سریالسریال‌ایرانی

ماجرای کامل ساخت سریال رمز آلود بوی باران

سریال بوی باران به کارگرادانی محمود معظمی بلاخره بعد پخش ۶۵ قسمت به پایان رسید که نارضایتی اکثریت مردم و مخاطبین را در پیش داشته است و عده ای آن را ضعف فیلم نامه می دانند. مجله اینترنتی کولاک این ماجرا را از زاویه ای دیگر از نگاه رضا صائمی منتقد سینما و تلویزیون گرد آوری کرده است که در این مطلب شاهد آن هستید:

واقعیت این است که در روزگار کنونی چه فیلمسازی در سینما چه سریال سازی در تلویزیون کار دشواری شده. به ویژه سریال سازی که به واسطه طولانی بودن زمان قصه به مفادو مصالح داستانی بیشتر و البته کشمکش و جذابیت های روایی افزون تری نیازمند است. مخاطب امروز هم کم حوصله شده، هم هیجان و ریتم تندتری می خواهد.

 

فارغ از کم و کیف ماجرا، به نظر می رسد سریال بوی باران مبتنی بر همین مخاطب شناسی و در واقع روانشناسی تماشاگر امروز، قصه و ساختار دراماتیک خود را بنا کرده و تلاش کرده تا با بسط و تعمیق کشمکش های متنی، مخاطب پیچیده امروز را با خود همراه کند. شاید زیرساخت اصلی قصه که مبتنی بر رابطه عاطفی بین یک پسر پولدار و دختر فقیر است تکراری به نظر برسد اما از کهن پیرنگ هایی است که به ویژه در بستر ملودرام های خانوادگی در سریال سازی به شدت جواب می دهد و همچنان تماشاگر خود را دارد. این قصه آشنا البته از ترکیب شدن با موقعیت های معمایی و جنایی صورتی راز آلود پیدا کرده و به نوعی آشنایی زدایی می شود و در یک ترکیب ژانری به خلق موقعیت پرتعلیقی می انجامد که ظرفیت دراماتیک آن را افزایش داده و مخاطب را با جهان درام در یک مواجهه چالش برانگیز ذهنی قرار می دهد. اگرچه ردپای پلیس و بالطبع عناصر ژانر پلیسی در قصه قابل ردیابی است اما بوی باران در یک پرده بالاتر از این بیشتر سویه معمایی دارد. از این رو بهتر است آن را در فرمت یک ژانر پلیسی صرف، بازنمایی نکنیم. آنچه که به هسته اصلی قصه بدل می شود رخ دادن یک قتل است. نه یک قتل متعارف که قتل عروس در شب عروسی اش. این تمهید که در همان ابتدای قصه شکل می گیرد به شدت از این ظرفیت برخوردار است که مخاطب را درگیر قصه کند و در واقع در همان پرده اول، بسترسازی برای یک رمزگشایی بزرگ و پیچیده صورت بندی شود. اینکه فرایند این رمزگشایی چه فراز و نشیب هایی را طی می کند بحث دیگری است که می توان به آن نقد داشت یا شدت و ضعف آن را در یک قبض و بسط دراماتیک مورد تحلیل قرار داد اما آنچه موتور محرکه سریال می شود تمهید نقطه عزیمت درام است که در اینجا به نقطه عطف هم بدل شده و در یک مماس محرکه قدرتمند قرار می گیرد. آنچه فاصله بین شهاب و فرشته را پر می کند صرفا یک قتل نیست بلکه قتل در اینجا به نقطه کانونی درام بدل می شود که بسیاری از خرده پیرنگ ها، کشمکش ها و فراز و فرودهایی قصه در فرایند رمزگشایی در خوانش چند لایه آن امکان پذیر است.

 

بدیهی است که بخشی از این جذابیت فرمی را باید در شیوه کارگردانی محمود معظمی جستجو کرد. به این معنا که بخش عمده ای از شکل گیری این فضا و روایت رمزآلود به نوع میزانسن ها و دکوپاژ های است که کارگردان برای بازنمایی، فضاسازی و روایت قصه انتخاب کرده و آن را در خدمت بسط و تبیین محتویی و مضمون داستان قرار داده است. از این رو سریال بوی باران به واسه درهم تنیدگی دراماتیکی که دارد قابلیت تاویل پذیری چند سویه داشته که گاهی هم وضعیت که اتفاقا امتیاز قصه است ممکن است در خوانش های ظاهری در سطح تحلیل باقی مانده و به دهلیزهای درونی تر راه پیدا نکند.یا کارگردان با توجه به اینکه التهاب قصه این ظرفیت را داشت که از دوربین روی دست استفاده زیادی شود از این کار پرهیز کرده تا اغراقی در موقعیت سازی ها صورت نگیرد و قصه به سمت نوعی اگزجره شدن پیش نرود. به عبارت دیگر آنچه در کارگردانی این اثر قابل تامل است، اراده و اداره کارگردان بر اندازه نگه داشتن پلان ها و سکانس ها و طراحی بصری آن برای انتقال منطقی احساسات و هیجانات برساخته از قصه به مخاطب است. معظمی کوشیده تا با ایجاد تعادل بین لحن رئالیسم اجتماعی قصه و سویه ملودرام بودن آن تعادلی برقرار کند تا بتواند از این تناسب در جهت طراحی درست یک معمای جنایی بهره ببرد. واقعیت این است که روایت غیر خطی به ویژه در سریال که زمان طولانی تر می طلبد از حیث کارگردانی دشوار است اما معظمی توانسته از پس این کار برآید و تعلیق پذیری آن را حفظ و صیانت کند. به این موارد باید هدایت بازیگران متعدد سریال را هم به امتیازات کارگردان افزود که یکی از دشوارترین فرایند سریال سازی با این ویژگی هایی است که بوی باران داشت. هم تعدد کاراکترها و شخصیت ها، هم چند لایه بودن قصه و هم تعدد قصه ها و خرده پیرنگ هایی که باید در یک انسجام و یگانگی دراماتیک، کارگردانی می شد.

 

بر این مبنا بوی باران از حیث برداشت های تحلیلی چندان ساده و سهل بودن سریال های متعارف را ندارد و مستلزم درگیری ذهنی و عاطفی بیشتری با قصه و لایه های گوناگون آن است. این موقعیت البته با تعدد کاراکترها و حضور تدریجی شخصیت های فرعی، پیچیدگی بیشتری یافته و هرچه قصه به جلوتر می رود به مشارکت فعالانه مخاطب نیاز دارد. شخصیت هایی که البته هر کدام قصه و غصه های خود را به درون داستان اصلی وارد کرده و بر درام می افزودند. از دختری مشکوک مثل مرجان گرفته تا پیمان نامزد زخم خورده، از شهاب پسری با روابط پیچیده گرفته تا کارگر غرغرو و دوستی مرموز و مادرشوهری ضد عروس. این تنوع و تعدد شخصیت ها با تضادها و پارادوکس هایی برساخته از روابط و منابسبات آنها به سویه معمایی قصه، عمق بیشتری بخشیدند هرچند که ممکن بود برخی مخاطبان را دچار سردرگمی کنند. از این روست که باید خود سریال را از حیث ساختاری و خوانش پذیری سریالی سخت دانست. به عبارت دیگر بوی باران سریالی نیست که خیلی راحت روی مبل لم داد و آن را دنبال کرد. نیازمند یک نوع عاملیت مخاطب در خوانش و پردازش فردی درام است.
یکی از ویژگی های مثبت سریال را باید در تعدد و تنوع لوکیشین دانست که آن را از تبدیل شدن به یک سریال آپارتمانی نجات داده است. این تنوع لوکیشن فارغ از نسبت دراماتیکش بر قصه و ابعاد آن، امکانی از حیث زیبایی شناسی بصری نیز فراهم کرده بود تا هم مخاطب از منظر چشمی خسته نشود و هم به ریتم قصه و ایجاد ضرب آهنگی مناسب با التهاب داستان و آدمهایش کمک کند. اگرچه در برخی از سکانس ها و دیالوگ ها از مرز رئالیستی خارج می شد اما در نهایت از یک انسجام درون متنی برخوردار بود که راکورد روانی قصه را حفظ می کرد و سرنخ ماجرا از دست مخاطب در نمی رفت. چالش های داستانی سریال کم نبود اما حفظ و صیانت دراماتیک از آنها در شکل و شیوه روایت به گونه ای بود که قصه بر سر مخاطب آوار نشود و شاخ و برگ های آن در چشم تماشاگر فرو نرود. حضور بازیگرانی مثل رضا کیانیان و رویا نونهالی نیز به حفظ این تعادل و هویت بخشی به اثر کمک کرد. حضور آنها در نقش سیاوش و سیمین به ویژه رجوع آنها بعد از سالها جدایی از هم خودش به تنهایی واجد کشش های دراماتیک لازم برای پیگیری مخاطب بود..
واقعیت این است که تمام این عناصر و مصالح داستانی فارغ از صورت ظاهری قصه و حتی فارغ از اینکه ما نوع روایت و ساختار فرمی آن را بپسنیدیم یا نه در نهایت به مضمون و درونمایه ای گره میخورد که مماس با حال و روز روزگار امروز بود. روزگاری که انگار راه خوشبختی و سعادت پیچیده تر از از گذشته شده و اخلاق انسانی در آستانه یک سقوط خطرناک قرار گرفته. اینکه امروزه زندگی کردن به صرف غریزه و فطرت نیست که به مهارت و معرفت به شکل توامان نیاز دارد. که می توان با تلاش و امید و گذشت، خوشبختی را ساخت نه فقط آن را آرزو کرد!
رضا صائمی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا