شعر و متن آهنگ های آلبوم ابراهیم محسن چاوشی+ دانلود آلبوم با کیفیت عالی
در این مطلب شعر و متن آهنگ های آلبوم ابراهیم منتشر شده است. آلبوم «ابراهیم» محسن چاوشی بعد از حواشی زیادی که در این مدت پیش آمد سر انجام منتشر شد. آلبومی با ۶ قطعه که شعرهای آن را حسین صفا سروده. تمام اشعار حسین صفا از کتاب منجنیق او هستند.
گفته می شد دو آهنگ از آلبوم اولیه ابراهیم که به ارشاد رفته بود نتوانست مجوز بگیرد. اشعار این دو آهنگ به نامهای «تو در مسافت بارانی» و «ما بزرگ و نادانیم» هستند که از کتاب شعر «منجنیق» حسین صفا، انتخاب شدهاند. دو ترانهای که بیشتر متهم به ترانههای اروتیک هستند تا ترانههای اجتماعی و سیاسی.
از علاقه مندان دعوت می کنیم برای حفظ حقوق مولف و صاحب اثر از دانلود غیر قانونی آلبوم ابراهیم پرهیز کرده و آن را به صورت قانونی خریداری کنند.
بِبُر به نام خداوندت
که لطف خنجر ابراهیم
به تیز بودن احکام است
نبخش مرتکبانت را
تو حکم واجب الاجرایی
و عشق جوخه ی اعدام است
به دست آه بسوزانم
که شعله ور شدنم دود است
کفن به سرفه بپوشانم
که سربه سر بدنم دود است
و نخ به نخ دهنم دود است
غمت غلیظ ترین کام است
سرنگ ها همگان قرمز
و رنگ ها همگان قرمز
سماع مولویان قرمز
جهان کران به کران قرمز
که رنگی از رُژ گلگونت
هنوز بر لب این جام است
بگو ستاره ی دردانه!
در انزوای رصدخانه
کدام کوزه شکست آن روز
که با گذشتن نهصد سال
هنوز حلقه ی دستانش
به دور گردن خیام است؟
ببین چقدر اسیرم من!
چنان بکُش که اگر مردم
هزار بار بمیرم من
دسیسه های تو! می بینی؟
گلوی پاک امیرم من
که در تدارک حمّام است
چه حکمتی ست در این مردن؟
-در عاشقانه ترین مردن-
و مغز را به فضا بردن
و گریه را به خَلا بردن
چه حکمتی ست که در آغاز
نگاه من به سرانجام است؟
در آستانه ی پیری
در آستانهی پیری
گلایه از شب دنیا
بد است مرد حسابی
به احترام دیازپام
بدون قصه و بوسه
تلاش کن که بخوابی
تو مثل پردهی خانه
وبال گردن روزی
کسی نگفت نباید
که از نهاد بسوزی
تو آفتاب نبودی
که بی دریغ بتابی
چه اسبها که درونت
به اهتزاز درآمد
به شیهه عمر گلویت
کشان کشان به سر آمد
تو را که بست به گاری
که روزمزد عذابی؟
لگد زدند به شیری
که صبر غرش او بود
شکست یوزپلنگی
که رام و آینهخو بود
و از فراز دهانی
سقوط کرد عقابی
دلیر ماندی و نان را
به خون زدی که نمیری
به هرزه پا ندواندی
از این دوندگی آخر
چه میرسد به جماعت
جز آخوری و طنابی؟
شناس عالمی اما
شناسنامه نداری
و دائمالغمی اما
خودت ادامه نداری
غرور منقطعالنسل
عمارهساز خرابی
تو برگزیده نبودی
قبول کن که نبودی
قبول کن که رسولی
بدون معجزه هستی
بلند مساله هستی
ولی بدون کتابی
دریچهای که تپید و
جهان کوچک ما را
به نورخان گرفته است
بیا و زنده شو ای ماه
که مثل فاتحه هر شب
بر این دریچه بتابی
هزار ماهی تنها
فدای آبی دریا
هزار بسته مسکن
فدای این غم برنا
هزار گلهی درنا
فدای وسعت آبی
گلایه از شب کوچک
و نق به شیوهی کودک
پس از حزن مبارک
شود بلند غمت نیز
غمت بخیر شبت نیز
شب است مرد حسابی
همراه خاک اره
همراه خاک اره
تف میکنم طعمِ
بیدار بودن را
با سرفهام در خواب
حس میکنم دردِ
نجار بودن را
از نردبان بودن
بسیار غمگینم
از آسمان بودن
بسیار غمگینم
تمرین کنم باید
دیوار بودن را
چون فوج ماهیها
در نفت میمیرم
دریای آلوده
دارد به آرامی
کم میکند از من
بسیار بودن را
وقتی نمیمیرم
هم دردسر سازم
هم دست و پا گیرم
اما به هر تقدیر
باید تحمل کرد
سربار بودن را
در سینهام بمها
با کوهی از غمها
پیوسته لرزیدند
پس دفن خود کردم
همراه آدمها
جاندار بودن را
روزی اگر زاغی
روباه را بلعید
جای تاسف نیست
هیهات اگر روزی
صابون بیاموزد
مکار بودن را
بیرون تراویده است
از گور من بهرام
از کوزهام خیام
از مستیام حافظ
سرمشق میگیرد
هشیار بودن را
وقتی نمیمیرم
هم دردسر سازم
هم دست و پا گیرم
اما به هر تقدیر
باید تحمل کرد
سربار بودن را
لطفاً به بند اول سبّابه ات بگو!
یک ذرّه صبر و حوصله اش بیشتر شود
از بُخل ، زنگ خانه ی من سکته می کند
دستت اگر کمی متمایل به در شود
در می زنی که وارد تنهاییم شوی
اما بعید نیست زمانی که می روی
در از خودش جلای وطن گفته ، مثل من
در جست و جوی در زدنت در به در شود
گفتی بیا و سر بکش از استکان من
لاجرعه سرکشیدم و گس شد زبان من
گفتم بیا و دست بکش از دهان من
این زهرمار عرضه ندارد شکر شود
این بچه لاکپشت نگون بخت سال هاست
از تخم در می آید و سوی تو می دود
اما مقدّر است در آخرین قدم
یعنی در آستانه ی دریا دَمَر شود
نُه ماه غلت خوردم و اصرار داشتم
در آن رَحِم لباس شوم تا بپوشی ام
یا کاسه ای شراب شوم تا بنوشی ام
هر نطفه ای که دوست ندارد پسر شود!
هر نطفه ای که دوست ندارد وَرَم شود
گفتم وَرَم شوم–وَرَمی در درون تو-
تا هی بزرگ تر بشوم ، تا جنون تو
همراه قد کشیدن من بیشتر شود
اما پسر شدم که تو را آرزو کنم
هی جان به سر شدم که تو را آرزو کنم
پیوسته آرزو کنمت بلکه آرزو
از شرم ناتوانی خود جان به سر شود
دستت مبارک است که چک می زند به گوش
دستت مبارک است که می آورد به هوش
عیسای دست های مبارک! بزن مرا…
تا مُرده ای به زنده شدن مُفتَخَر شود!
جهان فاسد مردم را بریز دور و در این دوری به عطر ناوی خود خو کن
جهان فاسد مردم را
بریز دور و در این دوری
به عطر نافهی خود خو کن
کمین بگیر جهانت را
سپس شکارچیانت را
به تیر معجزه آهو کن
مفصلاند زمستانها
و برف، نسخهی خوبی نیست
برای سرفهی گلدانها
گلی نمانده، خودت گل باش
تو را بکار و شکوفا شو
تو را بچین و تو را بو کن
دلم دف است نیستانا!
نگاه صوفی ناخوانا!
جهانپریشی مولانا!
دهانپریشی مولانا!
تو خانقاه منی، با من
بچرخ و یاحق و یاهو کن
شب است، یک تنه زیبا شو
و چند ماه، شکیبا شو
سپس مرا متولد کن
بتاب روی شبم دریا!
و جوجهاردک زشتم را
به زیر بال و پرت قو کن
کسی نمیشنود ما را
اگر که روی سخن داری
و درد حرف زدن داری
اگر دهان خودت هستی
اگر زبان خودت هستی
به گوشهای خودت رو کن
دوتا بریدهی از شانه
دوتا خجول، دو دیوانه…
منم دو دست، که میخواهم
بغل بگیرمت ای جنگل!
تفقدی نظری چیزی
به این دو ساقهی کمرو کن
مِسَم که پخش و پلا هستم
دچار درد و بلا هستم
تو عادلی که طلا هستی
به کیمیای مساواتت
تو را بدل به خودت، اما
مرا بدل به ترازو کن
تو را ببوس که لبهایت
هنوز طعم عسل دارد
تو را بخواه که آغوشت
هنوز میل بغل دارد
تو را بکار و شکوفا شو
تو را بچین و تو را بو کن
ای ماه مهر
مادر! مداد قرمز من کو؟
کو لقمههای نان و پنیرم؟
آخر چگونه بیست بگیرم
وقتی که دستهای فقیرم
فردای درس، آن همه باید
در جستجوی کار بمیرند؟
ای ماه مهر! زهر هلاهل!
بازآ که زنگهای ثلاثه
روزی هزار بار بمیرند
تا کودکان به وقت دبستان
از ترس امتحان نهایی
با نمرهی چهار بمیرند
ای ماه مهر! ماه بداخلاق!
با ایدههای محکم و خلاق
ما را بزن به خطکشی از چوب
ما را بزن به ترکهی مرطوب
تا در درون کودک دیروز
مردان بیشمار بمیرند
مادر! مداد قرمز من کو؟
کو لقمههای نان و پنیرم؟
آخر چگونه بیست بگیرم
وقتی که دستهای فقیرم
فردای درس، آن همه باید
در جستجوی کار بمیرند؟
دل بادبادکی است حصیری
آهی که میوزد دل ما را
تا اوج میبرد به اسیری
با هر نخ بریده شهیدیست
دلهای رفته را بگذارید
در اوج افتخار بمیرند
در این کلاسهای رفوزه
لای کتابهای عجوزه
ما چیستیم بر درِ کوزه؟
سقای علم! دست بجنبان
تا گوشهای تشنه، به دستِ
چَکهای آبدار بمیرند
روزی هزار بار بگو آب
روزی هزار بار بگو نان
مادر! مرا ببر به دبستان
تا روی شاخههای جوانم
گنجشکهای توی دهانم
روزی هزار بار بمیرند
مادر! مداد قرمز من کو؟
کو لقمههای نان و پنیرم؟
آخر چگونه بیست بگیرم
وقتی که دستهای فقیرم
فردای درس، آن همه باید
در جستجوی کار بمیرند؟
⇐ برای دیدن مطالب بیشتر به لینک های دانلود و دانلود آهنگ جدید مراجعه کنید.
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |
آلبوم ابراهیم فوق العاده جذاب و زیباست