ماجرای کامل قسمت چهاردهم سریال آقازاده
سریال آقازاده در ژانر درام اجتماعی و سیاسی داستان یک آقازاده به نام نیما بحری امیر آقایی است که تخلفات اقتصادی مرتکب شده و یک مأمور به نام حامد تهرانی سینا مهراد که او هم یک آقازاده است، البته با خصوصیاتی کاملاً مخالف تلاش میکند تا دست نیما را رو کند.
در قسمت چهاردهم سریال آقازاده دیدیم که نیما به همراه پدرش و وکیلشون سر زمین هایی که نیما خریده بود رفتند تا با حاج حسن دیدار داشته باشند. حاج حسن به منظور بازدید و تغییر کاربری زمین ها با آن ها قرار ملاقات داشت.
نیما که از حاج حسن خوشش نیومده شروع به مسخره بازی و تیکه انداختن می کند اما حاج حسن تنها به فکر کار خودش است و قسمتی از زمین را که مورد پسندش است را اتخاب می کند تا در ازای تغییر کاربری آن قسمت را از آن خود کند. حاج حسن قبل از رفتن از آنجا به نیما اختطار می دهد که بیشتر مراقب خودش باشد.
پس از این قسمت دکتر بحری در حال تلاش برای جمع آوری رای اعتماد است چرا که پس از برکناری وزیر او سرپرست شده است و باید رای اعتماد جمع کند که بدین منظور با دو تا از نمایندگان مجلس دیدار می کند و به آن ها پول می دهد، پس از آن با جامعه روحانیت صحبت می کند.
در این میان نیما پسرش نیز بیکار ننشسته است و در حال تلاش برای جمع آوری رای اعتماد برای پدرش است، از این رو فضای مصاحبه پدرش را در صدا و سیما محیا می کند که در این فرصت به دست آمده هم با حیاتی مصاحبه می کند و هم در صحن علنی مجلس سخنرانی می کند و رای اعتمادش را به دست می آورد.
همچنین راضیه پس از اینکه به خودش میاد به حامد زنگ می زنه میگه بیا بریم می خوام اسرار بیشتری از نیما بحری رو بهت بگم که میره پیش استاد نقاشیشون، استاد ارژنگ تا اطلاعات بیشتری از او به حامد بدهد.
بعد از رفتن حامد و راضیه از خانه استاد ارژنگ، استاد بلافاصله به نیما زنگ می زند و ماجرا را برای او تعریف می کند. بعد از این نیما به وکلیش می گه که حامد این دختر رو انداخته وسط تا از راه های مختلف زودتر به من برسه. پس از آن راضیه و حامد به خانه قبلی او می روند و راضیه جای خودکشی و اتاق ها را به او نشان می دهد.
در سکانسی معروف حاج حسن به دیدار حاج رضا می رود تا از دکتر بحری حمایت کنه که حاج رضا به او می گوید من به خاصر سنار پول آخرت خودمو نمی دم من رو وارد مسائل سیاسی نکنید، اگه واقعا می خواین کاری کنید برین تو کوچه خیابون به مردم کمک کنید نه که دنبال پست و مقام باشید.
در انتهای این قسمت راضیه در مسیر بازگشت از مسجد به همراه مادر حامد و حاج رضا توسط پلیس دستگیر می شود.
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |