چهره هاسلبریتی ایرانی

گفتگوی اختصاصی کولاک با اکبر گلپا «حنجره طلا» موسیقی ایران

در این پست از مجله اینترنتی کولاک مطلبی در مورد

گفتگوی اختصاصی کولاک با اکبر گلپا «حنجره طلا» موسیقی ایران

ارائه شده است ، در صورتی که محتوای این پست مورد توجه تان واقع شده است، می توانید برای مشاهده مطالب بیشتر در این موضوع به دسته بندی

چهره ها

مجله اینترنتی کولاک مراجعه کنید .

 

مرگ یک آرامگاه ابدی است و آدم با آن یک آرامش عجیب و غریب دارد

 

گفتگو: عباسعلی اسکتی

استاد اکبر گلپایگانی یکی از خوانندگان صاحب سبک که به «حنجره طلا» او را می شناسند، کارنامه هنری فعالیت های استاد اکبر گلپا آنقدر جاودانه و بی تکرار است که هیچ نیازی به اشاره و یادآوری آثار شنیدنی او نیست، ترانه هایی که سال ها شنیده ایم و تا سال های طولانی و نسل به نسل خواهیم شنیدو با آنها خاطره خواهیم ساخت، با استاد اکبر گلپا گفتگویی صمیمانه داشته ایم که با هم می خوانیم.

 

منزل مسکونی

ما تصمیم گرفته ایم به جوان ها خدمت کنیم، جوان هایی همچون شاگردان من که از هنرمندان خوب آینده خواهند شد، من شاگردانی دارم از اصفهان، قم، آمل و همه جای ایران، همین حالا در کلاس هنرستان موسیقی گلپا، اقدسیه، سر خیابان محک که برادر من «حسن گلپایگانی» که استاد دانشگاه هستند آنجا درس می دهند، ما هدفمان این بود که باید شاگرد خوب تربیت کنیم، حالا این شاگرد خوب که می آید احتمالش هست که وضع مالی اش خوب نباشد، ما گفتیم کسانی که می روند به آن کلاس، کلاس را که من اداره نمی کنم، زحمتش را هم که من نمی کشم، پول آب و گازش را هم که من نمی دهم، آنها با خودشان، اما آنهایی که به منزل من می آیند، اینجا هزینه ای نمی گیریم، هیچی! اینها فقط می آیند موسیقی را به آن معنایی که ما می خواهیم یاد بگیرند،

 

یعنی موسیقی به معنای واقعی خواندن، با همین حرف زدن شما موسیقی دارید، همین صحبت که می کنید صدا دارید، عده ای «جیغ» می زنند و فکر می کنند می خوانند، ما باید ببینیم که اهل فن چه چیزی را برای یک خواننده خوب شدن انتخاب می کنند، آن خواننده وقتی آن چیزها را یاد می گیرد باید درس پس بدهد، آقای شاهین فرح وقتی می آید صدای من را در کتاب «گنجینه گلپا » آنالیز می کند، می رسد به قسمت کوالیته صدا، شما یک وقت می بینید یک خواننده دارد جیغ می زند، این را خودش نمی داند، بلند خواندن اندازه ای دارد، باید بداند کجا باید بلند خواند، کجا باید کوتاه خواند، ما خواننده هایی داریم که صدای کم داشتند ولی صداهای خوبی داشتند، مثل عبدا… خان قوامی که معرف به «عبدا… دودُنگه» بود که البته «دُنگ» غلط است، اصطلاح است، گام درست است، ایشان با یک گام صدا، صدای خوبی داشت، آقای حسین تهرانی با یک گام صدا ضربی هایی که می خواند بی نظیر بود،

 

همچنین آقای بنان با آن صدای مخملی و قشنگشان، صداهای خیلی قوی و قشنگی وجود داشت که اینها یک مقدار از نظرگام موسیقی صدایشان پایین بود اما همان کاری که با صدایشان می کردند شاهکار می شده است، این خانه را آمده اند شصت میلیارد بخرند، من گفته ام نمی فروشم، من پنجاه و پنج سال در این خانه زندگی کرده ام، آنهمه خاطرات را بفروشم؟ پولش را چکار کنم؟ پولش به درد ما نمی خورد، من گفته ام بعد از من و همسرم اینجا را بکنند «هنرستان موسیقی گلپا» به این شرط که از مردم پول نگیرند تا یک هنرستان ملی برای مملکت درست شود که بچه ها را آموزش بدهند و خواننده های خوب بسازند، این کاری است که ما بدون اینکه چشم داشتی داشته باشیم فقط برای آینده موسیقی این مملکت که این آینده به جوان احتیاج دارد و را گرفت تا خواننده ها و نوازنده های خوب پیدا شوند، انجام می دهیم، امیدوارم نتیجه اش را تا زنده هستیم ببینیم.

 

گنجینه گلپا

کتاب گنجینه گلپا یکی از پرفروش ترین کتاب های سال است و قیمت آن نسبت به خیلی از کتاب های دیگر گران است، این کتاب یک کتاب گویا است که من خودم هیچ صحبتی در آن نکرده ام و مثلا از مرحوم صبا راجع به پیدایش گلپا صحبت شده، استاد من «نورعلی خان برومند» از در آن صحبت کرده، آقای جلیل شهناز صحبت کرده، آقای حسن کسایی صحبت کرده، آقای روح الله خالقی، آقای جواد معروفی، آقای داوود پیرنیا و خیلی از بزرگان موسیقی در این مجموعه راجع به گلپا صحبت کرده اند که ما صدای این عزیزان را در کتاب داریم که شامل چند سی دی می شود، روی این کتاب هم که می بینید، نه دکتر گذاشته ام، نه استاد، اسم من گلپا است و شرط ما با اسپانسر کتاب این بود که فقط گلپا آورده شود، نه استاد و دکتر و … که خوشبختانه همینگونه هم شد.

 

اجرا در یونسکو

به دعوت سازمان یونسکو در پنجاه و چهار، پنج سال پیش وقتی آقای دکتر «دانییلو» رئیس آنجا بود، آمدند و دعوت کردند از آقای صبا، آقای پایور، آقای جلیل شهناز، نورعلی خان برومند که استاد من بودند و از شایسته ترین آدم ها برای تعلیم آواز و من، ما وقتی به آنجا رفتیم نوارهای مختلفی از ما گرفتند، از صورت ما قالب هایی گرفتند که مثل موم بود و چهار سال طول کشید تا این به دست ما برسد، در آن زمان بزرگترین قالب ساز صورت، آقای عبادیان این را از چهره ما قاب زد و اخیرا هم برای من یک مجسمه سنگی ساخته و فرستاده اند، این کارهایی بود که ما در جوانی توانستیم برای وطن عزیزمان انجام بدهیم و یادگاری است از ما، نوار آن اجرا وجود دارد که من آن صفحه و نوار ندارم! ما آن صفحه را در پاریس یک  نسخه گیر آوردیم که یکی از دوستان برد از روی آن برای خودش ضبط کند که هنوز نیاورده! در سایت من که آقای فرهاد رحیمی اداره می کنند موجود است و می توانید تهیه کنید.

 

تئاتر

یک تئاتر در پنجاه سال پیش! شاپور قریب هم شاگردی من بود در دبیرستان «بده» ما همدیگر را مدت ها ندیدیم، من رفتم دبیرستان نظام با آقای ایرج، دانشکده افسری، همان موقع یک روز آقای شاپورقریب را دیدم، به من گفت یک تئاتری من گذاشته ام و شما هم بیا، گفتم باید چکار کنم؟ گفت شما فقط یک خط شعر بخوان! گفتم باشد؛ رفتم آنجا و یک بیت شعر برایش خواندم «هوشیار باش خواجه که از مرگ چاره نیست» یعنی این آخر کار است، اصولا من معتقدم که دنیا مثل کاروانسرا است، از یک در می آیید و از یک در دیگر باید بیرون بروید، من  به هر آنچه که آرزو داشته ام رسیده ام، باغ، خانه، ازدواج، ماشین و … ولی یک چیز هنوز باقی مانده، به همه چیز رسیده ام ولی به مرگ نرسیده ام، چندین بار هم تا نزدیک مرگ رفته ام، ولی نشده! من معتقدم که مرگ یک آرامگاه ابدی است و آدم با آن یک آرامش عجیب و غریب دارد، من پدرم، مادرم، خاله هایم فوت شده اند و به این نتیجه رسیده ام که آنجا هم جای قشنگی است، شما می گویید چرا!؟ من می گویم به این خاطر که اگر جای بدی بود یکی از این ها که رفته اند بر می گشت!

 

سینما

من داشتم فیلم حنجره طلایی را بازی می کردم، با آقای میثاقیه خیلی دوست بودم ، هفته ای چند بار می آمد پیش من، یک روز گفت من می خواهم یادگاری از شما داشته باشم، گفتم من اصلا برای سینما ساخته نشده ام، به این دلیل که سینما همه اش رقص و کلک و دعواست! گفت یک مقدار اینها را کم می کنم تا شما باشید، آقایی به نام علی عباسی آنجا بود که همه کاره بود و فیلم تهیه می کرد، مثلا فیلم هنگامه را تهیه کرده بود با خانم آذر شیوا و بهروز وثوقی، گفت می دانی یکی از آوازهای تو را « موسیو پازولینی» گذاشته در متن فیلم خودش، فیلم «مده آ» گفتم نه! گفت من فیلم را می آورم ببینید، آورد و دیدیم آواز «پیش ما سوختگان مسجد و میخانه یکیست» را گذاشته در آن فیلم، بعدها پولی که به من داد به خاطر آن آواز، پول خوبی بود که من زندگی ام از همانجا شروع شد، ما با آن پول بچه ها را گذاشتیم مدرسه فرنگی، تحصیلات کردند و سه چهار زبان خوب یاد گرفتند و همه در کار خودشان موفق هستند، نوه هایم قهرمان شنا هستند، داستان خیلی عجیبی است این داستان مده آ، آقای عباسی هنوز زنده هستند و آرزو می کنم همیشه سالم باشند، خودم استنباط می کردم برای هنرپیشگی ساخته نشده ام، یعنی من را راضی نمی کرد و می گفتم من برای یک کار دیگرهستم، آواز خواندن غیر از هنرپیشگی است.

 

تختی

تختی مرد عزیزی بود، ممکن بود یک مقدار تحصیلات علمی اش از نظر آکادمیک کم بود ولی واقعا زندگی را خوب می دید، یعنی برای چه زندگی به وجود آمده، انسان ها نمی دانند چرا زندگی می کنند و مدتی بعد هم می میرند، نمی دانند که برای چه آمده اند و چرا رفته اند،  تختی این را فهمیده بود.

 

خاطره مشترک با تختی

من یک باغ داشتم در گلابدره، شبهای جمعه می آمد پهلوی من، صبح پا می شدیم با هم می رفتیم کوه، می رفتیم دربند، یک بار گفتم آقای تختی، یعنی چی آخه همیشه می گویید که کاش کشتی نمی گرفتم؟ گفت من وقتی یک نفر را دارم زمین می زنم، درست است که دارم کشتی می گیرم و این حرفه من است اما بعد از اینکه کشتی تمام می شود و می روم استراحت کنم یا با مادرم صحبت می کنم، همه اش خودم را سرزنش می کنم! گفتم چرا خودت را سرزنش می کنی؟ می گفت من برای زدن کسی به وجود نیامده ام، من باید دست یکی را بگیرم و بلند کنم، این که من می روم و حریفم را ضربه فنی می کنم، آن لحظه خوشحال نمی شوم، اینها درس است و تختی مرد بزرگی بود واقعا.

 

فرزندان و نوه ها

من دو تا دختر دارم، ساغی و ساغر، ساغی جراح کلیه و کبد است که سرطان کلیه و کبد را درمان می کند و ساغر دکترای بورس و احتمالات و آمار را دارد،  پسر دختر کوچک من، سیروس که ده سال سن دارد یکی از نوابغ آمریکا شده است، آنها گفته اند این بچه نابغه است و ما کلیه مخارج دانشگاه ، خانه، اتومبیل و هر چه بخواهد را مجانی در اختیارش قرارمی دهیم، عکس و لوحی که دریافت کرده در سایت من موجود است، من دو بچه دیگر دارم از دختر بزرگم، آن دو تا هم قهرمان شنا هستند و هر دو شاگرد اول رسیتال پیانو، اینها باعث خوشحالی است و برای من اهمیت دارد.

 

این پست توسط بخش چهره ها مجله کولاک گردآوری شده است , امیدواریم از مطالعه مطلب

گفتگوی اختصاصی کولاک با اکبر گلپا «حنجره طلا» موسیقی ایران

استفاده کافی برده باشید، از شما دعوت می شود از مطالب مرتبط با این پست دیدن فرمایید .

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا