خلاصه داستان قسمت ۸۱ سریال ترکی تردید | سریال تردید Hercai قسمت ۸۱
خلاصه داستان قسمت ۸۱ سریال ترکی تردید همچنین سریال هرجایی Hercai قسمت ۸۱ به همراه جزئیات ماجرای این قسمت از سریال تردید در همین مطلب. «تردید» (هرجایی) Hercai یک سریال عاطفی و درام محصول کشور ترکیه می باشد که در دو فصل ۲۵ قسمتی (هر قسمت در حدود ۱۵۰ دقیقه) تهیه و تولید شده است و هم اکنون در حال پخش است.
خلاصه داستان قسمت ۸۱ سریال ترکی تردید
میران سر میز صبحانه از اهل خانه در مورد افتادن هازار تحقیق می کند و از نگهبان ها هم پرس و جو می کند ولی چیزی نمی دانند. فیرات به مادرش که یک روز قبل با هازار ملاقاتی داشته مشکوک است و از او می خواهد که چیزی را مخفی نکند. ولی اسما همجنان سکوت را ترجیح می دهد. میران سراغ الیف را می گیرد و اسما می گوید: «کمی ترسیده و در اتاقش در حال استراحت است. » فیرات به میران می گوید: «شاید هازار قصد تلافی داشته و امده بوده تا به تو صدمه ای بزند. » میران جواب می دهد: «هازار چنین آدمی نیستو بعید میدانم ولی حتما برای کاری آمده بوده. » یارن که سر ازدواج الیف و آزاد با سلطان قرار گذاشته در پارک او را ملاقات می کند و به او می گوید: «اگر این ازدواج سر بگیرد عزیزه از قدرت خواهد افتاد و ما هم کاری خواهیم کرد که ریان مقصر جلوه کند. همه فکر خواهند کرد که او به خاطر انتقام از اصلان بی ها الیف به طرف آزاد هل داده و در نتیجه ریان از چشم میران خواهد افتاد. و تو و دخترت هم به خواسته تان خواهید رسید. » وقتی سلطان می پرسد به تو چه چیز خواهد رسید؟ یارن با موذی گری جواب می دهد: «جان برادرم از هرچیزی برایم مهم تر است و من می خواهم جلوی خون و خونریزی را بگیرم. ما مثل شما نیستیم که به جان هم بیفتیم. ما خانواده ی همبسته ای هستیم و عروسمان را هم تاج سر می کنیم. » ریان به همراه ملیکه و گل خانم اولین کسانی هستند که بعد از مدت ها وارد عمارت شاداغلو در میدیات می شوند. میران به ریان تلفن می کند و حال گل خانم را می پرسد و به او می گوید: «دنبالت می آیم و تو را به بیمارستان می رسانم. » میران او را به کافه ای می برد تا کمی صحبت کنند. سپس انگشتری را که دیروز زهرا ااز دست ریان دراورده بود را جلوی او می گذارد و می گوید: «از چشم هایت می خوانم که به من باور داری. از تو می خواهم که این را دستت کنی و هرگز خارج نکنی.» ریان با بغض می گوید: «در حالی که پدر و مادرم در عذابند و تو هم هنوز به فکر انتقام هستی نمی توانم این را دستم کنم. ما لب پرتگاه ایستاده ایم اگر حالا هم نشد یک روز انتقامت را خواهی گرفت. »
میران کمی فکر می کند و می گوید: «تنها قولی که می توانم به تو بدهم این است که تا وقتی که از گذشته و واقعیت های آن مطمئن نشویم من کاری نخواهم کرد. » هردو با هم دنبال واقعیت ها خواهیم رفت و بالاخره همه چیز رو خواهد شد. ریان که پس از ساعت ها لبخند روی صورتش نشسته در حالی که انگشتر را به گردنش آویزان می کند می گوید: «من مطمئن هستم پدرم بی گناه است و تا آن موقع این انگشتر در گردنم خواهد ماند. » سپس هردو متوجه می شوند که گل خانم غیبش زده. سراسیمه به دنبال او می روند و میران می گوید: «او دختر باهوشی است حتما به بیمارستان رفته است. » گل خانم هم از آن طرف که از زبان ریان شنیده که پدرش در حال مرگ است گریه کنان خودش را به بیمارستان می رساند و همه با دیدن او متعجب می شوند. و وقتی گل می گوید که تنهایی به بیمارستان آمده نصوح می گوید: «خواهرت کم مانده هازار را به کشتن بدهد. و حالا هم تو را در خیابان رها کرده است و با آن عوضی رفته است. » در همین حال ریان و میران به دنبال گل به بیمارستان می رسند و زهرا با دیدن انها کنار هم داد می زند: «نکند با دیدن میران خواهرت را هم فراموش کردی؟! » نصوح به سمت میران هجوم می برد و فریاد می زند که از جلوی چشمش دور شود ولی زهرا مانع می شود و خودش جلو می رود و می گوید: «هرچه زودتر این قاتل را بردار و برو. » ریان دست میران را محکم در دستش می گیرد و می گوید: «شوهر من قاتل نیست. » زهرا وقتی چشمش به انگشتر میران در گردن ریان می افتد سیلی محکمی به گونه ی دخترش می زند و می گوید: «من دختری به اسم ریان ندارم. » ریان با ناامیدی و اندوه بسیار به مادرش خیره می شود.
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تردید Hercai
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |