سینماسینمای‌جهان

معرفی فیلم انگل parasite بهترین فیلم اسکار ۲۰۲۰ + داستان، معرفی بازیگران و نقد فیلم Parasite

در این مطلب به معرفی فیلم انگل parasite پرداخته ایم. این فیلم در مراسم اسکار ۲۰۲۰ جایزه بهترین فیلم را از آن خود کرد. “انگل” یا “میزبان” فیلمی محصول کره‌ جنوبی در ژانر درام کمدی سیاه به نویسندگی و کارگردانی بونگ جون-هو است که در سال ۲۰۱۹ منتشر شد. از بازیگران آن می‌توان به سونگ کانگ-هو، لی سون-کیون، چو یئو جئونگ، چوی وو-شیک و پارک سو-دام اشاره کرد. این فیلم در بخش اصلی جشنواره کن ۲۰۱۹ حضور داشت و برنده نخل طلای جشنواره شد.

معرفی فیلم انگل parasite
معرفی فیلم انگل parasite

بونگ جون-هو Bong Joon-ho کارگردان اهل کره جنوبی شاهکارهای مدرنی مثل Barking Dogs Never Bite و «میزبان»، همیشه فیلم‌هایی را جلوی دوربین برده است که در چارچوب‌های معمول هیچ ژانری جا نمی‌گیرند. هر کدام از آن‌ها بستری از خشونت طنزآمیزی را ایجاد می‌کنند که بونگ از آن‌ها استفاده می‌کند تا بار سنگین داستان‌هایش را قابل تحمل سازد. اگر بخواهید «برف‌شکن» را به عنوان اثری علمی-تخیلی و «خاطرات قتل» را به عنوان اثر ژانر معمایی نام ببریم، باید جادوی کمیابی که آن‌ها را درکنار یکدیگر نگه می‌دارد را نادیده بگیریم. و یا ناپایداری کنترل‌شده‌ای که اجازه می‌دهد فیلم در مقابل چشمان شما تغییر کند و از چارچوب‌های تعریف شده‌ی هر ژانر خارج شود را انکار کنیم.

این کارگردان به فیلم جدید خشمگینانه و بی‌رحم خوش‌ساختش از یک فیلم “تراژیک کمدی خانوادگی” یاد می‌کند، اما بهترین نکته در مورد «انگل» این است که به ما اجازه می‌دهد دست از تلاش برای قرار دادن فیلم‌های این کارگردان درون طبقه‌بندی‌های مرسوم برداریم. «انگل» بالاخره بونگ را تبدیل به یک ژانر مجزا می‌کند.
در این اثر المان‌های علمی-تخیلی آثار اخیر او به نفع یک داستان معقول‌تر از زندگی که زیر بار کاپیتالیسم له شده است، کنار رفته است. اثر جدید بونگ تلاش پرشور دیگری برای نشان دادن این است که یک قدرت یک جامعه متناسب با افراد آسیب‌پذیرش است.

تفاوت این فیلم این است که بر روی استعاره‌هایش تکیه نمی‌کند، بلکه برعکس به آنها حمله می‌کند تا نشان دهد که چقدر احتمال وقوع اتفاقات آن محتمل است. این فیلم ثابت کرده است که در کارهای بونگ هرچه شاهد تغییرات بیشتری باشیم، در اصل همه چیز مثل قبل باقی می‌ماند. هرچه فیلم‌های او بیشتر تغییر می‌کنند، چه یک بازی، چه یک صحنه و یا حتی یک تصویر باشد، شباهت بیشتری به کارهای کلی او پیدا می‌کنند.
«انگل» در حالی شروع می‌شود که اعضای یک خانواده‌ی فقیر اهل سئول در آپارتمانشان که در زیرزمین قرار دارد به دنبال پیدا کردن جایی هستند که اینترنت گوشی‌هایشان وصل شود. به نظر می‌رسد یکی از کسبه‌ی محل که از اینکه سرعت اینترنتش کند شود خسته شده است، بالاخره بر روی شبکه‌ی اینترنش رمز گذاشته است.

پدر خانواده، کی‌تائک (با بازی فوق‌العاده‌ی سونگ کانگ-هو) فریاد می‌زند “موبایل‌هایتان را بالا بگیرید!”. با اینکه او هیچ اطلاعاتی در این مورد ندارد اما پسر او کی-وو (چوی وو-شیک) و دخترش کی-جونگ (پارک سو-دم) به توصیه‌ی پدرشان گوش می‌دهند، چرا که به تجربه‌ی پدرشان در زندگی احترام می‌گذارند. از همین صحنه‌‌های اولیه بی‌نظیر، فقر خانواده کاملا مشهود است.

اما درست همانند شخصیت‌های اصلی تمام فیلم‌های بونگ، این خانواده نیز باهوش و آبرومند هستند. مشکل این جاست که گیر سیستمی افتاده‌اند که برای کسانی که دچار مشکل مالی می‌شوند هیچ رحمی ندارد و حالا راهی برای نجات ندارند.

درباره داستان فیلم انگل parasite
درباره داستان فیلم انگل parasite

در نتیجه وقتی دوست کی‌-جونگ به آمریکا رفته و از او می‌خواهد به جای او با دختر یک مرد ثروتمند و امروزی درس کار کند، کی‌-جونگ با اینکه آماده‌ی این کار نیست خیلی سریع آن را قبول می‌کند. این دختر معلم هنر نیز لازم دارد در نتیجه کی-وو نیز وارد این خانواده می‌شود. با ایجاد زمینه‌سازی برای اخراج راننده‌ی خانواده، کی‌تائک این شغل را برعهده گرفته و مادر خانواده نیز در نقش خدمتکار خانه وارد این بازی می‌شود.

یک خانواده در محله‌ای ثروتمند و بر روی تپه زندگی می‌کند، و دیگری در مخروبه‌ای مجبور به سکونت است. «انگل» به زیبایی تفاوت طبقاتی را به تصویر می‌کشد. این فیلم پیچش‌های داستانی خاصی ندارد، بلکه هوشمندی ساختار فیلم این است که بالا و پایین نردبان اقتصادی را در کنار یکدیگر قرار می‌دهد.
«انگل» در بخش مسابقه‌ی فستیوال فیلم کن امسال پخش شد. این فیلم تا اواخر سال جاری پخش خواهد شد.

جسیکا کیانگ منتقد ورایتی نوشته است:

“حتی این نبرد اصلی میان ثروتمندان و فقرا و داشته‌ها نداشته‌ها، در اصل نمایشی برای پرت کردن ذهن‌ها نسبت به دشمن واقعی است: سیستمی که در مرحله‌ی اول این تقسیم‌‌بندی‌ها را ایجاد کرده و این باعث و بانی این اختلاف‌هاست. این حقیقت ناراحت‌کننده‌ای است که در لحظات غیرقابل پیش‌بینی انتهایی فیلم «انگل» مشخص می‌شود: ثروتمندان را بخورید، از هر نظر که فکرش را می‌کنید شکم‌هایتان را پر کنید، اما خیلی زود دوباره گشنه خواهید شد و دوباره فقیر باقی خواهید ماند.”

الخاندرو گونزالس ایناریتو کارگردان مکزیکی برنده جایزه اسکار مطلبی نوشته است:

این فیلم مانند رمانی که آداب و رسوم را به تصویر می‌کشد آغاز و در ادامه تبدیل به یک کمدی تیره، داستان ارواح، تریلر روان‌شناختی و فیلم ژانر وحشت می‌شود و در نهایت به شیوه‌ای غیرمنتظره اما ناگزیر با یک تراژدی به پایان می‌رسد.

این کارگردان که از اعضای هیأت داوران کن امسال بود گفت همه داوران به این فیلم رأی دادند و او هرگز چهره اعضایی که افتخار تماشای آن برای نخستین بار را داشتند را فراموش نمی‌کند.

ایناریتو گفت: این فیلم یک ترکیب داغ ژانری با نگاه و نظردهی اجتماعی است که با همه‌مان صحبت می‌کند.

این فیلمساز اضافه کرد: فیلم تنها دو موقعیت یعنی یک خانه ثروتمند و یک خانه فقیر دارد و تقریباً مانند یک نمایش تئاتر است؛ اما بونگ جون هو یک جنگ طبقاتی سهمگین، تأثیرگذار و شرم‌آور بین دو خانواده مشابه اهل کره جنوبی راه می‌اندازد که نمایانگر یکی از بزرگ‌ترین چالش‌هایی است که در سراسر جهان، بشر در حال حاضر با آن مواجه است.

به گفته او، در “انگل” هیچ فرد خوب و بد یا قهرمان و شخصیت منفی وجود ندارد. فقط شخصیت‌هایی به نمایش کشیده می‌شوند که در بی‌رحمی سیستم کاپیتالیستی کشنده‌ای گیر افتاده‌اند؛ وضعیتی که همه ما در آن قرار گرفته‌ایم و دارد بشریت را می‌بلعد.

ایناریتو می‌گوید چیزی که درباره فیلم بونگ جون هو دوست دارد این است که بدون توجه به ژانر، این کارگردان نه تنها فضا را تحت تسخیر خود در می‌آورد، بلکه با انسانیت و نظردهی اجتماعی صادقانه خود چیزی جدید به آن اضافه می‌کند.

کارگردان “بردمن” در پایان نوشت: اما خارق‌العاده و خاص بودن این فیلم نه تنها مرتبط به این حقیقت است که ژانرها را به زیبایی با هم ترکیب می‌کند، بلکه در هر سکانس، زاویه و عملکرد دوربین به طور شگفت‌انگیزی دقیق است و ما را به زیرزمین می‌برد و آرام‌آرام با پایین‌ترین حلقه جهنمی آشنا می‌کند که آنجا وجود دارد. این چیزی است که درست جلوی چشمان‌مان است و همه‌مان نمی‌خواهیم آن را ببینیم، حتی در حالی که عدم استشمام بوی آن غیرممکن است.

« انگل » در نگاه اول شباهت هایی به  فیلم « دزدان فروشگاه » که سال گذشته یکی از آثار موفق سینمای ژاپن در فستیوال های سینمایی بود دارد. در هردوی این آثار ما خانواده ای به شدت فقیر را مشاهده می کنیم که برای زندگی بهتر تلاش می کنند و در مناسبات اجتماعی قافیه را باخته اند اما هنوز زندگی را به خوبی ادامه می دهند. در فیلم « دزدان فروشگاه » این خانواده، انسان های دوست داشتنی بودند که مفهوم عشق را فراموش نکرده بودند و چه بسا اگر فقر مطلق نبود شرایط بسیار بهتری می داشتند. در « انگل » نیز خانواده کی تائک در نگاه اول خانواده ای دوست داشتنی به نظر می رسند که بر سر مسئله بسیار ساده ای مثل وصل شدن وای-فای اینترنت فرزندان به ساده ترین شکل ممکن با نوشیدنی جشن می گیرند و در کنار هم هستند. اما تفاوت « دزدان فروشگاه » و « انگل » در کارگردانی بونگ جو – هو است که عادت داریم آنچه را که در آثار او می بینیم باور نکرده و منتظر جزئیات بیشتری بمانیم و این اتفاق نیز در « انگل » به بهترین شکل ممکن رخ می دهد.

مهم‌ترین دلیلی که در نگاه اول موجب تحسین برانگیز بودن فیلم انگل می‌شود، نوع نگاهیست که بونگ جونگ هو به خانواده فقیر فیلمش دارد. چیزی از جنس همان نگاهی که کورئیدا در فیلم دزدان فروشگاه (Shoplifters) داشت. به تصویر کشیدن آدم‌هایی که اگرچه در زیرزمین زندگی می‌کنند، اگرچه فقیرند و شغل درست و حسابی ندارند اما به هیچ عنوان آدم‌هایی از پیش باخته و نا امید نیستند. فیلمساز ذره‌ای سعی ندارد که بیش از اندازه فقیر بودن آن‌ها را به رخ بکشد و ما را به دل سوزندان برایشان وا دارد. دوربینش صرفا ناظر است و سعی دارد تنها موقعیت این خانواده را توصیف ‌کند. همان حرکت Track Down‌ ابتدایی و پایین آمدن از سطح خیابان، کافی است تا طبقه اجتماعی این خانواده را معرفی کند. پسر این خانواده یعنی کی وو به‌دنبال جاییست که آنتن وای فای داشته باشد. جایی که درواقع بتواند ارتباطش را با جهان بیرون برقرار کند و بخشی از آن باشد. خواهر او یعنی کی جونگ نیز او را در این جست‌وجو همراهی می‌کند و گویی یک روز عادی از زندگی خود را شروع کرده‌اند. حتی شاید در نگاه اول اصلا متوجه نشویم، مکانی که در آن به اینترنت دسترسی پیدا می‌کنند، دستشویی خانه‌شان است. چرا که با رفتاری که از خود نشان می‌دهند موجب می‌شوند که تمام توصیفات ارائه شده در حاشیه قرار بگیرد. موسیقی نیز از ابتدا ما را با حال و هوایی سرخوشانه نسبت به این خانواده فرو دست همراهی می‌کند.

فیلمساز به‌جای پرداخت مستقیم به شرایط آن‌ها، از استعاره بهره می‌گیرد. در سکانس ابتدایی، یکی از مهم‌ترین استعاره‌های فیلم به ما معرفی می‌شود. وقتی سوسکی از روی میز صبحانه رد می‌شود یا وقتی کیم کی تانگ، پدر خانواده (با بازی هنرپیشه محبوب سینمای کره سونگ کانگ هو) از اینکه پنجره را باز بگذارند استقبال می‌کند تا سم حشره کش وارد خانه شود، آیا خود اعضای خانواده به این موجودات تشبیه نشده‌اند؟ آن هم وقتی که در یک قاب، این سم وارد خانه می‌شود و چهره همه شان را همچون حشرات زائد محو می‌کند. اما واکنش تانگ باز هم موجب می‌شود که این صحنه نیز صرفا به نمایش وضعیت معیشتی بد آن‌ها تبدیل نشود. او درحالی‌که غرق در این بوی متعفن است، مصمم تلاش می‌کند تا روش‌ سریع‌تری برای تا زدن جعبه‌های پیتزا یاد بگیرد. (ضمن اینکه با ماجرای این بوی متعفن و حقارتی که پدر از این بو حس می‌کند در ادامه کار داریم) درواقع می‌توان گفت، فیلمساز شخصیت‌هایش را طوری پرداخته است که به ما اجازه ترحم کردن نمی‌دهند.

استعاره مسخ وار این افراد از سوسک یا حشره، در جای دیگری از فیلم هم خودش را نشان می‌دهد. جایی که بونگ جونگ هو کاملا به طراحی حرکات آن‌ها نیز فکر کرده است. در صحنه‌ای که تانگ به همراه پسر و دخترش زیر میز پنهان شده‌اند، تانگ آرام آرام از زیر میز می‌خزد تا به‌جای امن برسد. در این لحظه ناگهان چراغ روشن می‌شود و او همچون یک سوسک، بی حرکت کف زمین متوقف می‌ماند. این استعاره در عین غیر مستقیم بودن، پرداختی کوبنده از وضعیت طبقاتی این افراد است که همچون حشراتی در کلبه سرمایه‌داری رخنه کرده‌اند.

حال بونگ جونگ هو ضمن استعاره‌‌‌ای که از وضعیت تحقیر آمیز این افراد دارد، در مقابل، شخصیت پردازی ویژه‌‌تری را برای آن‌ها طراحی کرده است. هوش فراتر از انتظار و تا حدی اغراق شده خانواده تانگ در تقابل با سادگی خانواده پارک قرار گرفته است. این میزان هوش، هم به نفع پرداخت جذاب از خانواده‌ای فقیر است و هم این پرسش اساسی را به طعنه بیان می‌کند که خانواده‌ای با چنین بهره هوشی، چرا تا این اندازه فقیر هستند و جایشان در زیر زمین است؟ پاسخ به این سؤال می‌تواند یکی از دریچه‌های مهم ورود به فیلم باشد.

خانواده تانگ اگرچه توانایی‌های زیادی دارند اما تا لحظه ورود دوست کی وو، گویی استفاده‌ای از آن‌ها نمی‌برند. با پیشنهادی که از سوی کی وو می‌شود، اعضای این خانواده وارد جهانی می‌شوند که به تدریج هوش واقعی خود را به کار می‌گیرند. به‌خصوص وقتی که به‌سادگی طبقه مرفه‌تر پی می‌برند که از مطالعه ساده‌ترین مباحث غافل است، جایگاه واقعی خود را فراتر از این زیر زمین می‌یابند. حال وقت آن می‌رسد که به تمام رویا پردازی‌هایشان و نقشه‌هایی که کشیده‌اند رنگ و بویی از واقعیت ببخشند. در ادامه شاهد هستیم که برای تک تک کارهایشان سناریو می‌نویسند و مسیر رخنه کردن در طبقه بالا‌تر را مو به مو تمرین و بازی می‌کنند. اما باید دید تا کجا می‌توانند به این مسیر نفوذ ادامه دهند؟ آیا این خانواده درنهایت می‌تواند جایگاهی معادل با خانواده پارک داشته باشد؟

برای پاسخ به این پرسش‌ها، در مقیاسی وسیع استعاره‌ای کلی‌تر را از فیلم برداشت می‌کنیم. اگر خانواده تانگ را مصداق خانواده‌ای در حال توسعه از جنس کشور کره جنوبی بدانیم و خانواده پارک را نظام سرمایه‌ داری حاکم شده از سوی آمریکا (در دوران پس از جنگ جهانی دوم) یا حتی خود آمریکا به‌عنوان ابر قدرت، همه چیز معنای عمیق‌تری می‌یابد. خانواده تانگ اعضای متحدی دارد. آن‌ها در این مسیر از تمام توانایی‌های گذشته خود بهره می‌گیرند تا جایگاه خانواده را ترفیع دهند. همچون مردم کره که همواره در رویای تبدیل شدن به یک ابر قدرت همچون آمریکا هستند. اما همواره حایلی وجود دارد که اجازه نمی‌دهد این اتفاق رخ دهد. گویی میزان پیشرفت تا حد معینی تعریف شده است. طبقه ابر قدرت نمی‌گذارد که طبقه در حال توسعه به‌طور کامل جای او را بگیرد. سهم  مردم کره از سرمایه‌داری آمریکا، همچون سهم خانواده تانگ از خانه مرفه پارک است. رفتن از یک زیر زمین کوچک به یک زیر زمین بزرگ‌تر نهایتا با وای فای بهتر! ضمن اینکه بویی متفعن همواره پایین بودن طبقه آن‌ها را لو می‌دهد.

نکته جالب دیگر این است که همانگونه که دلیل فقیر بودن این خانواده و قرار گرفتنشان در این طبقه به‌طور واضحی روشن نیست، دلیل سقوطشان به طبقه پایین‌تر و پیشرفت نکردنشان نیز پاسخ شفافی ندارد. برای توصیف دقیق‌تر این گزاره شما را به یک صحنه مهم از فیلم ارجاع می‌دهم.

وقتی مادر خانواده تانگ، در زیر زمین با خدمتکاری که جایش را گرفته‌اند رو در رو می‌شود، با این فرضیه رو‌به‌رو می‌شویم که افراد طبقه پایین‌تر خودشان برای پیشرفت و تصاحب جایگاهی در دل طبقه مرفه، به جان هم می‌افتند و این درگیری هنوز به نبرد با طبقه بالا‌تر هم نرسیده است. حال روند صحنه به گونه‌ایست که در درجه اول این خانواده تانگ است که پیشتاز ماجراست اما بر اثر یک حادثه، ناگهان این روند تغییر می‌کند. این حادثه چیست؟ سقوط اتفاقی از پلکان! (پلکان خودش در جای جای فیلم نقشی اساسی دارد. در نیمه ابتدایی فیلم هرجا که پیشرفتی قرار است نصیب خانواده تانگ شود، آن‌ها را در حال بالا رفتن از پله‌ها و حتی شیب‌های رو به بالا می‌بینیم و در نقطه‌ای از فیلم که آن‌ها از خانه پارک فرار می‌کنند تا به استقبال خانه زیر زمینی‌شان بروند، تاکید بر پله‌هایی طولانی می‌شود که مدام از آن‌ها پایین می‌آیند و به‌نوعی با سرعتی زیاد به همان جایگاه واقعیشان باز می‌گردند.)

حال سقوط اتفاقی آن‌ها از پلکان، ضمن اینکه روند صحنه را کاملا دگرگون می‌کند، اتفاقی بودن آن مفهومی جالب در بردارد. درواقع می‌توان گفت دستی نامرئی خانواده تانگ را به طبقه پایین می‌اندازد و مانع از پیشرفت بیش از حد آن‌ها می‌شود. به همان میزان که به صورتی تصادفی ازطریق آشنایی با دوست کی وو به خانه‌ همچون بهشت خانواده پارک ورود کرده‌اند، به یک چشم بر هم زدنی نیز می‌توانند همه چیز را از دست بدهند.

حال وقتی که خانواده تانگ مزه زیست در بهشت سرمایه‌داری را زیر دهان خود حس کرده است، دیگر حاضر نیست به جایگاه پایین‌ترش برگردد. بنابراین وارد میدان جنگ با طبقه هم سنگ خود می‌شود. گویی جنگ دو خانواده خدمتکار، کنایه‌ایست از جنگ میان دو کره برای زیستن در سایه دوستی با آمریکا. خانواده تانگ همان‌طور که پیش‌تر گفته شد در نقش کره جنوبی و خانواده خدمتکار سابق در نقش کره شمالی به چشم می‌آیند. حتما این قاب زیبا را به یاد دارید که شوهرِ زنِ خدمتکار موبایلش را به سمت اعضای خانواده تانگ گرفته است. نیمی از قاب را این موبایل و نیم دیگر را چهار عضو تسلیم شده خانواده در بر گرفته‌اند. در یک دیالوگ کنایه آمیز، شوهر دکمه ارسال ویدئو را با دکمه بمب هسته‌ای کره شمالی مقایسه می‌کند. این قاب به زیبایی وضعیت سیاسی دو کره را هجو می‌کند.

در ادامه بونگ جونگ هو به ریشه‌یابی عمیق‌تری از نبرد طبقاتی و همین طور سیر خشونت در تاریخ بشریت می‌پردازد. کافی است مصداق‌های این ریشه یابی خشونت را بررسی کنیم. سنگ ارزشمندی را که دوست کی وو برای آن‌ها هدیه آورده بود، در انتهای فیلم به سر خودش می‌خورد. این سنگ به‌نوعی می‌تواند استعاره از سنگ آغازینی باشد که به ماجرای معروف هابیل و قابیل (نخستین درگیری خشونت آمیز بشر) ربط پیدا می‌کند. تیر‌های سرخ پوستی و چادر پسربچه خانواده پارک، ما را به یاد نبرد تاریخی سرخ پوستان و مهاجران در آمریکا می‌اندازد. جایی که در انتها، تانگ که از شدت تحقیر شدنش به ستوه آمده، با شمایلی سرخ پوستی به یک سرمایه دار حمله می‌کند و او را می‌کُشد. فیلمساز به‌نوعی با این ریشه یابی تاریخی سعی دارد به ما القا کند که خشونت میان بشر (به‌خصوص میان طبقات جامعه و حکومت‌ها) همواره وجود داشته و تنها در جوامع امروزی شمایل آن تغییر یافته است و امروزه یک موبایل می‌تواند به‌عنوان یک اسلحه به کار رود.

صحنه پایانی همچنین به میدان جنگ نیز بی شباهت نیست. جایی که حتی مادر خانواده پارک ، آرایش مهمانی را به آرایش یک جنگ تشبیه می‌کند. یک جنگ تمام عیار میان قدرت‌ها و طبقات. نبردی که فیلم Burning لی چانگ دونگ در انتها آغازگر آن بود، در فیلم انگل بونگ جون هو، به یک جنگ آشکار آن هم در روشنی روز بدل شده است. بیراه نیست اگر بگوییم شباهت بصری این دو فیلم در جنس تصویرشان، خبر از دنبال کردن همین سرنخ دارد. اما در پایان فیلم Burning مشخص نمی‌شود که سرنوشت جونگ سو پس از نزاعش با یک سرمایه دار چه می‌شود؟ اما فیلم بونگ جونگ هو آینده این سرنوشت را توصیف می‌کند.

تانگ پس از کشتن پدر خانواده پارک، برای همیشه در زیر زمین خانه محبوس می‌شود. حتی باید قدردان پناه داده شدنش در این زیر زمین هم باشد. گویی بهای ازبین‌بردن یک ابر قدرت، تا ابد در سایه او محبوس شدن است. با این تفاسیر گویی هنوز هم مسیر خیالپردازی و نقشه کشیدن برای طبقه پایین‌تر جریان دارد. همواره امید تصاحب جایگاه خانواده پارک در دل کی وو باقی می‌ماند. عطشی که کی وو برای به دست آوردن این آرزو دارد، موجب می‌شود تا کد‌های مورس پدرش را هم ببیند. عطشی که خاصیتش این است که به جان کشور‌های در حال توسعه بیفتد و هیچ‌گاه سیرابشان نکند…

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا