خلاصه داستان قسمت ۸۹ سریال ترکی سیب ممنوعه
در این مطلب از سایت کولاک خلاصه داستان قسمت ۸۹ سریال ترکی سیب ممنوعه را برای شما کاربران عزیز و علاقمند به سریال های ترکی آماده کرده ایم که در ادامه این پست می خوانید. این مجموعه پرطرفدار درام و عاشقانه ترکیه ای می باشد که بازیگران اصلی آن؛ شوال سام در نقش اندر آرگون، تالات بولوت در نقش هالیت آرگون، اونور تونا در نقش علیهان، ادا اجه در نقش ییلدیز، سودا ارگنچی در نقش زینب می باشند.
خلاصه داستان قسمت ۸۹ سریال ترکی سیب ممنوعه
در خانه هالیت، ییلدیز از اینکه هالیت از او معذرت خواهی نکرده است طلبکار است. هالیت بخاطر اینکه او رفتار پنهانی داشته از او ناراحت است و خود را حق به جانب می داند. او به ییلدیز هشدار میدهد که دیگر در مورد کارهای زهرا دخالتی نکند.
زینب به دوندار زنگ می زند تا بابت گل تشکر کند. دوندار پای تلفن در حال بحث کردن با شاگرد خودش است. زینب وقتی میبیند او اعصابش ضعیف است و مدام داد می زند، بعد از قطع کردن با خودش میگوید :«هرچی آدم روانی هست دور من جمع شده و یک آدم درست پیدا نمیشه.»
هنگام شام در خانه هالیت، سر میز همه ساکت هستند. وقتی لیلا علت بیحوصلگی همه را میپرسد، هالیت از اریم که بخاطرش مجبور شده پول زیادی پرداخت کند و در شرایط سختی باشد خورده میگیرد. ییلدیز نیز بخاطر ازدواج زهرا با کمال با او بحث میکند. اریم از حرفهای هالیت ناراحت شده و به اتاقش می رود. زهرا نیز بعد از بحث با ییلدیز، از سر میز بلند می شود. هالیت به اتاق اریم می رود و با او صحبت میکند. اریم از اینکه بخاطر اشتباهش باعث ضرر زیادی به هالیت شده ناراحت است. هالیت او را دلداری میدهد و به او میگوید که نگران مسائل مالی شرکت نباشد.
در خانه علیهان، اندر منتظر هاکان و ایرم است. او برای علیهان، یک کیف پول به عنوان کادو خریده است .او میگوید که کیف پول باعث برکت می شود و برای شراکتشان خوب است. وقتی هاکان و ایرم می آیند، اندر سعی دارد از اریم به بحث زینب و ییلدیز برسد، اما علیهان اجازه صحبت در باره آنها را نمیدهد. علیهان و هاکان برای صحبت در مورد کار به اتاق می روند. اندر میخواهد با حرفهایش به ایرم منظوری برساند،اما ایرم با صراحت به او میگوید که تلاشهای او بی فایده است و او هرگز چیزی را که باعث ناراحتی زینب باشد به گوش او نمیرساند.اندر میفهمد که ایرم زرنگ است و از طریق او نمیتواند کاری کند.
شب، جانر و امیر پنهانی به خانه می آیند تا طلبکار ها آنها را نبینند.
صبح نیز، هنگام خروج جانر کوچه را نگاه میکند تا آنها بتوانند پنهانی خارج شوند. زینب آنها را میبینید و بخاطر سابقه ای که امیر در بدهکاری دارد، متوجه قضیه میشود. او از دست امیر کفری می شود.
در خانه، زهرا آماده شده تا به پیادهروی برود. او با کمال تماس میگیرد، اما کمال برای پیاده روی بهانه کار می آورد و قرار را به بعدا موکول می کند. زهرا نگران است تا کمال مشکلات اخیر را از چشم او نبیند. کمال به زهرا خورده نمیگیرد و برای هر دویشان گذر زمان را حلال مشکلات میداند.
اندر و جانر به کافه می روند. اندر در مورد ازدواج زهرا و کمال و ضررهای ناشی از این ازدواج با او صحبت میکند. او میگوید که ازدواج آنها باعث قدرت گرفتن هالیت و برنده شدن او در نقشه آنها می شود. او همونع میگوید که نباید اجازه دهند زهرا و کمال با یکدیگر ازدواج کنند. اندر نقشه ای دارد و آن را با جانر در میان میگذارد.
در شرکت هالیت، زینب پیش هالیت رفته است تا در مورد کار با یکدیگر صحبت کنند. کمی بعد، متین به اتاق هالیت می آید و در مورد شکایت اندر برای گرفتن حق ولایت اریم به او خبر میدهد و میگوید که علیهان به عنوان همسر اندر شکایت را امضا کرده است. زینب این حرف را می شنود و عصبی می شود.
دم در شرکت، طلبکاران امیر منتظر او هستند .آنها وقتی امیر را میبینند، بر سر گرفتن پول از او بحث میکنند. شاگرد دوندار که دم شرکت ایستاده، جلو می رود و با طلبکارها بحث میکند. طلبکار ها با دیدن او و همچنین نگهبانان شرکت، از آنجا می روند. شاگرد دوندار که متوجه مشکلی می شود، شماره خود را به امیر میدهد تا در صورت بروز هر مشکلی با او تماس بگیرد.
اندر یک نمایشگاه کاری ترتیب داده است. او از زهرا نیز دعوت کرده است. وقتی زهرا به مراسم می آید، اندر به عمد او را تحریک به خوردن مشروب میکند. زهرا در خوردن مشروب زیاده روی کرده و مست می شود. اندر و جانر که از قبل نقشه کشیده اند،از پسری که اجیر کرده اند، میخواهند زهرا را تا خانه همراهی کند. آنها همچنین خبرنگاران را صدا کرده اند. آنها دم در هنگامی که مراد، پسری که اندر خبر کرده است، زهرا را تا ماشین می برد، از آنها عکس میگیرد.
دوندار دم در کافه، امیر را میبیند. او که ماجرای مشکل امیر را از قربان شنیده است، به امیر میگوید که در صورت نیاز میتواند روی کمک او حساب کند. ییلدیز و زینب در کافه نشسته اند. دوندار داخل می آید و زینب را میبیند. او با ییلدیز نیز آشنا می شود. زینب از دوندار میخواهد که سر فرصت با او صحبت کند. کمی بعد، ییلدیز در گوشی خود عکس زهرا را که مست شده و مراد او را با خودش می برد را می ببیند.او از دیدن این بی آبرویی خوشحال می شود و آن را به زینب نشان میدهد.
بیشتر بخوانید:
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی سیب ممنوعه
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |