خلاصه داستان قسمت ۱۰۴ سریال ترکی تردید | سریال تردید Hercai قسمت ۱۰۴
خلاصه داستان قسمت ۱۰۴ سریال ترکی تردید همچنین سریال هرجایی Hercai قسمت ۱۰۴ به همراه جزئیات ماجرای این قسمت از سریال تردید در همین مطلب. «تردید» (هرجایی) Hercai یک سریال عاطفی و درام محصول کشور ترکیه می باشد که در دو فصل ۲۵ قسمتی (هر قسمت در حدود ۱۵۰ دقیقه) تهیه و تولید شده است و هم اکنون در حال پخش است.
خلاصه داستان قسمت ۱۰۴ سریال ترکی تردید
در خانه نصوخ؛ ریان وقتی می بیند همه خدمتکارها در حال تمیز کردن خانه هستند متوجه می شود که برای یارن قرار است خواستگار بیاید. یارن به حیاط می آید و ریان به سمت او رفته و می گوید: «چرا امضای من را تقلید کردی و برای میران طلاق نامه فرستادی؟ در زندگی من دخالت نکن. » یارن می گوید: «تو همه چیز من را دزدیدی و بدتر از این را هم با تو انجام خواهم داد! » ریان به صورت او سیلی می زند. نصوخ از آن طرف سر می رسد و یارن داد می زند: «باشه. من بدی کردم چون آدم بدی هستم. شما چرا در حق ریان آن همه بدی کردید؟ آرزوی مرگش را داشتید و می خواستید با مردی مسن ازدواج کند. ولی من مثل شما دورو نیستم. » جهان رو به دخترش می گوید: «بالاخره قاتل تو خواهم شد. » و او را در اتاق زندانی می کند. ریان پیش پدرش می رود و می گوید: «اگر روزی صاحب فرزندی بشوم مثل تو او را دوست خواهم داشت. » هازار چشمانش پر از اشک می شود و از ریان عذرخواهی می کند. وقتی میران و ریان به عمارت اصلان بی می رسند، ریان از سردی رفتار میران ناراحت می شود و رو به او می گوید: « از من فرار نکن. بگذار در کنار هم زخم هایمان را مرهم باشیم… » میران دوباره با ناامیدی می گوید: «ببین… خانواده ی هردویمان دارند زندگی ما را با دروغ هایشان تباه می کنند. من تحملش را ندارم. » و برای قدم زدن می رود. ریان به عمارت برمی گردد و با گونول روبرو می شود. گونول با لبخند به او می گوید: «تو داری در قلب میران میمیری! از این به بعد التماس خواهی کرد. او شب ها دیر خواهد آمد و در نهایت از تنهایی خسته می شوی و از هم جدا خواهید شد. »
ریان می گوید: «این تجربه تو بود. ولی بگذار به تو بگویم که من و میران از خیلی وقت پیش توانستیم ما شویم. ولی میران هیچ وقت به تو علاقه ای نداشت و همیشه پسرعمویت باقی ماند. این را بدان خیالات تو واقعیت زندگی من است. » و بیرون می رود. سلطان با آزاد زیر پل، جای پرتی، قرار گذاشته و می گوید: «عزیزه الیف را به لندن میفرستد تا نقشه هایش را درمورد میران و ریان عملی کند. حالا تصمیم با توست. اگر با الیف ازدواج کنی شاید بعدها از هم طلاق گرفتید ولی اگر ریان بمیرد دیگر نمی توانی او را زنده کنی. » آزاد که نگران ریان است و از طرف دیگر درمورد الیف عذاب وجدان دارد با درماندگی به او نگاه می کند. ریان تصمیم دارد دوباره دل میران را به دست بیاورد پس به کلبه چوبی می رود و بعد از یکی دو ساعت به میران زنگ می زند و از او می خواهد که به کلبه بیاید. هاندان و جهان منتظر خواستگار یارن هستند و با دیدن او که جوان زیبا و خوشتیپی است خوشحال می شوند. یارن و هارون که اسم داماد است همدیگر را ملاقات می کنند ولی از هم خوششان نمی آید. بالاخره یارن جواب مثبت به هارون می دهد و همه خوشحال می شوند. یارن به اتاقش می رود و یاد قراری که با عزیزه گذاشته بود می افتد… او از عزیزه خواسته بود در مقابل رساندن طلاق نامه به دست میران، او هم داماد قلابی برای یارن جور کند تا یارن بعد از چند ماه نامزدی، رابطه اش را به هم بزند. برای همین به عزیزه زنگ می زند و از او به خاطر فرستادن خواستگار تشکر می کند ولی عزیزه از جریان خواستگار خبر ندارد و یارن می فهمد که رو دست خورده و اشتباهی جواب مثبت داده و به خودش قول می دهد تلافی این کار عزیزه را در بیاورد. آزاد هنوز با وجدان خود کلنجار می رود و به حرف های پدرش و سلطان فکر می کند. ولی آزاد مدام با خود تکرار می کند که نمی تواند باعث بدبختی الیف شود.
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |