت می رساند و همه چیز را برای آن ها تعریف می کند.

زلیخا با شنیدن حرف های غفور هول می کند و شروع به گریه می کند، فکرت و لطیفه او را آرام می کنند، فکرت تصمیم می گیرد که او را به آلمان بفرستد اما لطیفه مخالفت می کند و می گوید بهتر است زلیخا پیش دادستان برود و هر چیزی که او می گوید را تکذیب کند. بتول به خانه رفته است که عبدالقدیر به آن جا زنگ می زند و می گوید مدرک جرم زلیخا را برای پلیس فرستاده حالا نوبت اوست که باید به سراغ پلیس برود و زلیخا را لو دهد، بتول مقاومت می کند و می گوید حرف هایش جدی نبوده اما عبدالقدیر عصبی می شود و با فریاد تهدیدش می کند که باید این کار را انجام دهد.

پلیس برای بردن زلیخا به آن جا رفته، لطیفه آرامش می کند و تاکید می کند حرف هایی که با هم گفتیم را فراموش نکن. زلیخا با ترس و ناراحتی سوار می شود که در همان زمان شرمین هم از راه می رسد و زیر لب بلا به دوری می گوید. این کار شرمین باعث دعوای لفظی میان او و لطیفه می شود.

بتول به اجبار عبدالقدیر و از روی ترس پیش دادستان رفته تا زلیخا را لو دهد، اما همین که می خواهد شروع کند، مدیر از راه می رسد و اعلام می کند که جواب آزمایش آمده و همراه با دادستان می روند و بتول هم خوشحال از این که زلیخا به زندان افتاده است، می باشد.

خلاصه داستان قسمت ۴۳۰ سریال ترکی روزگارانی در چوکوروا

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا