داستان کامل قسمت ۱۶۸ سریال ترکی عطر عشق به همراه جزئیات و خلاصه داستان در این مطلب Erkenci Kus سریالی پرطرفدار درام و عاشقانه ترکیه ای ست
سریال ترکی عطر عشق با عنوان اصلی پرنده سحرخیز Erkenci Kus در بسیاری از منابع ترکی معروف است. تولید این سریال در سال های ۲۰۱۸ و ۲۰۱۹ بوده است. در این سریال ترکی جدید جان یامان، دمت اوزدمیر، بیراند تونجا، اوزلم توک اصلان، برات ینیلماز، سوجان یاشار، توچه کومرال، آنیل چلیک، جرن تاسچی، علی یاگچی، سیبل سیسمان، اوزگور اوزبرگ، جهان ارجان، آسمان چاکیر، فری بایجو گولر به ایفای نقش پرداخته اند.
عکسی را که از عزیز خان و مهربان هنگام دستگیری توسط پلیس گرفته را در اینترنت پخش می کند و با آب و تاب توضیحات لازم را می دهد. مهربان وقتی چشمش به ان عکس می افتد یاد هیما می افتد و برای دهن کجی به او هندوانه بزرگی را کادو می کند و برایش می فرستد. ولکان، کاراگاهی که جان برای تعقیب ایگیت استخدام کرده، به جان زنگ می زند و می گوید: «فهمیدم که ایگیت با مادرت ملاقات می کند. » جان بلافاصله به دیدن مادرش می رود و می گوید که قضیه را می داند و دوست ندارد مادرش به دیدن ایگیت برود..هیما با دستپاچگی می گوید: «او برای من یادآور پلین است. در ضمن مرد مودب و خوبی است. من که کار بدی نمی کنم. » جان با دلخوری می رود و هیما با نگرانی به ایگیت پیام می دهد که دیگر به مزرعه نرود تا موجب شک بیشتر نشود. از آن طرف ایگیت به مزرعه و دیدن صنم می رود و می گوید: «ما فقط دوست هم هستیم مثل قبل. در واقع هدف من این بود که تو را از جان محافظت کنم برای همین به فکرم رسید از تو خواستگاری کنم و اشتباه کردم. » صنم می گوید: «بهتر است کمی از هم دور بمانند چون به تنهایی احتیاج دارد. » ایگیت می گوید: «حالا که جان رفته خوب است کمی با خودت خلوت کنی. » صنم می گوید که جان نرفته و حالا هم به دیدن مادرش رفته است..ایگیت می گوید: «پس سعی دارد دل مادرش را که یک سال است اذیتش کرده را به دست بیاورد. » صنم فورا می پرسد که او این چیزها را از کجا می داند و ایگیت من من کنان جواب می دهد: «یکی دو بار درد دل کردیم. » صنم با شک به او نگاه می کند و ایگیت زود از آنجا می رود. درم و بولوت همه را جمع می کنند تا خبری به آنها بدهند. بولوت می گوید: «کرم هایی را که به خارج فرستاده بودیم مشتری پیدا کرده و دوباره تقاضای کرم کرده اند. » صنم با نگرانی می گوید که درست کردن آن کرم ها سخت است و اگر تمام شب و روز را هم کار کند نمی تواند به موقع تمامشان کند..بولوت و درم به او قول می دهند کمکش کنند. مظفر می گوید که برای تولید بیشتر نیاز به پول است و جی جی پیشنهاد می دهد که می توانند شریک بشوند. جان هم چکی را که بابت فروش قایقش گرفته را جلوی صنم می گذارد و می گوید: «من هم کمک می کنم.. » صنم می گوید: «به شرطی قبول می کنم که تو هم شریک من باشی. » و به هم دست می دهند. و شب را همگی کنار هم جشن می گیرند. صنم از ته دل خوشحال است و می خندد و لیلا به جان می گوید: «یک سال است که صنم را اینگونه خوشحال ندیده ام. قول بده که دیگر نروی. » جان قول می دهد که کاری نکند که باعث ناراحتی صنم بشود. همه به خانه شان برمی گردند و صنم روی ننو خوابش می برد و جان به کنار او می آید و متوجه انگشتری می شود که خودش به او داده بود. او آن را به آرامی از گردن صنم در می آورد.