معرفی کامل فیلم بهارت | معجزه زوج سلمان خان و کاترینا کایف
مجله اینترنتی کولاک ، ترجمه: سمیرا فیض آبادی : یک بار دیگر زوج موفق و محبوب سلمان خان و کاترینا کایف با فیلمی تماشایی به سینماها بازگشتهاند و دوباره درخشش خود را پررنگتر تکرار کردند و مورد استقبال گرم تماشاچیان قرار گرفتند. سلمان خان، بازیگر ۵۳ ساله سینمای هند، یک بار دیگر با اجرای بی نظیر و زیبای خود در فیلم دیگری به نام «بهارت» توجه مخاطبین سینما را به خود جلب کرد و فیلم او توانسته در مدت کوتاه اکران، کاری پرفروش لقب بگیرد. این فیلم در سومین روز اکران خود در آستانه ورود به باشگاه صدکروریها قرار گرفت.
موفقیت این فیلم قابل پیشبینی بود اما این موفقیت فراتر از انتظار عوامل آن بوده است. «بهارت» ساخته علی عباس ظفر، نمایش خود را با اکران در ۴۷۰۰ سالن سینما در سراسر هند آغاز کرد و در روز اول اکران خود حدود ۴۳ کرور فروش کرد. با این رقم فروش، «بهارت» رسما بزرگترین و پرفروشترین فیلم اکران شده سلمان خان در عید فطر لقب گرفت. دیشا پتانی، جکی شروف و تابو دیگری نقشهای محوری فیلم را ایفا میکنند. «بهارت» برگرفته از داستان یک فیلم کرهای و داستان آن درمورد یک ملت و یک مرد است. این فیلم مخاطبین را با خود به سفر احساسی زندگی یک مرد در دوران مختلف زندگیاش میبرد و نشان میدهد که تاریخ یک ملت چطور روی او تاثیر گذاشته است.
خلاصه داستان فیلم بهارت
طی تقسیم بندی هند در سال ۱۹۴۷ میلادی، فردی به نام گوتم کومار (جکی شروف) با خانوادهاش و همراه با صدها هزار پناهنده دیگر، برای نجات جانشان از شورشهای وحشتناک با قطار به هند میآید. در مینا هرج و مرجهای آن روزها، پسری به نام بهارت (سلمان خان)، خواهر نوزادش به نام گودیا را گم میکند. گوتم با وجود اطلاع از خطرهایی که او را تهدید میکرد در آنجا میماند تا دنبال دخترش بگردد و به بهارت میگوید که مادرش و دو خواهر وبرادر کوچکتر دیگرش را به انبار کالاهای وارداتی عمهاش ببرد. قبل از اینکه آنها بروند، گوتم از بهارت قول میگیرد که از خانوادهاش در کنار خودش محافظت کند. بهارت به عنوان یک کودک، هر نوع کاری انجام داد تا از خانوادهاش حمایت کند.
بهارت در سال ۱۹۶۴ در اوایل نوجوانی، همراه دوستش، ولایتی (سونیل گرول)، به یک سیرک بزرگ در روسیه ملحق شد و چندین سال در آنجا فعالیت کرد تا به یکی از بزرگترین جاذبههای سیرک تبدیل شد. در اواسط دهه ۱۹۷۰، بهارت با کشف نفت در منطقه خلیج، به مهاجران هند ملحق شد به این امید که بتواند به اندازه کافی پول دربیاورد برای خانوادهاش بفرستد. بهارت در آنجا عاشق مهندس ارشد خود کومود رینا (کاترینا کایف) میشود. او از یک حادثه معدن جان سالم به درمیبرد و بعد از آن به کومود میگوید که نمیتواند با او ازدواج کند چراکه میترسد تعهد به کومود سد راه او برای تحقق قولی که به پدرش داده بود بشود و بعد از اینکه ویزای او تمام میشود از عربستان خارج میشود. بهارت به هند بازمیگردد. مراسم ازدواج خواهر بهارت میشود و کومود هم به عروسی او میآید و در آنجا اعلام میکند که او و بهارت به هم علاقه دارند و می گوید حاضر است بدون ازدواج با او ارتباط داشته باشد مادر بهارت با این خواسته آنها موافقت میکند..
چند سال میگذرد و عمه بهارت فوت میکند. عموی بهارت که حالا فردی سالخورده است، به پول نیاز دارد و تصمیم میگیرد که فروشگاه یا همان انبار کالاهای وارداتی را فروش برساند درحالیکه بهارت با این کار مخالف است. بهارت دوباره همراه دوستش ولایتی، هند را ترک می کند تا شغل ملوانی را انجام دهد و بتواند پول کافی برای خرید انبار از عمویش بدست بیاورد. پس از ۸ ماه کار در کشتی، بهارت با پول به هند برمیگردد و آن فروشگاه را میخرد. او در طول دهه نود، آن در آن فروشگاه کار میکند و اتفاقات بسیاری در هند میافتد.
کومود، مدیر خلاق کانال تازه تاسیس زی تی وی می شود و یک برنامه را اجرا می کند که در آن برنامه خویشاوندانی که در طول تقسیم بندی هند از هم جدا شده بودند مجددا به هم ملحق شدند. بهارت به امید پیدا کردن خواهرش گودیا که سالها قبل او را گم کرده بود در این برنامه حضور پیدا میکند. یک زن که در آن دوران تقسیم بندی توسط یک زوج انگلیسی به فرزندی پذیرفته شده بود به این برنامه میآید. بهارت با این خانم صحبت میکند و متوجه میشود که او همان گودیا (تابو) است. یک پیوند عاطفی میان آنها شکل میگیرد و خواهرش به هند سفر میکند تا خانواده بهارت را ببیند. مادر بهارت خیلی زود بعد از این اتفاق میمیرد. بهارت امیدوار است که از طریق این برنامه پدرش را هم پیدا کند اما ناموفق است.
در زمان حال، بهارت که فردی ساخورده شده است تصمیم می گیرد فروشگاهشان را بفروشد، فروشگاهی که تاکنون با وجود ضرر دادن، به شدت مخالف فروش آن بود. پدر بهارت قبل از اینکه آنها سوار قطار بشوند به او قول داده بود که به فروشگاه بیاید و به خانوادهاش ملحق شود و به همین دلیل بهارت آن فروشگاه را خرید و این همه سال آن را نگه داشت اما حالا بهارت فکر می کند که سن پدرش الان باید آنقدر زیاد باشد که زنده بودنش را بعید میداند. روح پدرش جلوی بهارت ظاهر شده و به او میگوید که او در این سالها به قولش عمل کرده و هم خانواده را کنار هم نگه داشته است و بهارت گریهاش میگیرد و فروشگاه را ترک میکند و به پدرش اجازه میدهد برود.
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |