سریالسریال خارجی

داستان کامل قسمت ۱۵۶ سریال ترکی سیب ممنوعه

داستان کامل قسمت ۱۵۶ سریال ترکی سیب ممنوعه به همراه جزئیات و خلاصه داستان در این مطلب yasak elma مجموعه پرطرفدار درام و عاشقانه ترکیه ای ست که بازیگران اصلی آن عبارتند از: شوال سام در نقش اندر آرگون، تالات بولوت در نقش هالیت آرگون، اونور تونا در نقش علیهان، ادا اجه در نقش ییلدیز، سودا ارگنچی در نقش زینب. این مجموعه به کارگردانی نسلیحان ایسیلیورت و نویسندگی ملیس سیوئلک و زینپ سویا ساخته شده است. سریال سیب ممنوعه توسط شرکت تولید MED YAPIM تولید شده است. شبکه پخش کننده این سریال مهیج، شبکه تلویزیونی FOX است. زمان پخش این سریال از ۹ آوریل ۲۰۱۸ آغاز شده است.

قسمت 156 سریال ترکی سیب ممنوعه
قسمت ۱۵۶ سریال ترکی سیب ممنوعه

خانه فکرش درگیر راضی کردن هالیت برای گرفتن مدیر برنامه است. لیلا نیز فکرش درگیر ییعیت است و به حرفهای زهرا توجهی نمیکند. لیلا به حیاط رفته تا با ییعیت صحبت کند. او از اینکه ییعیت با او سر سنگین است ناراحت است. ییعیت میگوید که بخاطر اختلافاتی که بین آنهاست و به یکدیگر نمی آیند، نمی‌توانند با هم رابطه ای داشته باشند‌. لیلا متعجب و ناراحت شده اما چیزی نمیتواند بگوید. ییلدیز و آسمان خانم در بیمارستان منتظر آمدن نتیجه آزمایش هستند. وقتی آسمان خانم برگه آزمایش را که نشان میدهد ییلدیز مادر بچه نیست به او نشان میدهد، ییلدیز از شدت شوک از حال می رود‌.

.

در دفتر کایا، او بخاطر گرفتن پرونده جدید، تصمیم دارد بچه ها را برای شام بیرون ببرد تا جشن بگیرند. کمی بعد، آسمان خانم با امیر تماس گرفته و خبر آزمایش را میدهد و از او کمک میخواهد. امیر و جانر سریع بیرون می روند و از لیلا میخواهند که به کایا چیزی نگوید. لیلا که یادش می آید شب باید برای نظافت دفتر بیاید، به بهانه اینکه مجبور است برای نظافتچی در را باز کند، دعوت کایا را رد میکند. کایا تصمیم می‌گیرد برنامه‌ شام را برای شب دیگری بیندازد. شاهیکا در خانه به اتاق کار هالیت می رود. او سعی دارد با حرفهایش فکر هالیت را از کار منحرف کند و به سمت خودش جلب کند.

.

او از هالیت میخواهد که به فکر تجملات وقت‌گیر عروسی نباشند و هرچه سریع تر بعد از یک عقد ساده، برای مدتی به نیویورک بروند تا استراحت کنند. هالیت بخاطر کار و بچه ها این پیشنهاد را قبول نمیکند‌. شاهیکا او را قانع میکند که از راه دور به کارهایش برسد و همچنین میگوید که اریم را نیز با خودشان ببرند. در خانه ییلدیز گوشه ای نشسته و ماتش برده. او مدام اشک می ریزد و در حال خودش نیست. بچه گریه میکند اما ییلدیز به او توجهی ندارد. آسمان خانم از او میخواهد که به بچه شیر بدهد. او وقتی بی خیالی ییلدیز را میبیند، به او سیلی زده و میخواهد که به خودش بیاید. ییلدیز بچه را بغل کرده و به اتاق می رود. اندر و جانر و امیر به آنجا می آیند. ییلدیز با دیدن اندر به پای او افتاده و از او التماس میکند که بچه اش را پیدا کند.

.

اندر که از این وضعیت ناراحت شده، از ییلدیز میخواهد که خودش را جمع کند. او به ییلدیز قول میدهد که هرکاری بکند تا بچه او را پیدا کند. سپس بیرون آمده و در حالی که گریه اش گرفته، با جانر به سمت بیمارستان می رود. او رئیس بیمارستان را بخاطر سهل انگاری و عوض شدن بچه ها به شکایت تهدید میکند و به زور آنها را مجبور می‌کند تا نوزادان پسری که در آن روز به دنیا آمده اند را برای آزمایش بیاورند. در خانه، شاهیکا از ییعیت میخواهد تا روی اریم کار کند و او را راضی کند تا به مدرسه ای در خارج از کشور برود، زیرا او نمیخواهد بعد از ازدواج اریم همراهشان باشد و سربار او شود.

.

او همچنین از ییعیت میخواهد که به دوری کردن از لیلا ادامه بدهد. در بیمارستان، با خانواده سه تا از بچه هایی که در آن روز به دنیا آمده اند تماس گرفته و از آنها آزمایش میگیرند، اما جواب همگی منفی است. فقط یک مورد میماند که به او دسترسی ندارند. اندر خودش آدرس خانه آنها را گرفته و به آنجا می رود. او متوجه می شود خانواده آن بچه همان روز به فرودگاه رفته اند تا به استرالیا بروند، زیرا ساکن آنجا هستند. اندر از این مسأله عصبی شده و به خانه می رود. او در مقابل نگاه نگران ییلدیز میگویدکه خبر بدی دارد و نتوانسته بچه را به دست بیاورد، و حالا مجبور هستند از پلیس کمک بخواهند که باعث می شود شاهیکا ماجرا را بفهمد و از زیر این اتهام در برود.

.

لیلا به شرکت می رود تا آنجا را نظافت کند، اما از دیدن کایا که میز شام کاملی چیده و منتظر نشسته است شوکه می شود. او معذرت خواهی کرده و میخواهد برود، که کایا میگوید منتظر خود لیلا بوده است تا با هم شام بخورند. لیلا غافلگیر می شود. شب، هالیت برای کاری به همراه وکیلش از خانه رفته است. شاهیکا از اینکه او کجا رفته و به آن نیز اطلاعی نداده خبر ندارد. در خانه امیر، ییلدیز که خیلی ناراحت شده به شدت گریه میکند. کمی بعد در می زنند. امیر با باز کردن در، از دیدن هالیت شوکه شده و ییلدیز را صدا می زند. هالیت به همراه وکیل و یک زوج، در حالی که نوزادی در بغل دارد، با لبخندی پیش ییلدیز آمده و میگوید :«بچمونو آوردم». همگی متعجب و خوشحال می شوند. ییلدیز بچه را بغل کرده و گریه میکند.

 



⇐ برای دیدن مطالب بیشتر به لینک های: سریال ترکیه ای ، سریال ترکی عاشقانه ، سریال ترکی جدید و سریال های در حال پخش ترکیه مراجعه کنید.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا