خلاصه داستان قسمت ۱۰۵ سریال ترکی زن | سریال زن kadin قسمت ۱۰۵
خلاصه داستان قسمت ۱۰۵ سریال ترکی زن همچنین داستان سریال ترکی زن (کادین) kadin قسمت ۱۰۵ به همراه جزئیات ماجرا و اطلاعات تکمیلی درباره این سریال ترکی در این مطلب. سریال «زن» سریالی ست که از سال ۲۰۱۷ ساخت و پخش آن همچنان ادامه دارد. این سریال از شبکه فاکس ترکیه پخش می شود. این سریال تلویزیونی در ژانر درام ساخته شده است. داستان این سریال ترکی بر اساس سریال ژاپنی زن محصول سال ۲۰۱۳ است. این سریال را Merve Girgin کارگردانی کرده است.
خلاصه داستان قسمت ۱۰۵ سریال ترکی زن
وقتی انور همراه بهار از خانه بیرون می زند، جیدا هم از خواب بیدار می شود و می گوید که او هم همراهشان می رود اما بهار به او می گوید که لازم نیست. جیدا این خبر را به ییلز هم می دهد و ییلز می خواهد همراه بهار برود اما جیدا به او می گوید: «عارف باهاشه! ما بریم واسه چی؟ » ییلز خیالش راحت می شود و کمی بعد می گوید: «ولی من میدونم بهار از عارف خوشش نمیاد. این کار شدنی نیست! » جیدا می گوید: «خب الان خوشش نیاد فردا که میاد! من بهارو با لباس عروس از این خونه بیرون میبرم. » ییلز می گوید: «نه این کار شدنی نیست. بهار اونجوری نیست. » جیدا فکر می کند ییلز حسادت بهار را می کند و ییلز عصبانی میشود و به او می گوید: «من از همه بیشتر خوشبختی بهارو میخوام. ولی میدونی چیه؟ بهار مثل تو نیست به همه بگه آره. اون یه زن اصیله! » جیدا عصبانی می شود و او را هل می دهد و موهایش را می کشد. ییلز هم او را کتک می زند و گاز می گیرد که جیدا خنده اش می گیرد و ییلز هم همراه او به خنده می افتد. نیسان خوابش نمی برد و وقتی انور از او می پرسد که چه شده نیسان با ناراحتی می گوید: «دارم به دوروک فکر میکنم… اون هنوز خیلی کوچیکه… » انور گریه اش می گیرد و همان موقع عارف به او زنگ می زن دو می گوید که بهار را بستری کرده اند و دکتر متخصص فردا به بیمارستان می آید و بهار باید تا صبح آنجا بماند. بهار به خاطر مسکن هایی که به او تزریق شده به خواب می رود و عارف هم بالا سر او می نشیند. بهار در رویاهایش می بیند که سارپ از او ناراحت است و می پرسد که گردنبند را چه کسی برایش خریده؟
بهار می گوید که دوستی به او این را هدیه داده و سارپ وقتی می پرسد اسم او چیست؟ بهار با نگرانی می گوید عارف! سارپ ناراحت می شود و همان موقع نیسان و دوروک به سمت آن دو می آیند. سارپ با خوشحالی به سمت بچه ها می آید اما بچه ها با دیدن عارف به سمت او می روند و او را در آغوش می گیرند. سارپ از دیدن این صحنه ناراحت می شود و می رود و بهار او را صدا می کند…. بهار مدام اسم سارپ را می آورد و بعد از خواب می پرد. عارف که بالا سر او بوده ناراحت می شود و از اتاق بیرون می رود و بغض میکند… سارپ، ژولیده را به خانه ی خودش می برد و ژولیده از او می پرسد: «همه چیزو از اول واسم تعریف کن… » و سارپ همه چیزایی را که اتفاق افتاده را برایش می گوید. فردا صبح پیریل از آمریکا برمی گردد و سارپ که انتظار او را نداشته تعجب می کند اما پیریل می گوید: «باید جایی که بهش تعلق دارم برمیگشتم. پیش شوهرم! » او بعد از دیدن ژولیده در آنجا عصبی می شود اما به روی خودش نمی آورد. صبح انور برای بردن بچه ها به مدرس خواب می ماند و بعد هم با عجله و به کمک نیسان صبحانه می خورند و آماده می شوند و راه می افتند. در راه، دوروک از انور می خواهد که حتما گوشی را پیش ماهیر ببرد. انور می پرسد: «عکسای باباتو خیلی دوست داری؟ » دوروک می گوید: «آره.. اگه عکساشو نبینم قیافه ش یادم میره. آخه من تا حالا ندیدمش. » انور با شنیدن این حرف غصه می خورد… سر میز صبحانه، خدیجه به شیرین می گوید که برگه آزمایش برای دختر حمدی بوده که فکر میکرده ممکن است خواهر بهار باشد. شیرین عصبی می شود و می گوید: «تو به خاطر بهار رفتی التماس کردی؟ غرورت چی میشه پس؟ »
خدیجه می گوید: «تو این شرایط غرور هیچ معنایی نداره. » شیرین بلند می شود و می گوید: «آره وقتی خونه زندگیت واست معنایی نداره، دختره، شوهرت واست معنایی ندارن معلومه که غرور هم برات مهم نیست! » و به اتاقش می رود و با عصبانیت همه چیز را به هم می ریزد و با خود می گوید: «بهار باید بمیره. بمیره بره گم شه! » بهار حالش بهتر می شود و ژاله در آخر به او می گوید :«بهار تو دیگه نباید کار کنی. توانایی کار کردن رو دیگه نداری… » بهار ناراحت می شود و به فکر فرو می رود. او به ییلز و جیدا می گوید: «قبلا با حقوق دوتامون زندگی سخت میگذشت حالا داداش انور چجوری میخواد خرج مارو بده اخه… » بعد هم از ییلز می خواهد که فردا به کارگاه برود و جای او کار کند تا سماخانم او را بعدا اخراج نکند. انور پیش ماهیر می رود و به او می گوید که گوشی دخترش است که شوهرش فوت شده و هرکاری می تواند بکند تا عکس ها را برگرداند. ماهیر هم می گوید که همه تلاشش را خواهد کرد. انور در مسیر، از جلوی خانه اش می گذرد و با حسرت به خانه خیره می شود.
بیشتر بخوانید:
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی زن + اسامی بازیگران سریال کادین kadin
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |