داستان کامل قسمت ۴۷ سریال ترکی کلاغ سیاه
داستان قسمت ۴۷ سریال ترکی کلاغ سیاه kuzgun به همراه ماجرای این قسمت از سریال در این مطلب همچنین خلاصه داستان سریال کلاغ سیاه قسمت ۴۷
بازیگرانی که در این سریال بازی می کنند عبارتند از: باریش اردوچ، بورجو بیریجیک، ستار تانریوجن، هتیجه اصلان، سنار شاهین، اشن ارگولو، آیتک سایان، ایپک ادرم، دریا بسرلر، آمینا کارمان، نورای شرف اوغلو، لونت اولگن،هنده دیلان هنچی، سو بورجو کوشن، آیکوت ییلماز که از مهمترین هنرمندان و بازیگران سریال ترکی کلاغ سیاه هستند.
مریم میز شام را چیده و منتظر آمدن کوزگون است. زنگ در به صدا در می آید و مریم با خوشحالی به استقبال میرود. کوزگون و دیلا وارد خانه میشوند و همگی خوش آمدگویی میکنند. سر میز شام مریم برای آنها غذا میکشد. قمری میخواهد در سالاد سرکه بریزد اما مریم و دیلا باهم میگویند که کوزگون خوشش نمیآید.
پس از شام کوزگون روی نیمکت داخل حیاط نشسته که کارتال میآید. او میگوید: « از وقتی تو رفتی مامان همیشه چراغ خونه رو روشن میذاشت تا اگه یه روز برگشتی بفهمی خونه ایم.» او ادامه میدهد که در کودکی از تاریکی میترسید و نمیتوانست تنها بخوابد برای همین کوزگون را صدا میکرد. پس از گفتگو، کوزگون متوجه غمی در چشمهای کارتال شده و علت را میپرسد. اما کارتال حرفی در مورد تئو نمیزند.
مریم در حال آماده کردن تخت دونفره ی خودش است تا دیلا و کوزگون آنجا بخوابند. دیلا به اتاق میآید و خاطره ی انداختن مواد مخدر در آن اتاق برایش یادآوری میشود. او که بغض کرده از مریم خواهش میکند تا جای دیگری برایشان آماده کند. مریم از کاری که دیلا در کودکی انجام داده با خبر است و در موردش حرف میزند. قمری حرف های مادرش را میشنود و جلو میآید. او بسیار از دست دیلا عصبانیست و دیلا را خائن میداند. مریم و قمری فکر میکنند که کوزگون از این خیانت دیلا باخبر است و او را بخشیده. اما دیلا التماس میکند که حرفی به کوزگون نزنند زیرا خبر ندارد. مریم میگوید: « میدونی وقتی بفهمه هیچوقت تورو نمیبخشه. مجازات تو همینه. عاشق کوزگونی ولی میدونی بلاخره از دستش میدی.»
قمری نزد برادرش میرود و از روزهایی که کوزگون گم شده بود و مادرشان لباسهای کوزگون را میبویید میگوید. قمری از کوزگون خواهش میکند که دیگر تنهایشان نگذارد زیرا خانواده به او احتیاج دارد. و توضیح میدهد که خانواده واقعی او در همین خانه هستند و نباید به غیر از آنها به هیچکس اعتماد کند حتی دیلا. دیلا از پشت پنجره به حرف های قمری گوش میدهد. کوزگون متوجه او میشود اما به روی خود نمیآورد. قمری باز هم در مورد بی اعتمادی اش نسبت به دیلا میگوید.
موقع خواب، مریم چراغی که بیست سال هرشب روشن میگذاشت خاموش میکند و خداراشکر میکند که پسرش در خانه است. کوزگون او را میبیند اما چیزی نمیگوید. او یه عکس خانوادگی شان نگاه میکند و به پدرش قول میدهد که پیدایش کند. دیلا که لباسهای راحتی پوشیده میآید. مریم برای آنها در پذیرایی رختخواب انداخته است. کوزگون سر جایش میخوابد ولی دیلا با کمی تردید وارد رختخواب میشود و ساکت است. کوزگون به سمتش میچرخد و میخواهد موهای دیلا را نوازش کند. دیلا میگوید : « لطفا اینکارو نکن» دیلا میترسد که بیشتر از قبل عاشق کوزگون بشود. کوزگون فهمیده که دیلا از کودکی به یاد دارد از سرکه بدش میآید.
صبح روز بعد کوزگون چشم هایش را باز میکند و دیلا را مقابل خود میبیند که خوابیده. او دستی به موهای دیلا میکشد. دیلا بیدار میشود و او نیز میخواهد کوزگون را نوازش کند اما منصرف میشود. پس از بیدار شدن همگی، قمری دوباره به دیلا تیکه میاندازد. مریم جلویش را میگیرد تا بس کند. دیلا در آشپزخانه چای میریزد و کوزگون با دیدن او خنده اش میگیرد زیرا این کارها اصلا به دیلا نمیآید. سر میز صبحانه، قمری میپرسد: « شنیدم برای آزادی پدرت اقدام کردی درسته؟» دیلا میگوید که درست است.
قمری پشت سر هم در مورد گناهکار بودن رأفت و همدستی اش با دیلا صحبت میکند. کوزگون به خواهرش میگوید بس کند اما فایده ندارد. دیلا از جایش بلند میشود و میرود. کوزگون به دنبالش میدود.و در کوچه دست دیلا را میگیرد. دیلا میگوید: « خودم میدونم بابام گناهکاره لازم نیست همش به روم بیارید. هرچقدر آدم بدی باشه بازهم بابامه و من دوسش دارم.» کوزگون میگوید که فکر آزادی رأفت را از سر بیرون کند زیرا رأفت نیز همانند یوسف باید در زندان بمیرد. دیلا از این حرف به شدت ناراحت میشود.
⇐ برای دیدن مطالب بیشتر به لینک های: سریال ترکیه ای، سریال های در حال پخش ترکیه ، سریال ترکی عاشقانه و سریال ترکی جدید مراجعه کنید.
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |