سریالسریال خارجی

داستان کامل قسمت ۵۶ سریال ترکی کلاغ سیاه

داستان قسمت ۵۶ سریال ترکی کلاغ سیاه kuzgun به همراه ماجرای این قسمت از سریال در این مطلب همچنین خلاصه داستان سریال کلاغ سیاه قسمت ۵۶

بازیگرانی که در این سریال بازی می کنند عبارتند از: باریش اردوچ، بورجو بیریجیک، ستار تانریوجن، هتیجه اصلان، سنار شاهین، اشن ارگولو، آیتک سایان، ایپک ادرم، دریا بسرلر، آمینا کارمان، نورای شرف اوغلو، لونت اولگن،هنده دیلان هنچی، سو بورجو کوشن، آیکوت ییلماز که از مهمترین هنرمندان و بازیگران سریال ترکی کلاغ سیاه هستند.

قسمت ۵۶ سریال ترکی کلاغ سیاه
قسمت ۵۶ سریال ترکی کلاغ سیاه

رفعت بیلگین تشکیل می شود.باتوجه به این‌که رأفت به‌صورت نمایشی خود را به سکته قلبی زده بود، و همگی آن را باور کردند، قاضی دادگاه او را به اجرای محکومیت بدون بازداشت محکوم می‌کند. زیرا که رأفت به دلیل مشکلات سلامتی نمی‌تواند در زندان سپری کند. دیلا که بیرون از دادگاه ایستاده و منتظر پدرش است با دیدن او خوشحال می‌شود و او را سخت در آغوش می‌گیرد رأفت می‌خندد و به او می‌گوید دختر عزیزم همان طور که قول داده بودم دیگر تو را ناراحت نخواهم کرد. خانواده بیلگین با خوشحالی سوار ماشین می‌شوند و به خانه می‌روند. قمری خبر آزادی رافت را به کوزگون نشان می‌دهد.

.

او به خاطر این خبر کفری شده است. عمل جهان به پایان می‌رسد و دکترها از اتاق عمل بیرون می آیند. دکتر می‌گوید که جهان خون‌ریزی داخلی کرده و وضعیت وخیمی دارد. کوزگون متوجه می‌شود که رأفت قصد جان او را کرده بود ولی نصیب جهان شد. آن شب دیلا تنهایی روی تخت نشسته و به کوزگون فکر می‌کند. ناگهان در اتاق به صدا درمی‌آید. دیلا امیدوار می‌شود که کوزگون به خانه برگشته اما پدرش آمده. رأفت متوجه ناراحتی و دپرس بودن دخترش می‌شود. دیلا سرش را روی پاهای پدرش می‌گذارد و به او می گوید که مانند کودکی برایش لالایی بخواند رفعت نیز اینکار را می‌کند.

.

کمی بعد دیلا می‌گوید: « بابا من عاشق شدم. انگار وقتی که نیست نمی‌تونم نفس بکشم. انگار فقط با دیدن صورت اونه که می‌تونم نفس بکشم.» دیلا به پدرش التماس می‌کند که کاری با شوهرش نداشته باشد زیرا که اگر به کوزگون بدی کند انگار به دخترش کرده است. رأفت به فکر فرو رفته و قبول می‌کند که کاری با کوزگون نداشته باشد. کوزگون به خانه پدری‌اش رفته و شب را آن‌جا سپری کرده است. وقتی تلفنی با افرادش صحبت کرده و دستور گرفتن رأفت را می‌دهد، مریم از پشت در صدای او را می‌شنود. مریم وارد اتاق شده و می گوید: «پسرم با انتقام گرفتن و کشتن یک نفر، پدر تو زنده نمی‌شه بهتره که این کارو نکنی هم اون دختر رو ناراحت می‌کنی و هم خودتو.» کوزگون به حرف‌های مادرش اهمیتی نمی‌دهد و بیرون می رود.

.

قلب جهان از کار می‌افتد و دکترها به قلبش شوک الکتریکی می‌دهند. جهان دوباره به زندگی بازمی‌گردد. کوزگون که بسیار نگران دوستش است پشت در ایستاده و با شنیدن این خبر نفس راحتی می‌کشد. . اینک زمان انجام نقشه کوزگون و بهرام است. رأفت که با راننده‌اش در راه جاده‌ای است، به وسیله افرادی متوقف شده و او را با خود می‌برند. رافت در کانکس زندانی شده و دست و پایش به یک صندلی بسته شده است. همچنین دهانش نیز با دستمال بسته شده که نتواند صحبت کند. دیلا و علی در شرکت در جلسه ای هستند. شریک‌های رفعت می‌گویند که می‌خواهند قطع همکاری کنند و آنجا را ترک می‌کنند. خبر دزدیده شدن رأفت به گوش علی و دیلا می‌رسد. دیلا می‌داند که اینکار بهرام بوده و مجازات خراب شدن کار قاچاق است.

.

کمیسر حکم بازداشت علی بیلگین را می دهد. او به همراه همکارانش به شرکت می آیند و علی را دستگیر می‌کنند و با خود می‌برند. دیلا در وضعیت سختی قرار می‌گیرد زیرا نمی‌داند به پدرش رسیدگی کند یا به برادرش. او به کمیسر التماس می‌کند که این کار نکند. کمیسر می‌گوید: « من قبلاً به تو یک شانس دوباره دادم. اما تو اونو پس زدی.» سپس از آنجا می‌رود. ناگهان بسته‌ای مرموز به دست دیلا می‌رسد. دیلا یک گوشی تلفن می بیند که در آن پیامی نوشته شده : « میخوای کدوم‌شون بمیره. پدرت رأفت؟ برادرزاده‌ات دافنه؟ یا خواهرت ناز؟ انتخاب کن» دیلا حال بدی دارد و نمی‌داند چه پاسخی دهد.

.

درهمین‌حال، مریم سر می‌رسد. او که حرف‌های کوزگون را شنیده بود، به دیلا مکان رأفت را خبر میدهد. دلا با عجله رانندگی می‌کند. او به شرمین زنگ می‌زند و می‌گوید که ناز، دافنه و صدا را به جای امنی ببرد و مراقبشان باشد. دیلا به دنیایی از کانکس ها در بندر می‌رسد. او فریاد می‌زند تا پدرش را پیدا کند ولی اثری از رأفت نیست. ناگهان پیامی به آن گوشی مرموز می‌رسد که آدرس و شماره کانکسی که رأفت در آن قرار دارد نوشته شده. دیلا کانکس را پیدا می‌کند و تلاش می‌کند تا آن را باز کند. یک تفنگ روی در جاسازی شده که اگر آن در باز شود به قلب رأفت تیر خواهد خورد.

.

دیلا به‌سختی در را باز کرده و تیر شلیک می‌شود. دیلا شوکه شده و نمی‌داند چه اتفاقی افتاده. او با تعجب به پدرش که تیر خورده نگاه می‌کند.او فهمید که با دست‌های خود به پدر خود شلیک کرده. رأفت که درحال مردن است می‌گوید: «این کارو تو نکردی.» سپس بی‌هوش می شود. دیلا تلاش می‌کند پدرش را با خود ببرد اما فایده‌ای ندارد و رأفت می‌میرد. دیلا در کانکس با گریه فریاد می‌زند. او می‌گوید: «پاشو بابا تورو خدا پاشو تاج‌الملوک تو اومده. بیدار شو» کوزگون از دور به صدای دیلا گوش می‌کند.


همچنین بخوانید:

داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی کلاغ سیاه kuzgun

بیوگرافی بازیگران در سریال ترکی کلاغ سیاه + معرفی نقش ها

 


⇐ برای دیدن مطالب بیشتر به لینک های: سریال ترکیه ای، سریال های در حال پخش ترکیه ، سریال ترکی عاشقانه و سریال ترکی جدید مراجعه کنید.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا