آگاه که از اقامتگاه جمره در مهدکودک باخبر شده به آنجا میرود. جمره در حال بازی با بچه هاست که آگاه از او فیلم میگیرد. او سراغ سحر رفته و فیلم را نشان میدهد تا شحر را آرام کند. سحر با دیدن اینکه دخترش کار مناسبی پیدا کرده خوشحال میشود. جنک مموری دوربین را از مجسمه برمیدارد و سراغ جمره رفته تا فیلم ضبط شده را باهم ببینند.. اما وقتی آن را داخل آیپد میگذارد میبینند که مموری خالیست..جمره فکر میکند که جنک بازهم به او خیانت کرده و به او بد و بیراه میگوید. اما جنک کاری نکرده و از خالی بودن مموری تعجب میکند. او با رفتن جمره بهم میریزد و آی پد را میشکند. شنیز، ندیم را به مهدکودک آورده و جمره با دیدن او خشک اش میزند. شنیز مانع نزدیک شدن جمره به ندیم میشود و یادآوری میکند که اگر بیش حد نزدیک شود حکم زندانی شدن دارد. شنیز از جریان دوربین باخبر است و توضین میدهد که آن روز صبح ندیم مجسمه را شکسته و مموری دوربین را شنیز برداشته است. جمره متوجه میشود که جنک تقصیری نداشته و به ناحق او را قضاوت کرده است..جمره رو به ندیم میگوید: « تو خبر داشتی که میخوایم کمکت کنیم. پس چرا اجازه ندادی؟» ظاهرا ندیم تحت تاثیر حرف های جرن قرار گرفته بود که گفته بود جمره شب را در خانه جنک مانده بود. از این رو ندیم نارحت بود. شنیز رو به جمره میگوید: « دیگه تموم شد. تو یه بازنده ای اینو قبول کن. تو دنیای واقعی همیشه قوی تر ها برنده میشن. من قدرتم رو از شماها میگیرم. از هیجان و تصمیم های آنی تو. از ترس های پسرم. از حرص و طمع خواهرت جرن. از نقطه ضعف مادرت نسبت به بچه هاش» شنیز ویلچر ندیم را هل میدهد تا با خود ببرد و جمره اشک میریزد..ندیم طوری به جمره نگاه میکند که گویی از کاری که کرده پشیمان است. داملا با دوستانش صحبت میکند تا برای رفتن جنک به آمریکا گود بای پارتی بگیرند. شنیز به خانه بازمیگردد و با عصبانیت دست جرن را میگیرد و به اتاقش میبرد. سحر این صحنه را دیده و به دنبالشان میرود تا ببیند چه شده است. او پشت در فالگوش می ایستد. شنیز لپ تاپش را باز میکند و فیلم اتاق ندیم را نشان میدهد که جرن بازهم ندیم را اذیت میکرده و از جنک میگفته. شنیز میگوید: « میدونی اگه این فلش دست آگاه میوفتاد چه بلایی سرت میومد؟ خواهرت این دوربین رو گذاشته بود.» جرن میفهمد که جنک با جمره این نقشه را کشیده اند و کفری میشود. شنیز میگوید که امروز حال جمره را گرفته و نوبت به پسرش نیز میرسد..جرن میخواهد فلش را بگیرد اما شنیز میگوید که آن را در گاوصندوق اش نگهداری خواهد کرد. سحر راجع به گاوصندوق کنجکاو میشود. آن شب جنک در خانه مجردی اش مست کرده و روی کاناپه خوابیده است که مادرش شنیز میآید. شنیز به بالکن رفته و پشت میله های محافظی بالکن می ایستد. جنک با دیدن مادرش هول میکند و میپرسد که این چکاریست؟ شنیز میگوید: « دارم کاری که تو هر روز انجام میدی رو به یکباره انجام میدم. دارم مادرت رو میکشم.» جنک با گریه التماس میکند که شنیز اینکار را نکند..اما شنیز یک قدم به عقب( به سمت پرتگاه) برمیدارد و میگوید که جنک با کارهایی که میکند او را میکشد پس بهتر است به یکباره کارش را تمام کند. جنک بدحال شده و شدیدتر گریه و التماس میکند. شنیز از نرده ها پایین میآید و پسرش را بغل میکند. او میگوید: « من هیجا نمیرم. مادرت همیشه کنارته. کار بدی کردی و الان هم مجازات شدی. به حرفم گوش کن و بدون دردسر به آمریکا برگرد. تو پسر مادرتی» سحر پنهانی به اتاق شنیز میرود تا گاوصندوق را پیدا کند ولی نمیتواند در آن را باز کند زیرا رمز دارد.