گفتگو

گفتگوی کولاک با ویدا جوان بازیگر سریال زیر همکف

بازیگری من را انتخاب کرد

ویدا جوان، متولد تهران، بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون، لیسانس حسابداری، طراح و ایده پرداز و دانش آموخته بازیگری تئاتر در کانون آموزش های حمید سمندریان است. او با بازی در سریال «زمانه» در سال ۹۱ به چهره ای شناخته شده تبدیل شد و در کارنامه هنری اش می توان به فیلم های «ملبورن»، «جان به حراج»، «سرکوفت» و همچنین مجموعه های تلویزیونی «آسمان من»، «شمعدونی»، «ماه و پلنگ»، «سارق روح» و «پژمان» اشاره کرد. با ویدا جوان که این شب ها سریال «زیرهمکف» را روی آنتن شبکه یک دارد، گفتگویی گرم در اولین شب های زمستان ۹۸ داشته ایم که با هم می خوانیم.

گفتگو : عباسعلی اسکتی

عکس : فائزه سلیمیان

دوست داشتم قسمتی از بیان درد جامعه باشم

*سریال زیر همکف چه حرفی برای گفتن دارد؟

حرف اصلی این سریال، بیان مشکلات اقتصادی دو جوان در شرف ازدواج است که از طرفی سنت ها دست و پایشان را بسته اند و از طرف دیگر سرعت رشد تورم باعث می شود که این دو به مشکلات بزرگتری برخورد کنند، به خاطر ترس از آبرویشان و احترام به خانواده هایشان مجبور می شوند که دروغ بگویند و در ادامه سریال خواهیم دید که چه اتفاقاتی برایشان رخ خواهد داد.

*چه شد بازی در این نقش را قبول کردید؟

فکر می کنم دو سال بود که بازی در هیچ سریالی را قبول نکرده بودم. نقش دلخواهم یا محتوایی که فکر کنم بخواهد دغدغه های من یا مردم را بیان کند یا به لحاظ سرگرم کنندگی حرفی برای گفتن داشته باشد، به من پیشنهاد نشده بود. سریال “زیر همکف” به نظر من درد بزرگی از جامعه را بیان می کند و دلیل اصلی قبول کردن این نقش همین بود، اینکه می دانستم الان ازدواج، تهیه مسکن، تهیه وسایل خانه و گذران زندگی برای جوان ها چقدر سخت است و این تورم چه آسیب عمیقی دارد به جامعه ما می زند، خیلی دوست داشتم قسمتی از بیان درد جامعه باشم.

*چرا از این همه فعالیت هنری «بازیگری» را انتخاب کرده اید؟

از کودکی فعالیت هنری زیادی داشتم، بیشتر به هنرهای تجسمی علاقه داشتم و در زمینه هنرهای تجسمی فعالیت می کردم. در ابتدا بازیگری هنر مورد علاقه من نبود، در واقع می شود گفت بازیگری من را انتخاب کرد. زمانی که خیلی حرفه ای وارد بازیگری شدم، دیدم یک شغل تمام وقت است و باید برای آن وقت کامل گذاشته شود و آدم باید دائم به یادگیری و تحقیق و تمرین بپردازد.

*موافقید تلویزیون با ریزش مخاطب مواجه شده است؟

بله، تلویزیون با ریزش مخاطب مواجه شده و به شدت هم مواجه شده است. دلیل آن هم این است که مخاطب، واقعیت زندگی خودش را در رسانه ملی اش نمی بیند، با سانسور مواجه می شود، چه از لحاظ پوشش که ما می بینیم پوشش مردم ما در زندگی واقعی و اجتماع با آن چیزی که تلویزیون نشان می دهد متفاوت است، چه در محتوا که مسائل اجتماعی و اقتصادی و دیگر مسائلی که در جامعه وجود دارد، زخم ها و دردها و شکاف هایی که در جامعه وجود دارد و دیگر واقعیات بیان نمی شود و سانسور می شود. مخاطب هم وقتی می بیند با سانسور طرف است و حقیقت را از رسانه اش نمی بیند، آن رسانه را ترک می کند و می رود به سمتی که بتواند واقعیت را ببیند، البته این بحث خیلی گسترده است.

*تئاتر کجای زندگی شماست؟

خودم را اساسا تئاتری می دانم، برای اینکه آموزش اولیه بازیگری من در تئاتر شکل گرفته است. من شاگرد استاد سمندریان بوده ام و بعد هم در ورکشاپ های مختلف اساتید ایرانی و غیر ایرانی، یادگیری بازیگری تئاتر را ادامه داده ام. علاقه مندی ام بیشتر تئاتر و سینما و بعد تلویزیون است.

*وضعیت امروز تئاتر را چگونه می بینید؟

وضعیت تئاتر بسیار دردناک است. با اینکه برخی مسائل باعث شده که تعداد مخاطبان تئاتر بیشتر و شامل طیف گسترده تری شود، اما مواردی چون قیمت بالای سالن های خصوصی، کم بودن تعداد سالن های دولتی و اختصاص بخش بزرگی از درآمد فروش بلیت به سالن دار و سایت فروشنده بلیت و تبلیغات، سبب عدم دستیابی به درآمد برای کارگردان و عوامل پشت صحنه و حتی بازیگران گشته است. اغلب دستمزدهای پایینی که به بازیگرهای تئاتر داده می شود، آنان را از تئاتر دور نگه می دارد و با وجود ارزشمند بودن هنرنمایی در این عرصه، بازی در عرصه تصویر را انتخاب می کنند. سالن ها غیر استاندارد هستند، تئاتر واقعا مشکلات بنیادی دارد که باید حل شود و متاسفانه حل نمی شود، تئاتر باید از طرف دولت حمایت شود و در غیر این صورت ما با سقوط و حتی مرگ بزرگترین بستر فرهنگ سازی روبه رو خواهیم شد. تعداد تماشاچی تئاترِ یک جامعه، نمود فرهنگ آن ملت است و اگر بستر مناسبی برای رشد این هنر فراهم نشود، اولین آسیب به فرهنگمان خواهد رسید.

*چه مقدار از تئاتر شامل دانش و آگاهی و چقدر مهارت های فردی می شود؟

به هر حال یک مقدار از مهارت های فردی از دانش و آگاهی فرد می آید، مهارت که فقط تجربی و غریزی نیست، باید دانش لازم وجود داشته باشد، مانند هر حرفه دیگری که افراد باید به صورت علمی به کاری که می کنند واقف باشند و در زمینه شغلشان مطالعه و شناخت لازم را داشته باشند. بازیگر تئاتر هم قطعا باید باسواد باشد و قطعا باید دانش و آگاهی داشته باشد. مسلما کسانی که در حیطه بازیگری از هوش و آگاهی لازم برخوردار نباشند، نمی توانند رشد کنند. اگر به وسیله ابزارهای دیگر رشد کنند، قطعا در جایی دچار سکون و متعاقبا سقوط می شوند.

*این همه فارغ التحصیل تئاتر، آینده ای دارند؟

همه شان نه واقعا! در وهله اول وقتی تئاتر، مخاطب لازم را برای زنده بودن ندارد و تلاشی هم از طرف دولت و حمایتی از طرف سران مملکت برای تئاتر نمی شود، قطعا آن حرفه رشدی نخواهد داشت، ضمن اینکه تبلیغاتی هم برای تئاتر نمی شود، مثلا شما خودتان شخصا تا به حال یک بار تبلیغ تئاتر را در تلویزیون ایران دیده اید؟ نه! دیده نشده است، تبلیغی برای تئاتر ایران نمی شود و مردم ایران با تئاتر ناآشنا هستند. من خودم مخاطبانی داشته ام که از شهرستان آمده اند و آدم های با سواد و امروزی و جوان بوده اند. آمده اند و گفته اند که ما تا به حال تئاتر نیامده ایم، فردا شب ادامه امشب است؟! یعنی اینقدر مردم ما با تئاتر ناآشنا هستند. اول اینکه باید راجع به این هنر اطلاع رسانی شود و مردم را به دیدن تئاتر تشویق کنند که اصلا این حرفه بتواند زنده بماند، بعد فارغ التحصیل تئاتر بگیرند. دانشگاهای ما براساس یکسری سوال و تست کنکوری و حالا هم یکسری دانشگاه ها حتی بدون کنکور دانشجو می گیرند، در حالی که بازیگر و کارگردان تئاتر شدن و اصلا وارد حیطه هنر شدن در ابتدا یک ذات هنرمند لازم دارد، یعنی آن کسی که می خواهد آدم ها را به دانشگاه راه بدهد، باید ببیند اول آن ذات هنرمند را دارند یا فقط درسشان خوب است؟ این مشکل اولیه وجود دارد که بعد حالا باید ببینیم ما اصلا اینقدر در یک کشور بازیگر تئاتر لازم داریم و اصلا فضایی برای حیات حرفه ای این همه هنرمند وجود دارد؟ و در نهایت اینها فارغ التحصیل بشوند، ضمن اینکه هر سال به تعداد اینها اضافه می شود و کلاس های خصوصی هم هستند و روابط دیگری هم هستند که آدم هایی که اصلا تحصیلات و دانش و آگاهی این حرفه را ندارند، وارد این حرفه می کنند و متاسفانه ناگهان به درجات بالا هم می رسند. من شخصا هیچ آینده ای برای این همه فارغ التحصیل های تئاتر نمی بینم، بلکه تاثیر منفی هم دارد، چون خیلی از آنان افسرده می شوند و خیلی هایشان بعد از ورود به دانشگاه باسواد می شوند و چشمانشان به یکسری مسائل باز می شود، فلسفه یاد می گیرند و از هنر می فهمند و بعد مجبور می شوند در مشاغل غیر مرتبط کار کنند و بسیار سرخورده می شوند که این قطعا عواقب بدی برای اجتماع دارد.

*بیشتر دوست دارید چه نقش هایی را بازی کنید؟

دوست دارم نقش هایی را بازی کنم که من را به چالش می کشند، تلاش بیشتری کنم و یک شخصیت جدیدی را بسازم، من را به تکاپو بیندازد، ضمن اینکه دوست دارم نقش روی بیننده هم تاثیر بگذارد، فقط من را به چالش نکشد و زحمتی که می کشم نتیجه اش این باشد که بیننده راضی باشد، آن نقش را دوست داشته باشد و یک چیزی یاد بگیرد، برداشتی کند یا حداقل اینکه سرگرم شود.

*دوست دارید در کنار کدام هنرپیشه ها و با کدام کارگردان ها کار کنید؟

قاعدتا همه بازیگرهای جوان دوست دارند با کارگردان ها و بازیگرهای قدیمی و بنام کار کنند، من هم از این قضیه مستثنا نیستم و می دانم که در کنار کارگردان های باتجربه، بادانش و باسواد و همین طور بازیگرهای حرفه ای، قدیمی، باتجربه و باسواد می توانم چیزهای زیادی یاد بگیرم و کنار آنها رشد کنم، این چیزی است که باعث می شود آنها را انتخاب کنم.

*چقدر به ماندگاری در تاریخ هنر ایران فکر می کنید؟

فکر می کنم ذات انسان کلا دوست دارد که ماندگار شود، ولی من هیچ وقت به این فکر نکرده ام که صد سال دیگر کسی فیلم من را ببیند و از من اسم ببرد یا اسم من بماند، بیشتر به این فکر می کنم کاری را که دارم انجام می دهم، درست انجام بدهم و اگر قرار است تاثیری بگذارم، آن تاثیر ماندگار شود. خیلی خودخواهانه به این قضیه فکر نمی کنم.

*موسیقی کجای زندگی شما قرار دارد؟

موسیقی در زندگی خیلی برای من مهم است. از بچگی به شدت به موسیقی علاقه مند بوده ام و به نظر من هنری است که به خودی خود ماندگار است، خصوصا موسیقی خوب می تواند ماندگارتر از هنرهای دیگر باشد. کاری به هنرهای تجسمی ندارم، ولی موسیقی هنری است که با روح آدم بازی می کند و مستقیما با روح و ذهن آدم سر و کار دارد، خیلی برای من مهم است.

*علاقه مندی ها و تفریحات شما؟

به شدت به کتاب، فیلم، سریال، سینما، تئاتر و موسیقی علاقه مند هستم، تفریحات من هم همین هاست. دائما فیلم می بینم، حتی شده چند صفحه هر روز کتاب می خوانم، کتاب صوتی گوش می دهم و موسیقی هم که جزئی از زندگی من است. هر وقت فرصت کنم و بدانم تئاتر خوبی در حال اجراست، می بینم. گالری گردی و دیدن آثار هنری دیگران را دوست دارم، چه آثار معاصر و چه موزه و آثار باستانی را دوست دارم ببینم.

*شما بازیگر کم حاشیه ای هستید، حاشیه را دوست ندارید؟

بله، من کم حاشیه هستم، به خاطر اینکه به حاشیه علاقه ای ندارم. معتقد هستم حاشیه یک هنرمند شغل آن هنرمند است. در واقع اثر هنری باید حاشیه یک هنرمند باشد، یعنی از من به عنوان یک بازیگر، فیلم و سریال و تئاتری که بازی می کنم باید حاشیه باشد، حالا چه بخواهند راجع به آن خوب بگویند و چه بد و انتقاد کنند. بقیه چیزهای زندگی و حواشی زندگی ربطی به چیزی که باعث شناخته شدن من شده، ندارد. این شغل من است که باعث شده من به شهرت برسم. شغل من باید برای من حاشیه ساز باشد و بقیه موارد فکر می کنم شخصی است و به دیگران ارتباطی ندارد.

*نظرات مخاطبانتان چقدر برایتان اهمیت دارد؟

برای من اهمیت دارد. با اینکه خیلی ها بر این اعتقاد هستند که به چیزهایی که خصوصا در فضای مجازی نوشته و گفته می شود، نباید اهمیت دارد، چون ما نمی دانیم پشت آن کامنتی که نوشته می شود، چه کسی وجود دارد و آیا واقعا آن آدم قابلیت اظهار نظر و سواد آن را دارد که راجع به بازی یک بازیگر نظر بدهد یا نه و اصلا ممکن است بعضی ها روی دشمنی و حسادت بیایند و خیلی حرف ها بزنند، ولی من فکر می کنم که الان ما به درکی رسیده ایم که بدانیم نظری که داده شده، می تواند از طرف چه کسی باشد، از طرف یک شخص فیک است و از روی حسادت و دشمنی یا یک نظر خالص است و از طرف یک بیننده و تماشاچی واقعی. برای من تا حدی مهم است، چون به هر حال ما برای این مردم کار می کنیم و هدف ما جلب رضایت این مردم است. اگر کسی بیاید حرف علمی و منطقی بزند و از روی دانش و آگاهی انتقاد کند، من قطعا به آن توجه می کنم.

*اتفاقی افتاده که دوست نداشته باشید چهره مشهوری باشید؟

اصولا به شهرت علاقه ای نداشته ام. بازیگری را هم برای شهرت انتخاب نکرده ام. من فکر کرده ام که این نشستن در نقش های مختلف و تجربه کردن انسان های مختلف در هر نقشی می تواند به شعور انسانی و به رشد روح و ذهن من کمک کند. من خیلی چیزها از بازیگری یاد گرفته ام و این هدف من برای بازیگر شدن بود. گاهی وقت ها قضاوت هایی می شود که آن قضاوت ها باعث می گردد فکر کنم کاش آدم مشهوری نبودم. گاهی وقت ها دلم می خواهد برای خودم در زندگی رها باشم و خیلی وقت ها این زیر ذره بین بودن و شناخته شدن باعث می شود که بگویم کاش مشهور نبودم و کسی من را نمی شناخت. بیشترین چیزی که باعث می شود فکر کنم شهرت را دوست ندارم، این قضاوت های غلط است که آدم را از روی آن چیزی که در تلویزیون و سینما و تئاتر می بینند، قضاوت می کنند. در حالی که این شاید پنج درصد از خود واقعی آن انسان باشد. شاید ما هرگز نفهمیم آدمی که دارد این نقش را بازی می کند چقدر سواد، چه ایدئولوژی و چه نگاهی به زندگی دارد.

*در سینما و تلویزیون دوست صمیمی دارید؟

در سینما و تلویزیون دوست صمیمی دارم اما خیلی کم، دوستان صمیمی من بیشتر در تئاتر هستند.

*حسادت بین بازیگرها چقدر وجود دارد؟

در همه کارها و مشاغل رقابت وجود دارد. رقابت تا وقتی سالم باشد هیچ اشکالی ندارد و باعث رشد آدم ها، بالا رفتن دانش و سواد آنها می شود. باعث می شود آدم ها بیشتر پشتکار داشته باشند و تلاش مثبت کنند. نمی توانم بگویم حسادت بین بازیگرها وجود ندارد، مخصوصا بین خانم ها بیشتر است و وقتی این حسادت به وجود بیاید، رقابت ناسالم می شود. اگر حسادت درونی باشد، آسیبی به کسی نمی زند و فقط خود فرد اذیت می شود، اما وقتی حسادت به شکلی باشد که منجر به بدنام کردن طرف مقابل و زیرآب زدن باشد، خیلی صدمه می زند و به نظر من گناه نابخشودنی است. باز هم معتقد هستم آن کسی که حسادت می کند، خودش بیشتر ضرر می کند.

*غیر از بازیگری چه فعالیت دیگری دارید؟

در چند سال اخیر و از وقتی که بازیگری را به طور حرفه ای ادامه داده ام، هیچ هنر دیگری را حرفه ای دنبال نکرده ام، اما در حال یاد گرفتن ساز هستم، کلاس آواز رفته ام و هر از گاهی نقاشی و طراحی لباس می کنم. خیلی شخصی و خیلی کم و غیر حرفه ای و به عنوان شغل یا فعالیتی که از آن درآمدزایی داشته باشم نیست. گاهی هم دلنوشته می نویسم، ولی ترجیح من این است که در این چند سال کار دیگری نکنم، چون بازیگری خودش هنر گسترده ای است و اینقدر تمرین و تلاش و مطالعه و تحقیق نیاز دارد که آدم در همان مقوله کامل شود و رشد کند، عالی است. کما اینکه به نظر من، هنر حرفه ای بیست و چهار ساعته است و آدم فقط باید به آن بپردازد.

*جلوی آینه تمرین جایزه گرفتن می کنید؟

نه، به هیچ عنوان، کلا من برای جایزه حرکت نمی کنم. هدف من جایزه گرفتن نیست و تا به حال هم به آن فکر نکرده ام که اگر جایزه بگیرم، کجا می روم و چکار می کنم. دوست دارم کارم دیده شود و واقعا آنقدر خوب باشم که کارم دیده شود، اما اصلا هدف من جایزه گرفتن نیست، کما اینکه شاید خیلی هم بر اساس لیاقت آدم ها به آنان جایزه داده نمی شود و خیلی چیزهای دیگر هم دخیل هستند. در کل دنیا و حتی اسکار هم الان اینگونه شده و می بینید که خیلی مسائل پشت پرده وجود دارد که بخواهند به یک نفر جایزه بدهند. هدف من جایزه گرفتن نیست و نمی تواند به من اعتبار هنری ببخشد.

*سه وسیله که همیشه همراهتان دارید؟

این سوال شما خیلی خنده دار است! من یک چاقوی سوئیس آرمی دارم که همیشه همراه من است، یک چاقوی همه کاره است، اگر در حال رفتن به سفر باشم، همیشه کبریت یا فندک همراه خودم می برم، چون معتقدم آتش می تواند آدم را در مواقع اضطراری نجات بدهد. موبایل و کارت بانک هم معمولا همراه من است. گفتن اینها خطرناک نیست چاپ بکنید؟

*یک نکته جالب از خودتان برای مخاطبان ما؟

من یک آدم چند وجهی هستم، آدمی هستم که دائما از خودم ایراد می گیرم و به خودم انتقاد می کنم. هر مشکلی برای من پیش بیاید، حتی اگر از طرف شخص دیگری باشد، انگشت اشاره ام به سمت خودم است و می گویم خودم مقصر هستم و باید درست رفتار می کردم. کلا خیلی از خودم ایراد و به خودم زندگی را سخت می گیرم. در عین حال که خیلی آدم ساکتی هستم، خیلی آدم شلوغی هستم و در عین حال که گاهی وقت ها خیلی تنبل به نظر می رسم، خیلی آدم زرنگی هستم، آدمی پر از تضادم.

*زندگی را چه رنگی می بینید؟

زندگی را رنگی رنگی می بینم، یک رنگی خاص نمی بینم. هر لحظه و هر ساعت می تواند یک رنگ باشد و گاهی وقت ها همه رنگ ها با هم تلفیق می شود.

*خط قرمزهای شما چیست؟

خط قرمز من زندگی خصوصی من است، همان چیزی که باعث می شود حاشیه را دوست نداشته باشم.

*سه وسیله که به جزیره تنهایی خودتان می برید؟

قطعا تبلت، الان می گویم تبلت، چون دنیا خیلی مدرن شده، وگرنه قطعا می گفتم کتاب، دفتر، دفتر نقاشی، مداد و مدادرنگی و یک پلیر که در آن پر از موسیقی باشد. ولی الان می گویم تبلتی که همه اینها در آن وجود داشته باشد تا هر کتابی می خواهم بخوانم، هر موسیقی که می خواهم گوش کنم و هر فیلمی که می خواهم را ببینم.

*چیزی که از خودتان انتظار داشتید امروز باشید، هستید؟

انتظارم از خودم خیلی بالا است چون ایمان دارم که توانایی های بالایی دارم. در کل معتقد هستم که انسان موجود توانمندی است. نسبت به چیزهایی که خدا به من در زندگی داده، توقع خیلی بالایی از خودم دارم، اما یکسری خصوصیات اخلاقی هم دارم که شاید باعث شده به آن دلایل، الان در آن جایی که خودم از خودم انتظار دارم، نباشم. مثلا من خجالتی و منزوی هستم و بیشتر سرم در کار خودم است. کمتر اهل حاشیه هستم و بیشتر به همکاری معتقدم تا رفاقت و معاشرت، و اینها چیزهایی هستند که شاید باعث شده اند من یک ذره کمتر دیده شوم. از خودم انتظار بیشتری دارم از آن چیزی که الان هستم.

 

*آرمان شهر شما در دنیای هنر چیست؟

اینکه یک روز آدم هایی که برای من ارزشمند و در دنیای هنر معیار من هستند، از من به عنون یک هنرمند قابل نام ببرند. نگویند که بی سواد است و کارش را بلد نیست و این همه سال در این حرفه است و هیچ چیزی یاد نگرفته. دوست دارم نزد اساتیدی که برای من معیار هستند و آنان را قبول دارم، اعتباری داشته باشم.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا