این زن چادری از دخترش سوء استفاده کرد
مجله اینترنتی کولاک :سمیه ۴۰ ساله و نغمه ۱۵ ساله مادر و دختری که دست به سرقت سریالی از طلا فروشی ها می زدند به دام پلیس افتادند.
سال ۹۴ بود که پلیس درجریان سرقتهایی قرارگرفت که در همه آنها یک زن با دختر کم سن و سالی به بهانه خرید طلا داخل طلافروشی های سطح شهر میرفت و با سیاه بازی دست به کش رویی زده و طلا به سرقت میبرد.
یکی از این طلافروشها وقتی با دستور بازپرس پرونده پیش روی ماموران پلیس آگاهی قرار گرفت، گفت:یک مادر و دختر بودند چون دختر زن را مادر صدا میزد و طوری نبود که تصور شود دروغ است آنها به بهانه مراسم یکی از دختران فامیل انگشتر یا النگو میخواستند من هم سینی ها را یکی پس از دیگری روی پیشخوان گذاشتم و آنها مرتب در حال انتخاب بودند تا اینکه دختر گفت که مامان مغازه قبلی یکی انتخاب کردیم بهتر است برویم همان را بخریم مادر هم زود قبول کرد و رفتند در حال جمع و جور کردن سینی ها بودم که دیدم یک انگشتر بدل جای یکی از طلاها گذاشته اند فهمیدم آنها دزد بودند بعد که فیلم دوربین مداربسته را نگاه کردم دیدم زن فریبکار این کار را کرده است.
با سریالی شدن این سرقتها کارآگاهان به بازدید فیلمهای دوربینهای مداربسته طلافروشی ها پرداختند و در همه آنها مادر و دختری را دیدند که خیلی ماهرانه کاری میکردند تا دوربین ها چهرهشان را شکار نکند.
زن که چادری بود صورتش را پوشانده و دخترش اکثرا طوری میایستد که نیم رخش به سمت دوربینها باشد.
از آنجاییکه هیچ سرنخی برای شناسایی این مادر و دختر نبود و آنها سابقه ای نیز نداشتند ماموران در شاخه دیگری برای ردیابی مسیر فروش طلاهای سرقتی رفتند و دریافتند نه تنها در این شهر بلکه در شهرهای نزدیک آن نیز طلایی فروخته نشده است.
همین کافی بود تا همه مسیرهای پلیسی به بن بست بخورد و هیچ ردپایی از این مادر و دختر وجود نداشته باشد.
درحالیکه هیچ سرقت مشابهی دیگر صورت نمیگرفت هنوز پرونده روی میز کارآگاهان بود و طلافروشها هم درجریان قرار داشتند تا با دیدن مورد مشابه و مرموزی فریب نخورند.
۹ ماه بعد از آخرین سرقت پلیس گزارشی دریافت کرد که نشان میداد مادر و دختری هنگام سرقت از یک طلافروشی دستگیر شده اند.
سمیه ۴۰ ساله و نغمه ۱۵ ساله در اختیار کارآگاهان قرار گرفتند و مرد طلافروش نیز تحت تحقیق گرفته شد.
این مرد گفت:وقتی این زن و دخترش داخل مغازه شدند یاد دوستم افتادم که فیلم طلافروشی اش را به من نشان داده بود آنها خیلی شبیه دزدان بودند اما نمیتوانستم قضاوت اشتباهی کنم حواسم را جمع کردم تا فریب نخورم و در لحظه سرقت مچ شان را گرفتم مادر سعی داشت بگوید دخترش بچگی کرده است اما من کوتاه نیامدم و پلیس را خبر کردم مادر و دختر کلی گریه میکردند و میخواستند رهایشان کنم .
سمیه که باور نداشت دستگیر شده باشد در بازجویی ها گفت:شوهرم بخاطر دزدی در زندان است من به جز نغمه دو دختر و پسر دیگر هم دارم باید خرجیشان را میدادم.
وی افزود:یک روز که به ملاقات شوهرم رفتم از من خواست نزد یک زن به نام معصومه بروم تا از او بدل اندازی را یاد بگیرم من هم رفتم و بعد از آن دزد شدم.
سمیه ادامه داد:دخترم بی گناه است همیشه کلی گریه می کرد تا دیگر این کار را نکنیم اما نمی شد من می دانستم فروختن طلاها در شهرمان ما را لو میدهد بخاطر همین هفتگی یکبار سوار اتوبوس می شدم و به تهران میرفتم و در آنجا طلاها را براحتی می فروختم آنقدر طلافروشی دارد و آنقدر ظاهرم فریب دهنده بود که کسی فاکتور نمی خواست.
این زن گفت: مدتی که سرقت نکردم بخاطر این بود که نغمه همراهی ام نمیکرد او میخواست سرکار برود و رفت اما دید بدتر است باز برگشت و همراهی ام کرد من و دخترم از دزدی متنفریم الان اگر زندان بیفتم بچه هایم تنها می مانند و نگرانشان هستم شوهرم اگر به جای دزد شدن زندگی خوبی داشت الان خانواده اش به این روز نمی افتادند.
نغمه هم گفت:همیشه مخالف بودم حتی چند باری مادرم کتکم زد تا با او به دزدی بروم همیشه عذاب وجدان داشتم دوست دارم درس بخوانم و برای خودم کسی بشوم اما با این پدر و مادرم می دانم عاقبت خوبی ندارم.
وی ادامه داد: من فقط همراه مادرم بودم حتی نمیدانم طلاها را چطور می فروخت اصلا در صحنه سرقت چه شگردی داشت بارها گفت بیا یادت بدهم من نپذیرفتم فقط قرار بود مادرم را از خرید طلا از آن جواهرفروشی ها منصرف کنم و با هم خارج شویم و هربار به بهانه ای این کار را می کردم.
بازپرس پرونده بعد زا اینکه سمیه را روانه زندان کرد نغمه را در اختیار کارشناسان پزشکی قانونی قرار داد و با اظهار نظر آنها مبنی بر اینکه نغمه ۱۵ ساله به رشد فکری نرسیده است او را تبرئه کرد.
گفت و گو با سمیه
زن جوان نگران خانواده اش است اما میداند مقصر خودشان هستند:
چهره پشیمانی داری؟
بله اما چاره ای نداشتم.
این همه مردم فقیر همه دزدی میکنند؟
شغل نداشتم.
خیلیها برای زندگی آبرومندانه خانه مردم کار میکنند؟
شهرمان کوچک است آبرویم بیشتر می رفت.
شوهرتم دزد بود؟
دزد و معتاد.
چرا جلودارش نبودی؟
باید با او ازدواج نمیکردم پسرعمویم هست و دلباخته هم بودیم می دانستم خلافکار است ابتدا برایم هیجان هم داشت اما بعد برایم بدبختی شد.
نمیتوانستی زندگی اش را سرو سامان بدهی؟
نشد او آلوده بود کاری نداشت سرمایه ای نداشت.
حالا که بدتر شد؟
بله الان نمیدانم بچه ها بدون من و پدرشان چه میکنند.
شوهرت چقدر زندان دارد؟
سه سال دیگر باید زندان بماند او دزد مسلح بود حالا عفو هم خورده بود وگرنه حالا حالاها باید در زندان میماند.
دخترت شانس آورد؟
خدا او را دوست دارد قلبش پاک است هر روز مثل فرشته ها میخواست دزدی نکنیم چندباری مجبور شدم کتکش بزنم.
و حالا تنهایش گذاشتی؟
عموی بچه هایم قول داده مراقبشان باشد شنیدم دخترم در یک شرکت کار میکند حتما مقاومت میکنند و امیدوارم آزاد شوم و جبران کنم.
حرف آخر؟
گریه سمیه و سکوت
۵ سال زندان
پرونده سمیه بعد از صدورکیفرخواست در اختیار دادگاه عمومی قرار گرفت و این زن به ۵ سال زندان ۷۴ ضربه شلاق و ردمال محکوم شد.
با اعتراض سمیه به این حکم پرونده در دادگاه تجدید نظر بررسی شد و مورد تایید قرار گرفت./رکنا
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |