ماجرای کامل قسمت ۲۲۱ سریال ترکی زن | سریال زن kadin قسمت ۲۲۱
خلاصه داستان قسمت ۲۲۱ سریال ترکی زن همچنین داستان سریال ترکی زن (کادین) kadin قسمت ۲۲۱ به همراه جزئیات ماجرا و اطلاعات تکمیلی درباره این سریال ترکی در این مطلب. سریال «زن» سریالی ست که از سال ۲۰۱۷ ساخت و پخش آن همچنان ادامه دارد. این سریال از شبکه فاکس ترکیه پخش می شود. این سریال تلویزیونی در ژانر درام ساخته شده است. داستان این سریال ترکی بر اساس سریال ژاپنی زن محصول سال ۲۰۱۳ است. این سریال را Merve Girgin کارگردانی کرده است.
خلاصه داستان قسمت ۲۲۱ سریال ترکی زن
فضیلت هنوز پرستار مناسب رائف را پیدا نکرده و کمی از بابت ناراحت است چون خودش هم هنوز به صحت کامل نرسیده. اما همان موقع زنگ خانه به صدا در می آید و رائف که در را باز می کند با جیدا روبرو می شود و اخم می کند. جیدا می گوید که برای پس دادن کلاه آمده و وقتی صدای فضلت را می شنود، به زور وارد خانه می شود تا با فضیلت هم سلام و احوال پرسی بکند. جیدا با دیدن فضیلت جا می خورد و به یاد می اورد که او همان زن بد اخلاق در کافه تریا است. فضیلت هم او را به یاد می آورد و خیلی سرد با او برخورد می کند. رائف وقتی متوجه می شود مادرش از جیدا خوشش نمی آید برای این که لج او را دربیاورد از جیدا می خواهد تا دوباره برایشان کار بکند و جیدا با کمال میل قبول می کند. شب که می شود، انور کنار بهار می نشیند و در مورد این که خدیجه را واقعا کنارش حس می کند می گوید. بهار می گوید او هم همینطور است. انور می گوید: «منظورم اینه که واقعا هست. همیشه پیشمه. » بهار می گوید: «میدونم چی میگی داداش انور. منم چند روز پیش سارپ رو دیدم. مامانم رو هم دیدم. » انور از این که خودش تنها نیست و بهار هم خدیجه را می بیند هیجان زده می شود و چون فکر میکرده که دیوانه شده اما بعد بهار می گوید: «خیلی دلم براشون تنگ شده.
اومدن به خوابم. حتی بوشونو حس کردم. کاش بازم بیان… » انور با ناراحتی به او چشم می دوزد و بعد وقتی به پشت سرش نگاه می کند خدیجه را می بیند که با ناراحتی به آنها خیره شده. بهار وقتی رد نگاه انور را می گیرد می ترسد و فریاد می زند: «اونجا روباه دیدی داداش انور آره؟ بگو چی دیدی. من میترسم. » انور او را آرام می کند و با هم داخل چادر میروند تا بخوابند. همین که بهار چشمانش را می بندد ان روز شوم را به یاد می آورد. دکتر خبر مرگ سارپ را به او می دهد و بهار جیغ می زند و گریه می کند. عارف با ناراحتی به او نزدیک می شود تا آرامش کند که بهار با عصبانیت فریاد می زند :«به من دست نزن… » بعد هم تصویری از مزار سارپ و روز تشییع جنازه جلوی چشمانش ظاهر می شود و چشمانش را که باز می کند روی چمن های طبیعت است و بچه ها بالای سرش هستند. بهار جیغ کوچکی می زند و از جایش بلند می شود و وقتی می بیند بچه ها ترسیده اند، فورا خودش را جمع می کند. فضیلت اصلا از وجود جیدا که نظم آنها را به هم می ریزد خوشحال نیست. جیدا برایشان صبحانه اماده می کند اما فضیلت می گوید چایی را که او دم کرده برای عصرها مناسب است و بعد هم از او می خواهد تا میز صبحانه را در تراس بچیند و تاکید می کند که او و پسرش صبحانه را با هم می خورند.
جیدا که ظرفی هم برای خودش کنار گذاشته بوده تا کنار هم صبحانه بخورند، کمی دلخور می شود اما فورا هرچه را که فضیلت خواسته انجام می دهد. وقتی فضیلت و رائف مشغول خوردن صبحانه هستند، جیدا سر میز انها می رود و از فضیلت در مورد این که شوهرش کجاست می پرسد؟ فضیلت به او می گوید:« در چیزایی که بهتون مربوط نمیشه کنجکاوی نکنید.» و بعد به پسرش رائف خیره می شود. امره دنبال بهار و بچه ها و انور میرود تا انها را به خانه برگرداند. او به بچه ها می گوید: «از این که قراره برین مدرسه خصوصی خوشحالین؟ شنیدم خیلی مدرسه خوبیه. سوارکاری و استخر شنا هم داره. » بهار که نمیخواست چیزی در این مورد به بچه ها بگوید مدام به امره چشم و ابرو می کند و امره که متوجه اشتباهش شده فورا می گوید: «انگار من اشتباه گرفتم! » اما نیسان با هیجان می گوید: «مامان تو میخواستی سورپرایزمون کنی آره؟ »
بهار لبخند معذبی می زند و چیزی نمی گوید. فضیلت بعد از صبحانه به آشپزخانه می رود و قوطی های چای مختلف را نشان جیدا می دهد و می گوید که باید هرکدام آنها را در زمان خاص خودش دم بکند. جیدا هم از این همه حساس بودن و نظم او متعجب می شود اما قبول می کند. بعد هم فضیلت از او می خواهد که دیگر به خانه برود چون کارش برای امروز تمام شده است. اما جیدا مدام تا آخر شب این پا و آن پا می کند چون کرایه ماشین ندارد. در آخر با ناراحتی خانه را ترک می کند و پیاده آن همه راه را با خستگی برمی گردد. شیرین اولین حقوقش را از امره می گیرد و بعد با خوشحالی به پدرش زنگ می زند و می گوید که می خواهد پیش بهار و بچه ها برود چون قول داده بود تا با اولین حقوقش برایشان کیک بخرد. انور حسابی خوشحال می شود و وقتی به خانه می رود خدیجه را صدا میزند و با خوشحالی می گوید: «خدیجه امشب تنهاییم. زود باش بیا. »
بیشتر بخوانید:
معرفی کامل سریال ترکی کادین (زن) + اسامی بازیگران
سریال ترکی زن کی پخش می شود؟ زمان دقیق پخش و تکرار سریال ترکی کادین (زن)
در قسمت آخر سریال ترکی زن (کادین) چه اتفاقی می افتد؟
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |