سریالسریال‌ایرانی

ماجرای کامل قسمت بیست و سوم سریال آقازاده

سریال آقازاده در ژانر درام اجتماعی و سیاسی داستان یک آقازاده به نام نیما بحری امیر آقایی است که تخلفات اقتصادی مرتکب شده و یک مأمور به نام حامد تهرانی سینا مهراد که او هم یک آقازاده است، البته با خصوصیاتی کاملاً مخالف تلاش می‌کند تا دست نیما را رو کند.

قسمت بیست و سوم سریال آقازاده

پدر تینا و سارا بعد از رضایت دادن قصد رفتن به شهر خودشان را دارد و از تینا خواهش می کند با او برگردد که با جواب نه او مواجه می شود و تینا می گوید که تا از یک عده انتقام نگیرد، برنمی گردد و پدرش را سوار ماشن می کند و خودش به داخل خانه می رود.

تینا گذشته را به یاد می آورد که خواهرش به تازگی وارد رابطه با دکتر بحری شده بود و اصرار داشت با راضیه آشنا شود تا نگذارد رابطه ای با نیما برقرار کند که اول با مخالفت های او و بعد راضی شدنش انجامید.

تینا بیرون است که شهنام به او پیام می دهد و می گوید که می خواهم ببینمت که بعد از آت تینا روزی که خواهرش سارا به خانه حاج رضا برای دیدن راضیه رفته است و به خانه او می رود را یادآوری می کند که سارا اصرار دارد خواهرش تینا به راضیه کمک کند و تا نیما دست از سر او بردارد.

تینا به سراغ بهرامی رفته است و می گوید که شهنام به او پیام داده است و گفته که به سراغ راضیه برود. راضیه آزاد شده و تینا به سراغش رفته است که تینا در ابتدا مقاومت می کند که تینا می گوید نیما او را آزاد کرده است بعد از این که حرف هایش تمام شود او را به هرجا که می خواهد می رساند که راضیه سوار می شود و با هم همصحبت می شوند.

راضیه به او می گوید که تاوان کار ها و خوشی هایش را پس داده است که تینا می گوید این تازه اولشه و هنوز تاوانش را ندیده است و راضیه می خواهد از ماشین پیاده شود که تینا می گوید نیما هنوز به او امیدوار است… از آن طرف نیما از طریق گوشی تلفن در حال گوش دادن حرف های آن ها است.

تینا ادامه می دهد که حامد پس از خوابیدن آتیش عشقشان تمام اشتباهات راضیه را تو سرش می زند و او را از خانه پرت می کند بیرون… راضیه در جواب می گوید که با خودش قرار گذاشته و از خدا خواسته اگر روزی قرار بود بعد از آزادی اش تبدیل به مانلی سابق شود حتی یک روز هم زنده نماند.

تینا به او می گوید که سارا خواهر او بوده است و به خاطر او و آبروش جونش رو داد و ماجرا های پیش آمده را برای او تعریف کرد و گفت حتی نیما هم نمی داند که سارا خواهر او است و از تک تک شان به جز او انتقام می گیرد چرا که دلیل اصلی مرگ سارا، راضیه بوده است و به سمت شهنام می رود و می ایستد و می گوید نیما از او خواسته که او را به این جا بیاورد و از او می پرسد حامد چه چیزی دارد که همه زندگی اش را پای او گذاشته است، راضیه هنوز متوجه نشده که تینا او را به اینجا آورده است و خودش هیچ کاری ندارد…

تینا از ماشین پیاده می شود و به شمت شهنام می رود و با او صحبت می کند که شهنام می گوید دیگر چیزی به او ربطی ندارد و باید برود…

به محض این که تینا سوار ماشین دیگر می شود راضیه او را می بیند که شهنام ماشینی که راضیه در آن است را قفل می کند و تینا می رود در مسیر گوشی تینا زنگ می خورد و بهرامی پشت خط است که جوابش را نمی دهد.

حامد به زندان آمده تا راضیه را ببیند که به او خبر می دهند که دو روز است، آزاد شده است. حامد بیرون می آید و به مادرش زنگ می زند تا خبری از راضیه بگیرد که با جواب نه او رو به رو می شود. شریفه خانم به حاج رضا خبر آزادی راضیه را می دهد که با بهت او رو به رو می شود و می گوید که حامد اینطور گفته است.

حامد در حال چک کردن دوربین های زندان است تاببیند راضیه بعد از آزادی چه کاری انجام داده است که ماشین تینا را می بیند و شماره پلاکش را برمی دارد. بهرامی درحال دلداری دادن به تینا می باشد و می گوید راضیه تاوان کارهایش را پس داده است و او هیچ دخلی در مرگ راضیه نداشته است و اگر نمی بردش نیما به او شک می کرد.

حامد از آن جا خارج می شود و به امیرحسین همکارش زنگ می زند و می گوید تمامی دوربین هایی که از مسیر زندان رد می شود را چک کند و به آگاهی بفرستد بلکه سرنخی پیدا شود. تینا از تراس خانه اش او را زیر نظر دارد و بلافاصله به داخل برمی گردد و فلشی که خواهرش به او داده است را برمی دارد.

حامد به آگاهی می رود و به چند سوال پاسخ می دهد و می گوید به کسی شکی ندارد، امیرحسین به او می گوید که استعلام شکایت درست بوده است و آگاهی می گوید باید زمان ببرد تا بتوانند کاری انجام دهند و اعلام مفقودی بکنند حامد دوباره فیلم زندان را مشاهده می کند که گویا متوجه چیزی می شود…

حامد به دیدن نیما رفته است و به او می گوید که راضیه آزاد شده است و نیما می گوید باید از او تشکر کنند و حامد می گوید ماشین تینا به دنبال راضیه رفته است و نیما شروع به چرت و پرت گویی می کند که حامد با عصبانیت می رود…

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا