سریالسریال خارجی

خلاصه داستان قسمت ۱۰۳ سریال ترکی زن | سریال زن kadin قسمت ۱۰۳

خلاصه داستان قسمت ۱۰۳ سریال ترکی زن همچنین داستان سریال ترکی زن (کادین) kadin قسمت ۱۰۳به همراه جزئیات ماجرا و اطلاعات تکمیلی درباره این سریال ترکی در این مطلب. سریال «زن» سریالی ست که از سال ۲۰۱۷ ساخت و پخش آن همچنان ادامه دارد. این سریال از شبکه فاکس ترکیه پخش می شود. این سریال تلویزیونی در ژانر درام ساخته شده است. داستان این سریال ترکی بر اساس سریال ژاپنی زن محصول سال ۲۰۱۳ است. این سریال را Merve Girgin کارگردانی کرده است.

قسمت ۱۰۳ سریال ترکی زن

خلاصه داستان قسمت ۱۰۳ سریال ترکی زن

ییلز قبل جیدا به خانه موسی رفته و وسایل را جابجا می کند. وقتی موسی می خواهد برود، ییلز جلو می رود و می گوید: «آقا موسی من یه بیماری وسواسی دارم که باید همه چیز مرتب باشه. الانم کراوتتون کجه میشه درستش کنم؟ » موسی این اجازه را به او می دهد و خیره به او می ماند و می گوید: «ژاله هم این مشکلو داشت یه لحظه یاد اون افتادم… » و ییلز کمی ناراحت می شود. جیدا و ییلز همه وسایل را می چینند اما لباس های موسی را نمی دانند کجا بگذارند که عمران از راه می رسد و آنها به ناچار لباس ها را درون کابینت ها جاساز می کنند. عمران وقتی به آنجا می رسد همه جای خانه را و حتی کابینت ها را نگاه می کند و با لباس ها روبرو می شود. جیدا می گوید: «اینا لباس قدیمی های پیامیه! جا نبود اونجا گذاشتمشون! » عمران هم لباس ها را برمی دارد و می گوید: «اینارو برمیدارم میبرم موسسه خیریه مون به آدمای نیازمند بدم! » جیدا و ییلز سعی می کنند او را از این کار منصرف کنند اما عمران تصمیم خودش را گرفته و لباس ها را برمیدارد. لونت به سارپ زنگ می زند و به او می گوید که شیرین می خواهد او را ببیند اما سارپ می گوید که اصلا ممکن نیست و گوشی را قطع می کند. عمران همه ی لباس های موسی را به علاوه اسباب بازی های بورا را جمع می کند تا به موسسه خیریه ببرد و کاری از دست ییلز و جیدا هم برنمی آید. بعد هم از آنها می خواهد او را پیش انور ببرند تا چند دست لباس برایش بدوزد. بهار وقتی به خانه می رسد، عارف و انور را هم آنجا می بیند و می گوید: «هرچی بلا هست سر من میاد… » عارف و انور متعجب از او می پرسند که او از کجا می داند و کی به او حرفی زده؟ بهار که متوجه منظور آنها نشده می گوید: «ژاله به شمام زنگ زد؟ گفت شیرین هپاتیت داره و فعلا عمل من عقب میفته… کاری هم نمیتونیم کنیم تا پیوند جدید پیدا بشه.. » عمران همراه جیدا به خانه بهار می رود و عمران از انور می خواهد برایش لباس بدوزد و بعد هم لباس هایش را در می اورد تا بهار اندازه اش را بگیرد.

همان موقع در خانه زده می شود و وقتی جیدا در را باز می کند با همان سه قلدر روبرو می شود که جیدا را به داخل هل می دهند و خودشان هم وارد خانه می شوند. بهار از انها می پرسد که جریان چیست؟ و آنها قضیه را برای او تعریف می کنند و در آخر هم می گویند که یک هفته برای تخلیه به آنها فرصت می دهند. عمران که از رفتار آنها خوشش نیامده از آنها می خواهد بیرون بروند ولی آنها او را مسخره می کنند و به هیکل چاق او متلک می اندازد که باعث می شود عمران خشمگین بشود و جیدا او را آرام می کند. بعد از رفتن آنها بهار با درماندگی روی زمین می نشیند و می گوید که چه باید بکنند…. پیریل در فضای مجازی متوجه می شود که بهار اکانت جدیدی باز کرده و عکس هایش همراه بچه ها را هم گذاشته است. او با استرس زیاد به پدرش زنگ می زند و قضیه را می گوید و اضافه می کند: «سارپ تو فضای مجازی نیست اما اگه اسم زن سابقشو بزنه حتما میفهمه… بابا من دیگه نمیتونم با این ترس زندگی کنم… شاید اگه خودم به سارپ بگم بهتر باشه و بتونم اونو واسه خودم نگه دارم ولی وقتی ببینه منم سکوت کردم منو میذاره و میره…. » سوهات عصبانی می شود و می گوید: «آره برو بگو تا بیفته دنبال زن سابقش و تورو ول کن. بعدشم هویت واقعیش مشخص بشه و اول اونو بکشن بعد هم بیان منو تو رو بکشن! » و گوشی را قطع می کند و پیریل با بیچارگی گریه می کند. ییلیز در خانه موسی با نگرانی منتظر اوست. موسی وقتی به خانه می رسد و می رود تا لباس هایش را عوض کند متوجه نبود آنها می شود و از ییلز می پرسد که چه شده اما ییلز با چشمانی پر از اشک فقط به او خیره می شود…. نیسان از مادرش می خواهد گوشی را بدهد و بعد متوجه می شود که شیرین هم اکانت دارد و عکس اخر شیرین را با ذوق به مادرش نشان می دهد و می گوید: «مامان ببین! خاله از همون کفشایی که مامانبزرگ برات خریده بود داره.. » بهار وقتی عکس را می بیند به سختی جلوی بغضش را می گیرد… روز تخلیه فرا رسیده و بهار و بچه ها و انور در کوچه هستند.

آن سه نفر هم همراه یوسف به آپارتمان می روند اما عارف جلوی یوسف را می گیرد و از او می خواهد از جایش تکان نخورد چون با او حرف دارد. آن سه نفر به خانه می روند و می بینند که خانه تخلیه نشده است و ناگهان سیف الله را روی مبل می بینند. سیف الله رو به انها می گوید: «من سیف الله کارادومان هستم! شنیدم دل دخترمو شکستین! » آن سه نفر می ترسند و همان موقع از اتاق، حکمت و دیگر افراد سیف الله با اسلحه بیرون می آیند و روبروی آن سه نفر می ایستند! جواب دی ان ای اجه به دست ژاله رسیده. ژاله آماده می شود و به خانه خدیجه می رود تا اول خدیجه جواب را ببیند. شیرین هم سر می رسد و با اینکه ژاله پاکت را پنهان می کند متوجه آن شده و می پرسد که چیست؟ ژاله می گوید: «فاکتور هزینه هایی که مامانت واسه بیماریت کرده… » شیرین می گوید: «مامانم هیچی بهم نمیگه… اینجور کارارو خودش تنهایی انجام میده. » و بعد پاکت را از خدیجه می گیرد و نگاه می کند و با عصبانیت به مادرش خیره می شود. همان موقع لونت به شیرین زنگ می زند و می گوید که همین الان بیرون بیاید چون کار واجبی دارد. شیرین هم آماده می شود و رو به مادرش می گوید: «من الان میرم. ولی وقتی برگشتم باید بهم بگی این نتیجه دی ان ای کی بوده! » او وقتی با لونت می رود سارپ را می بیند که منتظر اوست و بعد سوار ماشین سارپ می شود….

 


بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی زن + اسامی بازیگران سریال کادین kadin

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا