سریالسریال خارجی

خلاصه داستان قسمت ۷۹ سریال ترکی تردید | سریال تردید Hercai قسمت ۷۹

خلاصه داستان قسمت ۷۹ سریال ترکی تردید همچنین سریال هرجایی Hercai قسمت ۷۹ به همراه جزئیات ماجرای این قسمت از سریال تردید در همین مطلب. «تردید» (هرجایی) Hercai یک سریال عاطفی و درام محصول کشور ترکیه‌ می باشد که در دو فصل ۲۵ قسمتی (هر قسمت در حدود ۱۵۰ دقیقه) تهیه و تولید شده است و هم اکنون در حال پخش است.

قسمت ۷۹ سریال ترکی تردید
قسمت ۷۹ سریال ترکی تردید

خلاصه داستان قسمت ۷۹ سریال ترکی تردید

میران که آزاد را در کنار ریان می بیند به سمت آنها می رود و آن دو با هم درگیر می شوند. ریان به سمت آنها می رود و داد می زند: «این چه خشم و کینه ای است که در وجودت داری؟ از اینجا برو و کار را سختر از این نکن. » میران می گوید: «به من نگو برو. چون بدون تو نمی توانم جایی بروم. » ریان قاطعانه می گوید: «اگر پدرم بمیرد تو هم در قلب من خواهی مرد. » میران با درماندگی نگاهش می کند. فیرات به او می گوید که بهتر است ریان را کمی تنها بگذارد. در اتاق عمل برای لحظاتی قلب هازار می ایستد اما دکترها او را دوباره به زندگی برمی گردانند. زهرا که تحت فشار زیادی قرار دارد به محوطه می رود تا هوایی تازه کند. ریان با دیدن حال مادرش او را در آغوش می گیرد اما وقتی چشم زهرا به میران می افتد، سیلی محکمی به او می زند و با نفرت می گوید: «تو دشمن ما هستی. از اینجا برو. » و حلقه ی ازدواج ریان را از دستش در می آورد و جلوی پای میران می اندازد. میران قسم می خورد که کار او نبوده و انگشتر را برمی دارد. ریان که زندگی خودش و میران را تمام شده می بیند گریان و غمگین همراه مادرش می رود. یارن که از جدایی ریان و میران در پوستش نمی گنجد رو به فیرات می گوید: «من به تو و میران ایمان دارم و مطمئنم افتادن عمویم کار میران نبوده. » فیرات از اعتماد او تشکر می کند. میران به مزار مادرش می رود و گریه می کند و می گوید: «میترسم همانطور که تو را از دست دادم ریان را هم از دست بدهم. » عزیزه کنار او می آید و نوه اش را در اغوش می گیرد و می گوید: « من باعث جدایی تو و ریان شدم. هرکاری از دستم بربیاید میکنم تا دوباره پیش تو برگردد. » عزیزه کمی بعد به عمارتش برمی گردد و وقتی اسما می شنود که الیف حالش بده شده نگران می شود و فوری پیش او می رود و می پرسد که آیا از افتادن هازار چیزی می داند؟

الیف سکوت می کند و عزیزه می گوید: «از من دلگیر نباش. من برگشته ام تا اشتباهاتم را جبران کنم. » ریان در بوفه بیمارستان رو به مادرش  و آزاد می گوید: «تقصر من بوده که پدر به این روز افتاده. من از او خواستم تا واقعیت ها را به میران نشان دهد. » نصوخ این حرف ها را می شنود و ناگهان از موهای ریان می چسبد و فریاد زنان می گوید که از انجا برود. ریان به التماس می افتد و جهان هم می گوید: «تو از کسی حمایت کردی که قسم خورده بوده پدرت را خواهد کشت. » زهرا جلوی آنها می ایستد و می گوید: «دیگر همه چیز تمام شده. ریان هم از میران طلاق خواهد گرفت. » میران به سراغ پزشک معالج هازار می رود و وضعیت او را جویا می شود. دکتر به او می گوید که وضع بیمار وخیم است و باید فقط منتظر یک معجزه بمانند. میران نگاهی به انگشتر ریان می اندازد و با خود می گوید: «من به این معجزه نیاز دارم و قبلا هم شاهد آن بودم. » دکتر رو به خانواده هازار می گوید: «عمل موفقیت امیز بود اما نمی توانم درمورد وضعیت او چیزی بگویم ممکن است نتواند راه برود. » نصوخ گریه می کند و می گوید: «شما نتوانستید برای پسرم کاری بکنید ما او را به استانبول خواهیم برد. » دکتر می گوید که این کار ممکن است خطرناک باشد و زهرا با تحکم می گوید: «هازار همینجا خواهد ماند و درمان خواهد شد. » یارن به سراغ ریان که غمگین روی نیمکت نشسته می رود و می گوید: «جای تو بودن هم خیلی سخت است. با دشمن ازدواج کردی و او هم خواست پدرت را بکشد. و حالا هیچکس از خانواده دوست ندارد به صورتت هم نگاه کند. » بعد هم می گوید که هازار عملش موفقیت آمیز بوده ولی شاید دیگر نتواند راه برود. ریان گریه کنان می رود تا پدرش را ببیند.


خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تردید Hercai

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا