سریالسریال خارجی

خلاصه داستان قسمت ۲۱۷ سریال ترکی زن | سریال زن kadin قسمت ۲۱۷

خلاصه داستان قسمت ۲۱۷ سریال ترکی زن همچنین داستان سریال ترکی زن (کادین) kadin قسمت ۲۱۷ به همراه جزئیات ماجرا و اطلاعات تکمیلی درباره این سریال ترکی در این مطلب. سریال «زن» سریالی ست که از سال ۲۰۱۷ ساخت و پخش آن همچنان ادامه دارد. این سریال از شبکه فاکس ترکیه پخش می شود. این سریال تلویزیونی در ژانر درام ساخته شده است. داستان این سریال ترکی بر اساس سریال ژاپنی زن محصول سال ۲۰۱۳ است. این سریال را Merve Girgin کارگردانی کرده است.

قسمت ۲۱۷ سریال ترکی زن

خلاصه داستان قسمت ۲۱۷ سریال ترکی زن

شیرین و انور کنار ساحل نشسته اند و غصه می خورند. ناگهان شیرین یاد حرف هایی که همیشه مادرش می زد می افتد و با لحن او آنها را به پدرش می گوید. انور لبخند محوی می زند و او هم شروع به گفتن حرف هایی که خدیجه میزد می کند. هردو در حالی که خنده و گریه شان با هم قاطی شده، این ها را می گویند و به سمت خانه می روند. انور کلید را دست شیرین می دهد تا در را باز بکند. وقتی هردو وارد خانه می شوند، همه خاطراتشان با خدیجه جلوی چشمشان می آید و هرطرف را که نگاه می کنند او را می بینند. شیرین به آشپزخانه می رود و همه چیز را با عصبانیت به هم می ریزد. بعد روی زانوهایش می نشیند و از ته دل گریه می کند. جیدا و امره همراه بچه ها به خانه ی جیدا میروند. امره می گوید که شب را خانه ی او می ماند. جیدا برس کوچک آردا را پیدا می کند و با لبخند به ان خیره می شود و آن را به امره می دهد و کنارش می نشیند و سرش را روی شانه ی امره می گذارد. امره کمی معذب می شود و جیدا که متوجه این موضوع شده از او فاصله می گیرد. بهار به پیرل زنگ می زند و می گوید که آنها تصادف کرده اند و سارپ هم در بخش مراقبت های ویژه است و الان نمی تواند او را ملاقات بکند.

پیرل با نگرانی از او می خواهد آدرس بیمارستان را بدهد تا به آنها سر بزند اما بهار می گوید که هر وقت به مرخص شده او را خبردار خواهد کرد. بهار به اتاق عارف می رود و می گوید: «خواستم مطمئن بشم که حالت خوبه… » عارف گریه می کند و می گوید: «خواهش میکنم منو نبخش بهار. اگه تو منو ببخشی انگار که مجازات نشدم. من باعث شدم انور عشقشو از دست بده… » بهار به آرامی می گوید که تصادف دست او نبوده و کلا خودش را مقصر نداند. اما عارف با ناراحتی می گوید: «الان وقتی دعا میکنم تا سارپ حالش خوب بشه و وبال اونم گردن من نیفته… من آدمی نباشم که باعث بی پدر شدن نیسان و دوروک شده… » و گریه می کند. بهار می گوید که سارپ حالش بهتر شده و اتاق او را ترک می کند و وقتی به اتاق خودش برمی گردد می بیند که سارپ مرخص شده. بهار کنار سارپ می نشیند و در حالی که بغض کرده حالش را می پرسد. سارپ می گوید: «یکم پیش همه جام درد میکرد اما تورو که دیدم خوب شدم. » بعد گریه میکند و به خاطر رفتن خدیجه تسلیت می گوید و ادامه می دهد: «من زندگی تورو نابود کردم. من نتونستم از اون قلب مهربونت و چشمای قشنگت مراقبت کنم بهار… » بهار دستان او را در دست می گیرد و در حالی که او هم اشک می ریزد می گوید: «هیچی گناه تو نبوده سارپ. من همه چیزو فهمیدم.

ولی من انقدر با تو خوشبخت بودم که هرروز که از خواب پامیشدم به خاطر این قضیه خدارو شکر میکردم… وقتی ترکمون کردی خیلی عصبانی شدم.. اون درد و تنهایی و بی کسی همه شون به مرور زمان کمتر شد اما عصبانیتم کمتر نشد… حتی وقتی تو برگشتی هم نتونستم عصبانیتم رو کنار بذارم. من انقدر درگیر حساب گرفتن به خاطر گذشته بودم که برام مهمتر از برگشتت شده بود… برای همینم تو منو ببخش… » سارپ می گوید: «بهار من تورو به خاطر هر چیزی هم که در آینده اتفاق میفته میبخشم عشقم. » بهار خودش را به او نزدیکتر می کند و می گوید: «من میخوام همه چیزو فراموش کنم سارپ. میخوام همه اونارو پشت سر بذاریم و میخوام با تو دوباره از نو شروع کنم. میخوام باز هم یه خانواده بشیم. من و تو و بچه ها و جیدا و شیرین… میدونی که شیرین امانتیه مامانمه. من تنها کاری که الان میتونم برای مامانم بکنم اینه که مراقب شیرین باشم. » سارپ اشک می ریزد و با خوشحالی قبول می کند. بهار خم می شود و او را می بوسد…. شب انور و شیرین روی تخت خدیجه می خوابند. انور دوباره خدیجه را کنار خودش می بیند و هیجانزده می شود. خدیجه به او می گوید: «انور تو بهم قول ندادی که مراقب شیرین میمونی. من با خیال راحت از دنیا نرفتم.. » انور گریه می کند و می گوید: «خدیجه من نمیتونم میترسم اگه قول بدم دیگه پیشم نیای… » خدیجه می گوید: «تو میدونی که همین الانش هم من مردم فقط بذار آرامش پیدا کنم و خیالم راحت بشه… » انور قول می دهد و خدیجه می رود… انور همه جای خانه دنبال او می گردد و غصه می خورد. پیرل شبانه به بیمارستان و اتاق سارپ می رود و می بیند که بهار و سارپ کنار هم و دست در دست هم خوابیده اند و ناراحت می شود. همان موقع عارف هم از انجا رد می شود و پیرل از او هم می خواهد تا این صحنه را ببیند. عارف با دیدن آن دو بغض می کند و چشمانش پر از اشک می شود.

 

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی زن + اسامی بازیگران سریال کادین kadin

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا