خلاصه داستان قسمت ۸۷ سریال ترکی سیب ممنوعه
در این مطلب از سایت کولاک خلاصه داستان قسمت ۸۷ سریال ترکی سیب ممنوعه را برای شما کاربران عزیز و علاقمند به سریال های ترکی آماده کرده ایم که در ادامه این پست می خوانید. این مجموعه پرطرفدار درام و عاشقانه ترکیه ای می باشد که بازیگران اصلی آن؛ شوال سام در نقش اندر آرگون، تالات بولوت در نقش هالیت آرگون، اونور تونا در نقش علیهان، ادا اجه در نقش ییلدیز، سودا ارگنچی در نقش زینب می باشند.
خلاصه داستان قسمت ۸۷ سریال ترکی سیب ممنوعه
زهرا در شرکت به دیدن هالیت رفته و در مورد قرار عقد و تاخیر انداختن آن خبر میدهد. هالیت از شنیدن این حرف عصبانی شده و میگوید :«بدون اینکه از من اجازه بگیرید چطور چنین تصمیمی گرفتید؟ تو ازدواج اولی فرار کردی حالا تو این ازدواج میخوای آمادگی داشته باشی؟ » او از زهرا میخواهد که کمال شب به خانه آنها بیاید تا تاریخ عقد را مشخص کنند.
در شرکت، اندر به آنجا آمده و با دیدن زینب شروع به نیش و کنایه میکند تا او را حرص بدهد. سپس به اتاق علیهان می رود تا در مورد شکایت از هالیت برای گرفتن حق ولایت اریم صحبت کند. علیهان تصمیم میگیرد با وکیلش در این باره صحبت کند. اندر از او میخواهد که در تمامی مراحل همراه او باشد.
در شرکت هالیت، کمال به اتاق او می رود. هالیت از اینکه او تاریخ عقد را مشخص نمیکند شاکی است و او را تهدید میکند که اگر در حال بازی دادن زهرا باشد با او طرف است. او همچنین برای برنامه شب و صحبت در بازه عقد به او تاکید میکند. هنگامی که کمال بیرون می آید، هالیت،صدقی، راننده اش را صدا زده و از او میخواهد که از این به بعد کمال را تعقیب کند تا متوجه شود کس دیگری را ملاقات میکند یا خیر.
دوندار، دنبال جانر رفته و به زور او را با خود بیرون می برد تا برای زینب کادو بخرد. آنها به مغازه شکلات فروشی رفته، او ظرفهای نقره پر از شکلات برای زینب میخرد.
در شرکت، هاکان پیش علیهان می رود و خبر میدهد که دوندار شب به خانه زینب می رود. علیهان میگوید:« پس قراره خوش بگذرونیم.»
در خانه هالیت، وقتی ییلدیز متوجه می شود که کمال برای شام دعوت است، با دلخوری پیش هالیت رفته و از او بخاطر خبر ندادن به ییلدیز گله میکند. او وقتی میفهمد که قرار است تا دو روز آینده آنها عقد کنند، اوقاتش تلخ می شود. هنگامی که کمال می آید، ییلدیز به عمد حسابی به خودش می رسد و لباس زیبایی می پوشد. او دیرتر از همه پایین می رود. کمال از دیدن او شوکه می شود و به او زل می زند.
بعد از خوردن شام، هالیت در مورد نحوه مراسم از کمال و زهرا سوال میکند، و از آنها میخواهد در اسرع وقت تاریخ عقد را تعیین کرده و به او خبر دهند. بعد از شام وقتی ییلدیز به آشپزخانه می رود، کمال نیز پشت سر او آمده و دوباره میخواهد با او حرف بزند اما ییلدیز که از دست او عصبانی است به حرفهایش گوش نمیدهد. او از ییلدیز میخواهد که فردا به آدرسی که میگوید برود.
در خانه زینب او همه چیز را حاضر کرده و منتظر دوندار است. دوندار با هدایای مختلف به خانه او می آید. زینب از دوندار پذیرایی کرده و میز شام را میچیند.
در خانه را می زنند و وقتی زینب دم در می رود، علیهان، هاکان و ایرم،امیر و جانر همگی به خانه او آمده و علیهان در مقابل حیرت زینب میگوید مگه امشب شام ویژه نمیدی؟ همه ما از شرکت هستیم و دعوتیم. زینب حرصش میگیرد اما چیزی نمیتواند بگوید. او که غذای کمی درست کرده بود به همه مقدار ناچیزی غذا میدهد. او با همه کج خلقی کرده و از کارشان ناراحت است. آنها مدام حرف زده و خانه شروع می شود. دوندار که حوصله سر و صدا را ندارد عصبی می شود و از زینب خداحافظی کرده و می رود. علیهان از این بابت خیالش راحت شده و آنها نیز همگی می روند.
صبح در خانه علیهان، به اندر میگوید که در مورد شکایت حق ولایت راه درازی دارد و کار سختی است، و از او میخواهد هرچه در مورد زندگی اش وجود دارد که ممکن است برای این پرونده مناسب نباشد به او بگوید، زیرا هالیت هر اشتباهی که از اندر بداند رو خواهد کرد و دانستن آنها برای اریم ممکن است خوب نباشد. اندر خودش را بری از هر اشتباهی میداند.
علیهان در مورد اینکه اندر زندگی هالیت و زرین را خراب کرده، به او کنایه می زند. اندر عصبانی شده و در مورد زندگی خود و پدر بدی که داشته و شرایط سخت خانوادگی اش صحبت میکند. علیهان که از زندگی او چیزی نمیدانست، ناراحت می شود اندر به غرورش برخورده و وسایلش را جمع میکند تا برای مدتی به خانه جانر برود. علیهان جلوی او را نمیگیرد.
صبح بعد از رفتن همه از خانه، ییلدیز سر قرار با کمال به کافه می رود. صدقی که کمال را تعقیب کرده است این صحنه را میبیند و شوکه می شود. او از آنها عکس میگیرد تا به هالیت نشان دهد.
علیهان از اینکه اندر را بخاطر زندگی خانوادگی سختی که داشته و آن را به روی اندر آورده عذاب وجدان گرفته است و برای همین دم خانه جانر می رود. او اندر را صدا زده و دم در به او میگوید :«اندر قصورم رو نادیده بگیر. بعضی وقتها آدمی میشم که دل کسی رو بکشنه، اما آگاهانه از رو قصد این کار رو نمیکنم. لطفا برگرد خونه.» زینب که همان لحظه در خانه را باز میکند ها بیرون برود. این جمله را می شنود و شوکه می شود.
صدقی به دفتر هالیت می رود. او به هالیت میگوید :«حق با شما بود. کمال با یک نفر دیگه ملاقات میکنه و برای همین لفتش میده. اون شخص، ییلدیز خانومه.» هالیت شوکه می شود و صدقی عکس را به او نشان میدهد.
بیشتر بخوانید:
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی سیب ممنوعه
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |