سریالسریال خارجی

خلاصه داستان قسمت ۱۳ سریال ترکی استانبول ظالم

در این مطلب از سایت کولاک خلاصه داستان قسمت ۱۳ سریال ترکی استانبول ظالم را برای شما کاربران عزیز و علاقمند به سریال های ترکی آماده کرده ایم که در ادامه این پست می خوانید. سریال zalim istanbul در ژانر درام ساخته شده است و بازیگران این سریال عبارتند از؛ بهار شاهین، برکر گوون، سرا کوتلوبی، مینه توگای، دنیز اگور، ادریس نبی تاشکان، فیکرت کوشکان، سیمای بارلاس، اوزان دولونای.

سریال ترکی استانبول ظالم

خلاصه داستان قسمت ۱۳ سریال ترکی استانبول ظالم

چرن در ویلا پنهانی وارد اتاق جنگ می شود، موهایش را پریشان میکند و روی تخت لم می دهد تا جنگ بیاید. اما سحر موچ دخترش را می گیرد. هر چه جرن به دروغ می گوید که برای تمیز کردن به اتاق جنگ آمده، مادرش باور نمیکند.

شنیز به اتاق ندیم رفته و در اتاق را قفل کرده است. او به ندیم می گوید که حالش خیلی فرق کرده و زیادی خوب شده است. برای همین قرص هایی بیرون می آورد تا به ندیم بدهد و او را مانند سابق بی حرکت و بدون حافظه ببیند. اما ندیم دست شنیز را محکم میگیرد و اجازه نمی دهد به او قرص بخوراند. در‌همان لحظه نورتن در می زند و شنیز را صدا می زند، تا آمدن پلیس ها را خبر دهد حیوان به جرم حمل موادمخدر دستگیر شده و اینک پلیس ها به ویلا آمده اند تا آگاه کاراچای را به جرم قاچاق مواد مخدر با خود ببرند. آگاه از این موضوع بهم ریخته است و نمی داند این اتهام از کجا آمده. او به همراه وکیل هایش به اداره پلیس میرود و می گوید که این پاپوش را دشمنان شرکت ساخته اند و می خواهند نام کاراچای را لکه دار کنند. جیوان در اتاق بازجویی مردی بنام فتحی که به او جعبه ی مواد را داده بود معرفی می کند.

اما پلیس ها این اظهارات را باور نمی کنند. زیرا شخصی به این نام آنجا نبوده و حتی دوربین های اطراف هم فیلم یا عکسی از او ندارند. پلیس ها با حکمی که دارند، همه جای ویلا را میگردند. آنها حتى تمام شرکت و وسیله های حمل و نقل کاراچای را بازرسی میکنند. شنیز و داملا به اخبار نگاه می کنند، همه آگاه و شرکتش را متهم به قاچاق مواد کرده اند.

از طرف دادگاه پیشنهادی برای حیوان می آید و آن این است که جیوان اعتراف کند مواد مخدر برای آگاه بوده سپس خودش آزاد شود. اما حیوان این پیشنهاد را قبول نمی کند و روی حرف اش می ایستد.

پس از آنکه جمره با چشم های بسته روی صحنه اجرا میکند، جنگ برایش دست میزند. جمره چشم هایش را باز میکند و جنگ را می بیند که رو به رویش نشسته است، او شوکه می شود و به جنگ بد و بیراه می گوید. جنک فکر میکند جمره از آن دختر های فقیریست که با پا پس می زند و با دست پیش می کشد. او نزدیک تر می آید و میخواهد به جمره دست بزند اما جمره با شیشه ی مشروب به سرش می کوبد. سر جنگ زخم میشود و احساس گیجی می کند، در همین لحظه جرن به جمره زنگ می زند و خبر دستگیری برادرشان را میدهد.

سحر و جدن در اداره پلیس آرام و قرار ندارند و هیچ کس به آنها در مورد جبوان پاسخ نمی دهد. جمره و جنگ با هم به اداره پلیس می روند و تمام مطبوعات و خبرنگارها از آن دو عکس می گیرند. جرن با دیدن خواهرش که لباس مجلسی و آرایش کرده و همراه جنک است، حالت تهوع می گیرد و به سرویس میرود. سحر، جمره را با جنک می بیند اما آنقدر به دخترش اعتماد دارد که فکر بدی نمی کند. جرن به جمره می گوید : تو ادای دخترهای پاک و معصوم رو درمیاری اما تو باطن داری برای جنگ نقشه می کشی جمره می گوید که بودنش با جنک دلیل محکمی دارد و این موضوع هیچ ربطی به جرن ندارد.

جرن این حرف ها را باور ندارد، آگاه به همراه و کلا از اتاق بازجویی بیرون می آید. سحر که عصبانی است به روی آگاه هجوم می برد و میگوید : اینم بازی جدید شماست. باز چه نقشه ای ریختین، پسر من به خاطر شما توی دردسر افتاده آگاه توضیح می دهد که این قضیه متفاوت است و کار او نیست. جیوان را نیز از اتاق با دستبند در دستش بیرون می آورند تا با ماشین به زندان منتقل شود. جیوان خطاب به مادرش فریاد می زند که کاری نکرده است و برایش تله گذاشته اند. سحر گریه می کند اما کاری از دستش بر نمی آید. او به همراه جمره و جرن به سمت خانه میرود.

شنیز به نورتن دستور می دهد تا خانه ی سرایداری را تخلیه کنند و آن خانواده را بیرون بیندازند. نریمان از شنیدن این حرف ها التماس میکند و می گوید که زنی پیر و مریض است و این وقت شب جایی برای ماندن ندارند. شنیز هیچ اهمیتی به آن حرف ها نمی دهد. نورتن برای اینکه کار خودش به خطر نیوفتد، از دستورات اطاعت می کند. نریمان که می بیند نورتن هیچ کاری برایش نمیکند به اتاق ندیم می رود و التماس میکند بیرون اش نکنند. اما ندیم فقط نگاهش می کند و نمی تواند حرف بزند. وقتی متوجه می شود جمره و خانواده اش قرار است بیرون شوند ناراحت میشود. سحر و دخترانش به ویلا می رسند.

سحر به روی شنیز و داملا میرود و از داملا دلیل این اتفاقات را می پرسد. داما می گوید که این بار از هیچ چیز خبر ندارد و کاری نکرده است. ندیم که روی ویلچر نشسته، با آسانسور پایین می آید و بیرون شدن جمره و مادرش را می بیند…

 

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی استانبول ظالم

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا