خلاصه داستان قسمت ۱۰۴ سریال ترکی سیب ممنوعه
در این مطلب از سایت کولاک خلاصه داستان قسمت ۱۰۴ سریال ترکی سیب ممنوعه را برای شما کاربران عزیز و علاقمند به سریال های ترکی آماده کرده ایم که در ادامه این پست می خوانید. این مجموعه پرطرفدار درام و عاشقانه ترکیه ای می باشد که بازیگران اصلی آن؛ شوال سام در نقش اندر آرگون، تالات بولوت در نقش هالیت آرگون، اونور تونا در نقش علیهان، ادا اجه در نقش ییلدیز، سودا ارگنچی در نقش زینب می باشند.
خلاصه داستان قسمت ۱۰۴ سریال ترکی سیب ممنوعه
در خانه هالیت شب همگی جمع شده اند. پیلدیز بی صبرانه منتظر آمدن زینب و داوود است، علیهان که حرف خصوصی با هالیت دارد، به همراه او به اتاق کارش می رود. او به هالیت میگوید که هنوز هم همه چیز برای او روشن نشده است و در مورد پیدا کردن ساعت دوم از هالیت می پرسد، هالیت به او میگوید که نورا، ژن تونجار آن را به او داده است. علیهان میگوید که قصد دارد با نورا ملاقات کند. هالیت میگوید که با او هماهنگ کرده و خبر خواهد داد. آنها سپس به سالن می آیند. زینب و داوود از راه می رسند. بعد از احوالپرسی، بیلدیز با خوشحالی دست داوود و زینب را در دست یکدیگر گذاشته و به همه اعلام میکند که: « زینب و داوود تصمیم گرفتن بقیه زندگیشون رو با هم تقسیم کنن.» همگی به شدت شوکه می شوند. ییلدیز به تنهایی خوشحالی کرده و برای آنها دست می زند، اما هیچکس عکس العملی نشان نمیدهد.
علیهان فوری خداحافظی کرده و بی هیچ حرفی جمع را ترک میکند، هالیت دنبال او می رود و از او میخواهد که چنین کاری نکند. او کار زینب را زشت میداند. زرین نیز پایین آمده و میگوید که همراه برادرش می رود. علیهان میگوید به زینب حق میدهد و خودش نیز چنین بلایی سر او آورده است اما طاقت ماندن ندارد. هالیت و زرین به سالن برمیگردند و سر میز شام می روند. او به زینب و داوود تبریک میگوید اما دیگران چیزی نمی گویند. جو خانه سنگین است, سر میز، صحبت باشگاه رفتن زهرا و کمال می شود. کمال به عمد به هالیت میگوید که مربی پیلدیز هیز است و مرد خوبی نیست. بیلدیز حرف او را انکار میکند. هالیت به حرف بیلدیز اعتماد میکند. شب هنگام خواب، او به ییلدیز هشدار میدهد که اگر چیزی از مربی دید، او را عوض کند. او همچنین بابت خبر ناگهانی نامزدی داود و زینب از او ایراد میگیرد. بیلدیز خودش را به آن راه زده و میگوید که خودش نیز تازه با خبر شده بود.
اندر با دوستانش بیرون رفته و به آنها در مورد زینب حرف های بد زده و میگوید که زینب نیز مانند خواهرش در حال دزدیدن شوهر اوست و میخواهد علیهان را از راه به در کند، او ادعا میکند که خودش و علیهان با عشق زیاد ازدواج کرده اند. دوستانش میگویند که همه جا از بدی های زینب حرف خواهند زد. بعد از برگشتن اندر با علیهان تماس میگیرد و خبر ازدواج زینب را به او با کنایه گوشزد کرده و از او میخواهد حالا به خانه برگردد و بی خیال طلاق بشود. علیهان از دست او عصبی شده و قطع میکند.
صبح، هاکان به خانه زینب رفته تا علت این تصمیم ناگهانی اش را بپرسد. کمی بعد داوود دم خانه آمده تا زینب را سورپرایز کرده و به محل کار برساند. او از دیدن هاکان در خانه دوباره عصبی می شود و چیزی نمی گوید. زینب میگوید که با هاکان به شرکت می رود و همراه داوود نمی رود. داوود بیشتر عصبی می شود و خودش به تنهایی برمیگردد.
در خانه وقتی هالیت میخواهد سرکار برود، دسته گلی برای بیلدیز می آید که
نام مربی ورزش روی آن است. هالیت از دست پیلدیز عصبانی شده و دیگر به
او اجازه باشگاه رفتن نمیدهد، پیلدیز با مربی تماس میگیرد اما او میگوید که گل را نفرستاده. او میفهمد که کار کمال است و با عصبانیت پیش او می رود. کمال تایید می کند، بیلدیز با او دعوا کرده و بیرون می آید . او از حرصش دوباره به داوود زنگ زده و به بهانه اینکه کمال مشکوک است از داوود میخواهد کسی را برای تعقیب او بفرستد. داوود نیز قبول میکند.
علیهان به نمایشگاه داوود می رود و به او هشدار میدهد که زینب انتخاب
اشتباهی کرده و او را دوست ندارد. سپس با ناراحتی بیرون می آید. وقتی زینب متوجه این کار علیهان می شود به شدت عصبانی شده و پیش او رفته و با او دعوا میکند. الید به شرکت رفته تا امیر را ببیند. امیر از اینکه لیلا او را بخشیده است خوشحال است. لیلا با اکراه به او میگوید که پدر و مادرش میخواهند با او آشنا شوند. امیر به شدت استرس میگیرد و تصمیم می گیرد از زینب کمک بخواهد اندر وقتی میفهمد که ییلدیز دیگر به باشگاه نمی رود و نقشه اش خراب شده است، و متوجه می شود که این کار کمال است، با او تماس گرفته و قرار میگذارد. او به کمال میگوید که مربی ورزش در واقع نقشه بوده است و او نقشه آنها را خراب کرده است. آنها وقتی در حال صحبت هستند، مامور داوود از آنها عکس میگیرد.
بیشتر بخوانید:
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی سیب ممنوعه
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |