سریالسریال خارجی

خلاصه داستان قسمت ۱۸۶ سریال ترکی تردید | سریال تردید Hercai قسمت ۱۸۶

خلاصه داستان قسمت ۱۸۶ سریال ترکی تردید همچنین سریال هرجایی Hercai قسمت ۱۸۶ به همراه جزئیات ماجرای این قسمت از سریال تردید در همین مطلب. «تردید» (هرجایی) Hercai یک سریال عاطفی و درام محصول کشور ترکیه‌ می باشد که در دو فصل ۲۵ قسمتی (هر قسمت در حدود ۱۵۰ دقیقه) تهیه و تولید شده است و هم اکنون در حال پخش است.

قسمت ۱۸۶ سریال ترکی تردید

خلاصه داستان قسمت ۱۸۶ سریال ترکی تردید

میران به ریحان می گوید:« اگر می فهمیدم که محمد پدر واقعی من نیست کمتر عذاب می کشیدم. ولی نمی توانم هازار را به عنوان پدر قبول کنم.» ریحان هنگام برخاستن سرش گیج می رود و نقش زمین می شود. فیرات برایش دکتر خبر می کند و دکتر بعد از معاینه به میران می گوید:« از استرس زیاد دچار سرگیجه شده.» بعد از رفتن فیرات به همراه دکتر، ریحان به میران می گوید:« خودم از دکتر خواستم که به تو بروز ندهد ولی من حامله هستم.» میران با ناباوری به ریحان خیره می شود و از اینکه به این زودی به ارزویش رسیده سر از پا نمی شناسد و به ریحان قول می دهد که فرزند آنها خوشبخت ترین کودک جهان خواهد شد. گونول هنگام خداحافظی از آزاد، از او بخاطر تمام بدی هایی که در حقش کرده عذر خواهی می کند. آزاد به او امیدواری می دهد که روزهای بهتری در انتظارش خواهد بود و در دلش احساس می کند که به گونول علاقه مند شده است و وقتی به خانه می رسد نصوح او را به گوشه ای برده می گوید:« من درمورد عزیزه تحقیق کردم و فهمیدم که او در آتش سوزی مزرعه ی ما بدنش سوخته و چند بار صورتش را جراحی پلاستیک کرده و تغییر قیافه داده است. ما باید حنیفه را پیدا کنیم و از او در این مورد بپرسیم.» و وقتی نظر آزاد را درمورد میران می پرسد او با مهربانی جواب می دهد:« میران از خون شاداغلو هاست اگر تو هم او را از خودت برانی من رهایش نخواهم کرد.»

نصوح با عشق به او خیره می شود. ریحان به میران می گوید:« اگر صاحب پسر شویم تو احساس پدرت را بهتر درک خواهی کرد.» میران جواب می دهد:« من هرگز پدر نداشته ام و فرزند بودن را بلد نیستم. تا دیروز پدرم محمد بود امروز به من می گویند هازار پدرت است.» ریحان به او امیدواری می دهد که بچه ی آنها هم پدر بودن و هم فرزند بودن را به میران یاد خواهد داد. فردا صبح هازار با زمبیلی پر از خوردنی های مورد علاقه ی ریحان به کلبه می آید و با میران رو به رو می شود. به پسرش می گوید:« می دانم از من خوشت نمی آید ولی از من نخواه دست از سرت بردارم. هنوز بچه ات به دنیا نیامده دل توی دلت نیست. حالا که فهمیده ام پسرم هستی نمی توانم بی خیالت شوم.» میران با چشمهای گریان می گوید:« من و تو هیچ وقت پدر و پسر نمی شویم. راحتمان بگذار و برو.» هازار تقلا می کند که او را راضی کند و انگشتر دلشاه را که ریحان به او به امانت سپرده بود به دست میران می دهد و می گوید:« من و دلشاه عاشق هم بودیم و تو حاصل عشق ما هستی. من هرگز رهایت نمی کنم.»

در همین حال ریحان از کلبه بیرون آمده و هازر و میران را نارحت می بیند. هازار او را بغل می کند و می گوید:« از اینکه اینهمه برای رسیدن به پسرم تلاش کردی و هرگز از رسیدن به عشقت دست نکشیدی خوشحالم و از تو ممنونم.» بعد از رفتن هازار میران جلوی ریحان زانو می زند و انگشتر مادرش را برای چندمین بار به سمت او دراز می کند و می گوید:« تو بچه ی مرا توی شکمت حمل می کنی. می توانی عشق پدر و مادرم را هم در دستت حمل کنی؟» ریحان با خوشحالی قول می دهد که تا آخر عمر از عشق و یادگاری دلشاه نگهداری کند. جهان که تحمل وجود میران به عنوان برادر زاده اش را ندارد و او را مزاحم به حساب می آورد دستور می دهد خانه ای را که نصوح قصد داشت آن را به میران بدهد با خاک یکسان کنند.

 

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تردید Hercai

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا