آخر سریال استانبول ظالم چه می شود ؟ + سرنوشت همه شخصیت ها و نقش ها
آخر سریال استانبول ظالم چه می شود ؟ همچنین سرنوشت همه شخصیت ها و نقش های سریال ترکی استانبول ظالم با جزئیاتش را در این مطلب بخوانید. سریال ترکی استانبول ظالم در ژانر درام ساخته شده است. zalim istanbul به کارگردانی Cevdet Mercan، نویسندگی Sırma Yanık و تهیه کنندگی Şükrü Avşar از Canal D turk پخش می شود. نویسنده این سریال، قبلا سریال فضیلت خانم را هم نویسندگی کرده است.
بازیگران و نقش ها
Fikret Kuskan در نقش Agah Karaçay آقا کاراچی
Deniz Ugur در نقش Seher Yilmaz سحر ییلماز
Mine Tugay در نقش Seniz Karaçay سنیز کاراچی
Ozan Dolunay در نقش Cenk Karaçay چنک کاراچی
Sera Kutlubey در نقش Cemre Yilmaz جمره ییلماز
Berker Güven در نقش Nedim Karaçay ندیم کاراچی
Simay Barlas در نقش Damla Karaçay داملا کاراچی
Bahar Sahin در نقش Ceren Yilmaz سرن ییلماز
Idris Nebi Taskan در نقش Civan Yilmaz سیوان یلماز
Aysen Sezerel در نقش Nermin نرمین
Gamze Demirbilek در نقش Nurten نورتن
خلاصه داستان
داستان سریال ترکی استانبول ظالم درباره مردی معلول است که پس از مراجعه خانواده ای از یک شهر کوچک به استانبول ، زندگی او به طرز چشمگیری تغییر می کند.
پس از فهمیدن اینکه مادر شوهرش با آقا کاراکای توافق کرده است ، چگونه رفتار خواهد کرد؟ چه کار خواهد کرد که کرن هنگامی که یاد می گیرد که قرار است به جای سنک با نادیم معلول ازدواج کند؟
آیا Cemre با مراقبت و معالجه خود موفق به نجات جان نادیم خواهد شد؟ آیا سنیز موفق خواهد شد اسرار خود را حفظ کند؟ آیا سرن در نهایت رویاهای خود را برای ثروتمند شدن برآورده می کند؟ آیا سنک یک عشق واقعی پیدا خواهد کرد؟ زندگی خانواده کاراکای بعد از آمدن سیر و فرزندانش چگونه تغییر خواهد کرد؟ آیا ندیم دوباره سلامتش را باز می یابد؟
آقا کاراکای (Fikret Kuskan) یک تاجر موفق است. او در یک عمارت بزرگ به همراه همسر زیبا و جاه طلب خود، پسر غیرمسئول، دختر بی سرپرست و برادرزاده معلولش Nedim زندگی می کند. وقتی برادر بزرگتر آقای کاراکای سالها پیش کشته شد، ثروتش به او رسید. غیر از ثروت مسئولیت برادرزاده ۸ ساله اش نیز به عهده او قرار گرفت. او برادر زاده اش را بزرگ کرد و در اتفاقی غیر منتظره او فلج شد.
همسرش سنیز می خواهد ندیم را از بین ببرد. زیرا ندیم شاهد رازهایی هست که سنیز نمی خواهد کسی بداند. او ندیم را از راهی مخفی معتاد می کند. از این طریق او وضعیت ندیم را بدتر می نماید. آقای کاراکای می داند که مشکل قلبی دارد. او در خطر مرگ است و می خواهد برای برادر زاده اش کاری کند. تصمیم میگیرد کسی را پیدا کند که بخاطر پول با ندیم ازدواج کند.
کرن کسی ست که برای ازدواج با ندیم بشرط ثروتمند شدن کاندید می شود. اما کرن نمی داند که او عروس یک فرد معلول خواهد بود. او گمان می کند که با یک وارث خوش تیپ ازدواج می کند. به همین دلیل، او قبول می کند که عروس خانواده Karacay شوید.
سهر (دنیز اوگور) یک زن محافظه کار است. او تمام تلاش خود را می کند تا پس از درگذشت همسرش ، خانواده خود را در کنار هم نگه دارد. او سه فرزند خود را به تنهایی بزرگ کرده است.
دختر بزرگترش جمره (Sera Kutlubey) دختر مناسبی است که به عنوان پرستار فعالیت می کند. دختر کوچکترش کرن (بهار صحین) دختری جاه طلب است که برای رسیدن به اهداف خود از انجام کارهای بد خودداری نمی کند. تنها پسرش سیوان (ادریس نبی تاسکین) یک جوان است که تمام تلاش خود را برای محافظت از خانواده اش انجام می دهد.
پس از آتش زدن خانه آنها ، سهر چارهای جز رفتن به استانبول ندارد. وقتی به استانبول می رسند، در ساختمانی واقع در نزدیکی عمارت کاراکای مستقر می شوند. با این حال ، هیچ کس نمی داند که آنها در این عمارت بزرگ چه می کنند. در ابتدا تصور می شود آنها برای کار به اینجا آمده اند. صهیر به زودی در می یابد که آمدنش به استانبول برای فروش دخترش بوده است.
آخر سریال استانبول ظالم
ماجراهای قسمت آخر فصل اول استانبول ظالم حیرت زده تان خواهدکرد و احتمالا خواهید فهمید که حدس هایتان اشتباه بوده و واقعا، همان طوری که شعار سریال می گوید، «هیچ کس تا زمانی که آزموده نشده، بیگناه نیست. از روی اسم »استانبول ظالم» می شد در مورد داستانش حدس هایی زد. بله! ظلمی در جریان است. ولی نه در استانبول، در یک خانه. هرچند مسافرانی که با اجبار و فریب از آنتاکیا به استانبول و به این خانه آمده اند سبب تلخی روزگارشان را مهاجرت و آمدن به این شهر می دانند. البته این فقط مهمانان نیستند که مورد ظلم قرار می گیرند.
پیش از آنها میزبانشان سال ها در سایه ظلم بزرگی زندگی کرده و آن را مثل یک راز پشت ظاهر زیبا و فریبنده اش پنهان کرده. این داستان مبارزه ای برای زندگیست که از آنتاکیا آغاز می شود و به استانبول می رسد و زندگی همه کسانی را که در این مسیر هستند برای همیشه تغییر می دهد. سلام، من فاطمه ام و این پاورقی قسمت آخر فصل نخست استانبول ظالمه قبل از رفتن سراغ ماجراهای شوکه کننده قسمت آخر، اول اتفاقات فصل نخست رو مرور کنیم، تا ببینیم تا قبل از قسمت آخر، در مورد داستان، چی می دونیم: استانبول ظالم داستان زندگی زنی است به نام سحر که سالها پیش شوهرش را از دست داده و با سه فرزند و مادر شوهرش در آنتاکیا زندگی می کند.
ماجرا از جایی آغاز می شود که دختر زیبا و جاه طلب او، جرن با وسوسه های مادربزرگش و به هوای ازدواج با تنها پسر تاجری ثروتمند در استانبول نامزدی اش را به هم می زند و برای اینکه مادرش را مجبور به رفتن کند خانه شان را به آتش می کشد. اما جرن خیلی زود می فهمد که خام یک فریب بزرگ شده و او قرار است زن برادرزاده ی علیل این تاجر شود. این برخورد اول این دو خانواده است و سحر می فهمد که این همه راه را برای فروختن دخترش به استانبول آمده. اما ماجرا عوض می شود.
دختر بزرگ تر سحر یعنی جمره که یک پرستار است از طرف آگاه کاراچای موظف می شود از ندیم برادرزاده اش نگهداری کند و بقیه خانواده به عنوان خدمه عمارت او مشغول به کار می شوند. اما جرن دست بردار نیست و سعی می کند به جنک، پسر آگاه نزدیک شود. جنک که پسر خوشگذرانی است به پیشنهادهای جرن نه نمی گوید اما در حقیقت از جمره خوشش می آید. روزها به این صورت سپری می شود و جمره تمام تلاش خود را برای پرستاری از ندیم می کند و به مرور متوجه می شود با اینکه بیماری ندیم رو به بهبود است به طرز عجیبی حالش بدتر می شود.
او به سر نخ هایی هم برمی خورد و همین کنجکاوی او را بیشتر می کند. شک او بیراه نیست. ماجرا از این قرار است که شنیز، همسر آگاه با همکاری یک پزشک داروهایی به ندیم می خوراند تا به مرور او را از بین ببرد و دلیل آن ماجرایی است که جنک آن را برای جمره اعتراف می کند. جنک در کودکی باعث فلج شدن ندیم شده و مادرش برای برملا نشدن آن حاضر است دست به هرکاری بزند. جمره مطمئن می شود که شنیز در این کار دست دارد. جنک که بار عذاب وجدان این حادثه سال ها بر دوشش است و از طرفی از مجازات شدن توسط پدرش که علاقه بیش از اندازه ای به برادرزاده اش دارد می ترسد برای رو کردن دست مادرش مردد است. جمره سرنگی را که کنار ندیم پیدا کرده برای آزماش فرستاده و منتظر نتیجه است.
در این گیر و دار اتفاق دیگری می افتد که باز هم همه چیز را تغییر می دهد. جرن از جنک حامله می شود و با این فکرکه حالا برگ برنده دست اوست این مساله را با شنیز در میان می گذارد. شنیز بر خلاف انتظار با شنیدن این خبر به او قول حمایت می دهد و جرن که از شادی رسیدن به آرزو و هدفش در پوست خود نمی گنجد چشم بسته تمام گفته های شنیز را انجام می دهد و مثل یک عروسک در دستان او تاب می خورد و بالاخره یک روز شنیز لباس عروس را بر تن این عروسک می کند و او را پای سفره عقد می نشاند اما داماد جنک نیست، ندیم است.
جرن با تهدید شنیز و بی راه دررو، بهت زده و گریان به عقد ندیم که نمی داند چه اتفاقی در حال رخ دادن است، در می آید. حالا میرسیم به قسمت آخر فصل اول سریال. آیا جمره می تواند ثابت کند شنیز عامل بیماری ندیم است؟ آیا جنک این راز بزرگ را برملا می کند؟ در قسمت آخر این فصل چه خواهد شد؟ با هم ببینیم. شنیز از اعتراف جنک باخبر می شود جمره رو به روی شنیز ایستاده و حرف هایش را محکم میزند: « من میدونم تو چیکارا کردی. پسرت همه چیو بهم گفته.
تو یه هیولایی چون ندیم رو به این روز انداختی و گناهت رو گردن پسرت میندازی. فکر نکن که جنک وضعیت خوبی نسبت به ندیم داره. درسته ندیم از لحاظ جسمانی مشکل داره اما جنک هم فرقی با ندیم نداره. اون روحش مرده و دیگه قلبی نداره. ایندفعه اشتباه قبل رو نمیکنم، ایندفعه با سند و مدرک سراغ آگاه میرم تا روی واقعی تورو نشون بدم» شنیز که بغض کرده خود را جمع و جور میکند و میگوید که با این حرفها و پاپوش ها نمیتواند او را بترساند. آیا جرن زنده می ماند؟ سحر مدام آگاه را سین جیم میکند تا حرفی که پنهان کرده متوجه شود.
آگاه نمیخواهد سحر را ناراحت کند و بگوید که دخترش قبل از عقد حامله شده. برای همین قصد دارد از سحر فرار کند. ناگهان همگی جرن را غرق در خون میبینند که در آغوش جنک است. جرن چاقو را در شکم خود فرو کرده است. پس از رسیدن آمبولانس، همگی با هم به بیمارستان میروند. جنک با استرس به رفتن آنها نگاه میکند. او دیگر متوجه شده که مادرش چرا جرن و ندیم را به عقد هم درآورده است. آیا شنیز پسرش را رها می کند؟ شنیز از پسر خود عصبانیست و بخاطر اینکه از پسرش خیانت دیده قلبش شکسته است.
او میگوید : « تو مادرت رو به یه دختر دهاتی فروختی. وقتی من داشتم برای نجات تو تلاش میکردم، تو به من، به مادرت خیانت کردی. رفتی همه چی رو به اون دختره گفتی. از بچگیت من همیشه گندکاری هاتو جمع کردم اونوقت من شدم هیولا؟» او صورت ندیم را میگیرد و میگوید : « این طفل معصوم همیشه قربانی اشتباهات شده. حالا که تو مادرت رو نیمه راه ول کردی منم همینکارو میکنم. برو بیمارستان و هوای بچه ات رو داشته باش» شنیز و جنک با ماشین های خودشان به بیمارستان میروند. شوک بزرگ برای سحر در بیمارستان، دکتر به همگی میگوید که خوشبختانه چاقو به بچه نخورده و حال مادر و بچه خوب است. سحر و جمره و جیوان تعجب میکنند و به دکتر میگویند که شاید اشتباه شده است.
آگاه، سحر را به اتاق دکتر میبرد تا در این مورد صحبت کنند. سحر از شنیدن حامله بودن دخترش، در شوک است و نمیداند این چطور ممکن است. آگاه میگوید : « دخترت این موضوع رو به شنیز گفته. اونم ازش تست گرفته و مطمئن شده، مجبورا خیلی زود جرن رو به عقد ندیم درآورده . ببین دختر تو از کسی که حواسش به خودش نیست، سواستفاده کرده. نذار بیشتر از این دهنمو باز کنم» سحر دلش میخواهد بگوید که دختر من از اینکارها نمیکند اما نمیتواند. پدر بچه کیست؟ آیا جرن این را به جمره خواهد گفت؟ در همین حال، جرن به بخش منتقل میشود و جمره کنارش نشسته است. جمره میگوید: « وقتی اینجوری شدی خیلی ترسیدیم. آخه چاقو دستت چیکار میکرد؟ آشپزخونه هم که نبودی.
جرن تو حامله ای من میخوام به تو و بچه ات کمک کنم. هردومون میدونیم که ممکن نیست این بچه از ندیم باشه. امکان نداره. تو بخاطر اینکه بچه ات پدر داشته باشه ازدواج کردی. بهم بگو پدر بچه کیه تا بهت کمک کنم.» جرن انکار میکند و میگوید که بچه اش از ندیم است. وقتی همگی وارد اتاق میشوند، جمره میخواهد که از اتاق بیرون برود. جرن داد و بیداد میکند تا جمره را جلوی آگاه خراب کند. او میگوید : «این چجور خواهریه؟ تا به هوش اومدم میپرسه پدر بچه کیه. از یه زن متاهل اینو میپرسه. داره با آبروی من بازی میکنه» جمره با خجالت و پشیمانی ایستاده است. آیا جنک اعتراف می کند؟ شنیز در راهرو به جنک میگوید: « الان وقت اعتراف کردنه، برو بگو که حق با جمره ست و بچه از منه. برو خانم پرستار رو که باهاش صمیمی هستی رو نجات بده.» جنک ابتدا به اتاق میرود تا جمره را نجات دهد اما جرن در حال داد و بیداد کردن است و اصلا کسی متوجه جنک نمیشود.
نریمان، به جمره ناسزا میگوید و سحر به جمره سیلی میزند. او جمره را بیرون میبرد و با او بخاطر تهمت زدن به خواهرش دعوا میکند. آگاه جمره را از دست سحر نجات میدهد و به سمت سرویس میبرد تا حالش بهتر شود. جمره در سرویس به یاد حرفها و رفتارهای جرن میافتد که از جنک میگفت. او به اینکه جنک پدر بچه باشد شک میکند و یکراست به طرف جنک میرود. او سوال میکند: « پدربچه تویی؟ مادرت برای اینکه تورو نجات بده، ندیم رو قربانی کرده؟» جنک به دروغ میگوید که پدر بچه نیست. جمره با حالی پریشان از بیمارستان خارج میشود. شنیز به جنک میگوید: « حدس میزدم ا
ینجوری بشه. مثل همیشه گند میزنی و نمیتونی مسئولیتش رو قبول کنی. من همیشه خراب کاری هاتو درست میکنم. میدونی اگه یه روز پشتت نباشم چه بلایی سرت میاد؟ اون روز قیامت تو شروع میشه. من و تو مادر و پسریم. ما باید یک طرف باشیم.« جمره به ندیم چه می گوید؟ جرن میداند که اگر برای بچه اتفاقی بیفتد، شنیز دمار از روزگارش در میآورد. او به مادربزرگش میگوید که از او عکس بگیرد تا برای خبرنگارها بفرستند. جمره با پربشان حالی نزد ندیم میرود و میگوید: «همه ی این بلاهایی که سرت اومده، ازدواجت و پدر شدنت یه دروغ بزرگه.
میدونم چون اینجا بودم. کاش میتونستی حرف بزنی و بهم بگی» آگاه که از پشت در حرفهای جمره را شنیده، جلو میآید و برگه آزمایش را نشان میدهد. جمره متوجه میشود که حتی آگاه نیز ازاینکه ندیم پدربچه باشد مطمئن است. او سر روی زانوی ندیم میگذارد و گریه میکند. جنک ناراحتی جمره را میبیند اما کاری نمیکند. روزنامه ها در مورد کاراچای ها چه نوشته اند؟ صبح روز بعد، در صفحه های مجازی از عروس مرموز کاراچای نوشته اند که حامله است. عکس هایی از جمره که در تخت بیمارستان خوابیده، پخش شده. داملا با دیدن آنها، به اتاق پدرش میرود و اخبار را نشان میدهد. او در این مورد به پدرش شکایت می کند. شنیز صبح زود به بیمارستان میرود. او به نریمان میگوید که سحر را سرگرم کند تا با جرن تنها باشد.
شنیز با عصبانیت به جرن میگوید : « تو فکر کردی داری چیکار میکنی چرا به شیکمت چاقو زدی. اون بچه مال منه اگه چیزیش بشه نابودت میکنم.» جرن میگوید که بخاطر رفتار و حرفهای جنک ناراحت شده بوده و اینکار را کرده. شنیز بازهم عصبانی شده و تأکید میکند که باید تا نه ماه دیگر تحمل کرد. شنیز همچنین درمورد بازی مسخره مطبوعاتی میپرسد. جرن خودش را به آن راه میزند و میگوید که شاید پرستارها عکس او را پخش کرده اند. شنیز به مسخره میگوید که من مادر ساده ی تو نیستم. یه نگاه به من بنداز و دوباره حرف بزن.
جرن میگوید : « میخواستم جامو محکم کنم. هیچکس از وجود من خبر نداشت الان همه خبر دارن. در ضمن برای من یه عروسی در شأن خانواده تون نگرفتین» شنیز از کارهای احمقانه جرن خنده اش میگیرد. جنجال در بیمارستان سحر و نریمان به بوفه بیمارستان میروند. همه پرستارها با توجه به اخباری که پخش شده، پشت سر سحر حرف میزنند که اصلا به مادر عروس نمیخورد. آگاه با ون مخصوص مشکی به بیمارستان می آید و کارهای مرخصی جرن انجام میشود. سحر دست جرن را میگیرد و میخواهد که خودش او را به خانه ببرد. جرن دستش را میکشد و در عوض دست شنیز را میگیرد. آگاه میگوید که همه جا پر از خبرنگار است و باید با ون مشکی بروند.
داخل ون نریمان میخواهد حرف عروسی را پیش بکشد که آگاه اجازه نمیدهد. جمره به جنک چه می گوید؟ جمره، ندیم را برای هواخوری به ایوان میبرد و به او از اتفاقات اخیر میگوید. جمره همچنان باورش نمیشود که ندیم پدر بشود و این ازدواج واقعی باشد. اما افکارش بهم ریخته و گمان میکند که در حق خواهرش بی انصافی کرده و خود را سرزنش میکند. جنک میآید و جمره با او درد و دل میکند. او میگوید: « نمیدونم چرا همچین فکری میکنم. امکان نداره پدربچه ندیم باشه. توام که نیستی. چون تو قبلا رازت رو بهم گفتی و اگه کار تو بود بهم میگفتی. پس حتما مشکل از منه که اینجوری فکرمیکنم.» جنک سکوت کرده و چیزی نمیگوید. آیا جرن می تواند جمره را از خانه بیرون کند؟ همگی به همراه جرن به خانه بازمیگردند.
جرن طبق نقشه ی شنیز پیش میرود و میخواهد علت چاقو زدن اش را توضیح دهد. او که به سختی راه میرود جلوی جمره می ایستد و میگوید که بخاطر حرف ها و اذیت کردن های جمره، قصد داشته خودش را بکشد. جمره بغض میکند و بیشتر خود را مقصر میداند. جرن شلوغ اش میکند و در آخر میگوید که نمیخواهد جمره را در خانه اش ببیند و پرستار شوهرش باشد. آگاه با جدیت میگوید : « دعوای خواهری رو به این موضوع ربط نده. خواهرت به کارش ادامه میده همین که گفتم» سحر به جرن میگوید که جمره خواهرت است.
اما جرن مادرش را پس میزند و به حرفش گوش نمیدهد. شنیز که عامل تمام این اتفاقات است به سحر میگوید: « واقعا توی بد موقعیتی هستین سحر خانم. نمیدونین دنبال کدوم دخترتون بدویین. جرن رو آروم کنین یا به جمره دلداری بدین» آگاه چه تصمیمی می گیرد؟ آگاه در اتاقش بی قرار است و نمیداند چکار کند. او به شنیز میگوید که این دعواهای زنانه است و باید این را حل کند. شنیز با سیاست میگوید که ما باید طرف عروسمان باشیم زیرا نوه ی مارا حامله است. هچنین زن ها در این دوران بر اثر هورمون ها بسیار حساس و شکننده میشوند.
آگاه همچنان از جمره حمایت میکند و میخواهد او از ندیم مراقبت کند. شنیز به اتاق جرن میرود. جرن از اینکه به اتاق ندیم تخت دو نفره آورده اند کفری ست و میگوید با ندیم در یک تخت نمیخوابد. شنیز میگوید : « نتونستی خواهرت رو از چشم بندازی. اون از ندیم قدرت میگیره. اگه به ندیم آسیبی برسه دیگه نمیتونه کاری کنه» نتیجه آزمایش چیست؟ ناگهان گوشی نریمان زنگ میخورد. دوست جمره پشت خط است و میخواهد نتیجه آزمایش را بدهد. او میگوید: « ماده ای که توی سرنگ بود یه ماده ی دوپینگ غیرقانونی بود. جمره اگه قصد داشت کسی رو گیر بندازه، تونست» جرن گوشی را روی اسپیکر گذاشته و شنیز تمام حرفهارا میشنود. شنیز دست و پایش را گم کرده و درحال فکر کردن است.
جرن میگوید : « تو تدارک عروسیتو ببین. خواهرتو به من بسپار» بعد از رفتن اش نریمان نقشه شنیز برای جمره چیست؟ میگوید که باید از این زن ترسید زیرا او خود شیطان است. او باعث مریضی ندیم شده و حالا میخواهد بلایی بر سر جمره بیاورد. جرن میگوید که برایش مهم نیست و نمیخواهد ندیم خوب بشود و به او دست بزند. از این داروهای ندیم را نمیدهد. آیا ندیم به هوش می آید؟ سحر نزد جمره میرود و از او میخواهد که از خواهرش(جرن) معذرتخواهی کند. پس از رفتن سحر، ندیم تکان میخورد و جمره متوجه خوب شدن او میشود. جمره از وقتی به داروها شک کرده بود، دیگر به ندیم دارو نداده. او مطمئن میشود که مشکل از داروها بوده… ۳۵ آیا ندیم از آنچه بر او گذشته باخبر است؟ جمره با ندیم صحبت میکند و ندیم با حرکت چشم هایش به او میفهماند که متوجه اتفاقات است. جمره خوشحال میشود اما به کسی خبر خوب شدن ندیم را نمیدهد تا کسی به او ضرر نرساند.
او به ندیم میگوید که وقتی اذیت شد، چشم هایش را ببندد. جمره ندیم را به اتاق میبرد و میخواهد با جرن حرف بزند تا معذرت بخواهد اما جرن تمایلی به حرف زدن ندارد. چه چیزی در انتظار ندیم و جمره است؟ شنیز سراغ دوست جمره که در آزمایشگاه کار میکرد رفته و او را با تهدید در مشت خود گرفته است. دوست جمره با تماس تلفنی به او خبر رسیدن آزمایش را میدهد. جمره از اینکه قرار است بلاخره دست شنیز را رو کند خوشحال میشود. او برگه ی جواب ازمایش را میگیرد و پیش ندیم رفته تا خبر خوش را بدهد. ندیم نیز از خوشحالی جمره راضیست. اما آنها خبر ندارند که چه چیزی در انتظارشان است. آیا جواب آزمایش همه چیز را مشخص خواهد کرد؟ در طبقه پایین، آگاه عصبانیست و نریمان و سحر را مرخص میکند.
اما سحر بو میبرد که خبریست و دوباره به ویلا میرود. شنیز در گوشه ای با خونسردی نشسته و اجرای نقشه اش را تماشا میکند و هیچ چیز نمیگوید. بعد از آمدن جمره و ندیم، جمره برگه آزمایش را به آگاه میدهد و در مورد داروهایی که به ندیم خورانده اند میگوید. اما آگاه که از قبل پر شده، با عصبانیت برگه را مچاله میکند. جرن جلو میآید و میگوید : « دوباره برای من نقشه کشیدی و خواستی منو خراب کنی. چرا نمیتونی ازدواج منو قبول کنی. تو نتیجه آزمایش رو دستکاری کردی دوستت همه چیو برامون تعریف کرده» جمره دوستش(یونجا) را میبیند که با ترس و لرز نشسته است. یونجا جلو میآید و میگوید که متاسف است و نباید اینکار را میکردند. نباید در نتیجه آزمایش دخالت میکردند. آیا جمره اخراج می شود؟ جمره که از تعجب شاخ درآورده، میفهمد که دوست اش او را فروخته و تمام این نقشه زیر سر شنیز است. او شنیز را متهم میکند اما آگاه پشت همسرش است و اجازه توهین به او را نمیدهد.
جرن آتش این اتفاق را بیشتر میکند و باز هم به آگاه میگوید که نمیخواهد جمره بالای سر شوهرش باشد. آیا جنک از جمره دفاع خواهد کرد؟ ناگهان جنک به خانه میآید و شنیز از ترس اینکه پسرش پشت جمره دربیاید میترسد. او به چشم های جنک خیره میشود و با سر علامت میدهد. جمره میگوید : « جنک تو از موضوع خبر داری. اون روز سرنگی که کنار ندیم افتاده بود رو دادم برای آزمایش. تو خبر داری بگو دیگه» جنک به مادرش نگاه میکند و میگوید : « نمیدونم از چی حرف میزنی، شرمنده» همه در اتاق علیه جمره هستند، حتی جنک و یونجا هم جمره را فروختند. تمام این نمایش روی آگاه تاثیر گذاشته و شنیز بلاخره موفق شد که جمره را از چشم آگاه بیندازد. آگاه جمره را اخراج میکند و دیگر به او اجازه ورود به خانه نمیدهد.
جمره با گریه دستان ندیم را میگیرد و میگوید : « اخراجم کنید و از خونه بیرونم کنید اما من ندیم رو ول نمیکنم. من ندیم رو با این آدم ها تنها نمیذارم» سحر نمیتواند دخترش را کنترل کند از این رو آگاه خودش جمره را بیرون پرت میکند. جمره به آگاه میگوید : « چشم هاتو بستی کور شدی. داری به برادرزاده ات بدی میکنی.» جنک از چه می ترسد؟ جنک در ایوان هوا میخورد. جمره میتوانست راز جنک را فاش کند اما سکوت کرده چون هیچکس حرفش را باور نمیکند. او به جنک میگوید : « دلم برات میسوزه چون مثل یه پسر هشت ساله از مامانت میترسی.
ترسو ترین آدمی هستی که تابه حال دیدم. جرن از گذشته چه می گوید؟ سحر از اینکه بچه هایش اینگونه به جان هم افتاده اند و جدا شدند ناراحت است و به عنوان مادر میخواهد خانواده اش را کنارهم نگه دارد. اما جرن تعریف میکند که سحر از کودکی بین بچه هایش فرق گذاشته زیرا جمره اهل درس خواندن و کارکردن بوده اما او نتوانسته درس بخواند و حالا خانه دار شده. او میگوید که مادرش از قدیم جمره را بیشتر دوست داشته و حالا هم میخواهد از او طرفداری کند. جرن بعد از گفتن اینها، با گریه به اتاقش میرود. آیا سحر حرف های یونجا را باور کرده؟ جمره در حیاط به پنجره اتاق ندیم نگاه میکند و از اینکه دوباره شکست خورده گریه میکند. جمره با دیدن مادرش میپرسد که آیا او هم این حرف هارا باور کرده!؟؟ جمره میداند که شنیز خواهر و دوستش را گول زده اما مادرش آن حرفها را باور کرده و به جمره هشدار میدهد تا بار دیگر جرن را ناراحت نکند.
راز بزرگ شنیز چیست؟ ندیم چه چیز را به خاطر می آورد؟ شنیز یاد دوران گذشته می افتد. زمانی که به تازگی با آگاه ازدواج کرده و به اتاق برادر آگاه میرود و میگوید : « اگه با برادرت ازدواج نمیکردم اصلا منو به یاد نمی آوردی. زنت مرده و آگاه مسافرت کاری میره ولی بازم کافی نیست. قرارمون این نبود، لیاقت من بیشتر از اینه من بیشتر تورو میخوام. همش به ندیم توجه میکنی پس جنک چی؟» کمی بعد ندیم که کودکی بیش نبود، وارد اتاق پدرش میشود. او شنیز و پدرش را باهم در تختخواب میبیند. تمام بلاهایی که شنیز بر سر ندیم می آورد به این خاطر است.
ندیم بلاخره آن روزها را به خاطر می آورد… ۳۶ جمره به جرن چه می گوید؟ جمره اجازه ندارد وارد ویلا بشود. جیوان نگهبان را سرگرم میکند تا جمره داخل شود. جمره ازاینکه خواهرش به او خیانت کرده ناراحت است و با سروصدا به او میگوید : « تو حامله ای. بچه داری. هرکار بدی که میکنی به بچه ات فکرکن. چون ممکنه تلافی این کارا سر اون بچه بیاد جمره حبس می شود آگاه و شنیز در اتاق خواب درمورد اتفاقات روز قبل صحبت میکنند. آگاه اصلا به جرن اعتماد ندارد و از کارهای جمره نیز سردر نمیآورد. ناگهان با سروصداهای جمره همگی به اتاق میروند. آگاه به سحر میگوید که دخترهایش را کنترل کند. جمره به خانه سرایداری و به اتاقش میرود، سحر در اتاق را به روی دخترش قفل میکند زیرا قبلا هشدار داده بود که خطا نکند جرن از چه می ترسد؟ جرن پس از اینکه همه را بیرون کرد، متوجه تکان خوردن ندیم میشود.
شنیز نزد جرن می آید و با خوشحالی میگوید:«کار خانم پرستار دیگه تموم شد» جرن با ترس و لرز ندیم را نشان میدهد و جریان قرص ندادن هایش را توضیح میدهد. شنیز میگوید که باید قرص های ندیم را صبح و شب بدهد، اگر قرص ها را نخورد حالش خوب میشود. به این ترتیب قرص دادن ها به ندیم شروع میشود اما ندیم قرص را قورت نمیدهد و آن را بیرون می آورد آیا جمره به روستا برمی گردد؟. یک هفته میگذرد و کارهای عروسی انجام میشود. جرن در این یک هفته، رختخوابی برای ندیم پهن نکرده و حتی دست های او را به صندلی ویلچر بسته است. با اینکار دستهای ندیم زخم شده. او قرص هایش را قورت نمیدهد و در تنهایی بیرون می آوردشان. جمره یک هفته است که در اتاقش زندانی شده.
سحر به جمره میگوید: « فردای عروسی میفرستمت به روستا. با یکی از آشناها صحبت کردم میری اونجا پرستار یه پیرزن میشی. همونجا هم زندگی میکنی» جمره از این تصمیم ناراحت است و به مادرش میگوید که نمیتواند ندیم را تنها بگذارد زیرا هیچکس از ندیم محافظت نمیکند. سحر جواب میدهد که ندیم زن دارد و نیازی به تو نیست . زخم دست های ندیم سحر با دیدن دخترش میگوید که خیلی زیبا شدی. جرن تشکر میکند. سحر میخواهد کاری کند که جمره بتواند به عروسی خواهرش بیاید اما جرن اجازه نمیدهد. او لباس دامادی ندیم را میپوشاند ولی آستین های پیرهن ندیم دکمه ندارند و جای زخم دستانش مشخص اند. آگاه وارد اتاق میشود و دکمه سر آستینی که از خانواده به او رسیده به عنوان هدیه به ندیم میدهد.
او میخواهد خودش دکمه سر آستین را ببندد که جرن مانع میشود و با زیرکی آگاه را راضی میکند که خودش دکمه شوهرش را ببندد. از این رو آگاه متوجه آن زخم ها نمیشود آیا جمره می تواند ندیم را فراری دهد؟ نورتن به سحر میگوید که هرچه زودتر حاضر بشود زیرا مهمانها رسیده اند، ندیم نیز در اتاقش حاضر نشسته و جرن منتظر شنیز است تا دستور ورود عروس داماد را بدهد. جمره از پشت در حرف های نورتن را میشنود و به کمک جعبه ابزار قفل در اتاقش را باز میکند. و پنهانی به اتاق ندیم می رود. ندیم از دیدن او به شوق میآید و یکدیگر را بغل میکنند. جمره دستهای ندیم را میبیند و میفهمد که جرن اینکار را کرده. او دیگر نمیخواهد عذاب کشیدن ندیم را ببیند و میگوید : «میخوای از این ویلای لعنتی بریم؟ میخوای فرار کنیم؟» ندیم که خوشحال شده با سر علامت مثبت میدهد. نورتن برای بردن ندیم میآید که جمره را میبیند. جمره نورتن را در کمد حبس میکند و با ندیم بیرون میروند.
کمی بعد شنیز دنبال نورتن میآید و از فرار کردن جمره باخبر میشود. همه نگهبانان به دنبال جمره میگردند. اما او با ندیم از در پشتی ویلا خارج شدند. آیا بالاخره جنک جرات اعتراف را پیدا می کند؟ حیاط ویلا برای جشن عروسی آماده شده و مهمانی شروع شده است. مردم در مورد عروس و خانواده اش غیبت میکنند. تا اینکه جنک می آید و با میکروفون میخواهد به چیزی اعتراف کند. جمره و ندیم به کجا می روند؟ صبح روز بعد، جمره و ندیم روی عرشه کشتی هستند. آنها لبخند به لب دارند و جمره حلقه ازدواج ندیم را به دریا پرت میکند.
همچنین بخوانید:
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی استانبول ظالم
سریال ترکی استانبول ظالم چند قسمت است؟
زندگینامه کامل و بیوگرافی بازیگران سریال استانبول ظالم
⇐ مطالب بیشتر در لینک های سریال ترکی جدید، سریال ترکیه ای، سریال های در حال پخش ترکیه ، سریال ترکی عاشقانه
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |