خلاصه داستان قسمت ۱۲۷ سریال ترکی زن | سریال زن kadin قسمت ۱۲۷
خلاصه داستان قسمت ۱۲۷ سریال ترکی زن همچنین داستان سریال ترکی زن (کادین) kadin قسمت ۱۲۷ به همراه جزئیات ماجرا و اطلاعات تکمیلی درباره این سریال ترکی در این مطلب. سریال «زن» سریالی ست که از سال ۲۰۱۷ ساخت و پخش آن همچنان ادامه دارد. این سریال از شبکه فاکس ترکیه پخش می شود. این سریال تلویزیونی در ژانر درام ساخته شده است. داستان این سریال ترکی بر اساس سریال ژاپنی زن محصول سال ۲۰۱۳ است. این سریال را Merve Girgin کارگردانی کرده است.
خلاصه داستان قسمت ۱۲۷ سریال ترکی زن
بهار در مورد آدم هایی می آید که به در خانه اش آمده اند و با تهدید از او پرسیده اند که خون دخترش به خون بهار می خورد یا نه؟ او مجبور شده برگه آزمایش ها را نشان آن افراد بدهد و بگوید که پیوند مغز با خون شیرین امکان پذیر است و به خدیجه هم هشدار می دهد که مراقب باشد. کمی بعد بهار از خدیجه می خواهد تا او را به ملاقات بهار ببرد. بهار با دیدن او خوشحال می شود و از اینکه به ملاقاتش امده تشکر می کند. او هم با مهربانی بهار را نوازش می کند. سوهات به اتاق شیرین می رود و می گوید که خون ان دختر به بهار نخورده و در نهایت مجبور می شوند خون شیرین را بگیرند. شیرین جا می خورد و بعد لبخندی می زند و می گوید که به هرحال فرقی ندارد چون او خون نخواهد داد. سوهات تایید می کند اما وقتی از اتاق خارج می شود در را پشت سرش قفل می کند. شیرین عصبانی می شود و در را محکم می کوبد و می گوید که او کاری نکرده و باید او را آزاد کنند اما کسی به حرف او گوش نمی دهد. سارپ از انور می خواهد تا بهار و بچه ها را به او نشان دهد اما انور با ناراحتی به او می گوید که نمیتواند این کار را بکند. سارپ دلیل آن را می پرسد و انور هم جلوی سارپ زانو می زند و با غم زیادی می گوید که بهار مریض است و صلاح این است که سارپ خودش را به او نشان ندهد. سارپ خیلی ناراحت شده و نمی داند چه بگوید. عارف به خانه شان می رود و سراغ کشوی مادرش رفته و انگشتر مادرش را برمیدارد و به یوسف هم توجهی نمی کند و به ملاقات بهار می رود و در حالی که جیدا هم آنجاست به او می گوید: «میخوام شب پیشت بمونم. جیدا تو برو… من یه حرفایی دارم با بهار… »
جیدا می گوید که از جایش تکان نمی خورد و در ضمن اگر او برود بقیه او را سوال پیچ خواهند کرد که چه کسی پیش بهار است و آن وقت نمیتواند بگوید عارف! عارف کمی جا می خورد اما روی تخت بهار می نشیند و می گوید: «باشه همه مون باهم بمونیم… میخوام یه حرفی به بهار بگم جیدا توام خوب گوش کن. » عارف که دستپاچه شده بلند می شود و دستش را توی جیبش می کند و انگشتر ظریف مادرش را بیرون می آورد و رو به بهار می گیرد. بهار تعجب کرده و نمی داند چه بگوید و فقط به او خیره می شود. جیدا ذوق کرده و اشک از چشمانش جاری می شود و از اتاق می رود تا آن دو را تنها بگذارد. بهار مدت طولانی چیزی نمی گوید و عارف می گوید: «نمیخوای چیزی بگی؟ » بهار باز هم با چشمان پر از اشک به او خیره شده و عارف ادامه می دهد: «خودتم میدونی من از این حرفای احساسی بلد نیستم… ولی هم تورو دوست دارم و هم دوروک و نیسان رو. میخوام تا آخر عمرم دوستتون داشته باشم… با من ازدواج میکنی؟ » بهار انگشتر را از دست او می گیرد و به انگشتر خیره می شود و بعد هم بدون گفتن حرفی انگشتر را دستش می کند و با لبخند به عارف خیره می شود. عارف خیلی خوشحال می شود و بهار دست عارف را در دست می گیرد و می گوید: «اگه نمردم و زنده موندم… » عارف کمی ناراحت می شود و کنار او می نشیند و می گوید: «تو نمیمیری چون مامانت گفت عاشق ها نمیمیرن. » و هردو به هم لبخند می زنند. انور که همه چیز را برای سارپ تعریف کرده به او می گوید اولین کار این است که شیرین را پیدا کنند و بعد به بقیه مسائل رسیدگی خواهند کرد. او جای سارپ را روی کاناپه می اندازد و خودش هم می رود تا بخوابد. اما سارپ نصفه شب از خانه بیرون می زند.
نصفه شب عارف با گریه از اتاق بیرون می آید و پرستارها را صدا می کند. حال بهار خیلی بد است و به سختی نفس می کشد. پرستارها به سمت او می روند و او را بیهوش می کنند. دیگر وقت عمل بهار رسیده اما مغز استخوانی ندارد تا پیوند بزند…. ییلز با گریه و داد و فریاد در خانه ی بهار را می زند و خدیجه بیرون می آید و ییلز به او می گوید که بهار حالش خیلی بد شده هردو گریه می کنند و جیدا هم که خواب بوده وقتی این را می شنود شوکه می شود. بچه ها بیرون می آیند و می پرسند که چه بلایی سر مادرشان امده؟ خدیجه می گوید که چیز خاصی نیست و بچه ها اصرار می کنند که آنها را هم همراه خود به بیمارستان ببرند. همگی به سمت بیمارستان می روند و همانجا سارپ جلوی آنها درمی آید. همه از دیدن او شوکه شده اند و نیسان که او را شناخته ناباورانه به پدرش خیره می شود و بعد هم در حالی که اشک می ریزد جلو می رود و پدرش را در آغوش می گیرد. سارپ هردوی آنها را با عشق در آغوش می گیرد…
بیشتر بخوانید:
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی زن + اسامی بازیگران سریال کادین kadin
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |