داستان کامل قسمت ۶۲ سریال ترکی کلاغ

۰ زمان تقریبی مطالعه 3 دقیقه

داستان کامل قسمت ۶۲ سریال ترکی کلاغ kuzgun به همراه ماجرای این قسمت از سریال در این مطلب همچنین خلاصه داستان سریال کلاغ سیاه قسمت ۶۲ / بازیگرانی که در این سریال بازی می کنند عبارتند از: باریش اردوچ، بورجو بیریجیک، ستار تانریوجن، هتیجه اصلان، سنار شاهین، اشن ارگولو، آیتک سایان، ایپک ادرم، دریا بسرلر، آمینا کارمان، نورای شرف اوغلو، لونت اولگن،هنده دیلان هنچی، سو بورجو کوشن، آیکوت ییلماز که از مهمترین هنرمندان و بازیگران سریال ترکی کلاغ سیاه هستند.

در بیمارستان دکتر به دیلا می‌گوید که حامله نیست و فقط فشارش افتاده است. کوزگون از دیلا حالش را می‌پرسد. دیلا احساس پوچی، ضعف و تنهایی می‌کند. او می‌گوید که ازدواج شان می‌توانست خیلی متفاوت تر از وضعیت حال حاضر باشد. دیلا که دیگر از این رابطه زجر آور خسته شده از تخت بیمارستان بلند می‌شود و میخواهد تنهایی به خانه برود. کوزگون اجازه اینکار را نداده و خودش او را به خانه می‌برد. او در خانه نیز دیلا را تنها نمی‌گذارد. دیلا با کنایه می‌گوید: « یه آدم نمیتونه هم جلاد باشه و هم شفادهنده.» سپس به اتاق رفته و روی تخت دراز می‌کشد.

کوزگون حلقه دیلا را از جیب اش بیرون میاورد و می‌گوید که آن را در باغچه پیدا کرده و از اینکه دیلا آن را دور انداخته ناراحت است. کوزگون حرف هایی در مورد رابطه شان می‌زند که دوست داشت زندگی شان طور دیگری بود. دیلا بلند می‌شود و می‌پرسد: « تو منو دوست داری؟» کوزگون ساکت می‌ماند و دیلا اصراری به شنیدن این جمله از کوزگون ندارد و او را می‌بوسد. کوزگون نیز دیلا را در آغوش می‌گیرد و شانه اش را می‌بوسد. صبح روز بعد، وقتی که کوزگون خواب است، دیلا به برگه درخواست طلاق نگاه می‌کند و آن را کنار کوزگون می‌گذارد اما کمی بعد پشیمان شده و داخل کیفش بازمی‌گرداند. پس از رفتن دیلا، کوزگون از خواب بیدار شده و نوشته ای روی دیوار میبیند: «این دنیا یا باید دوستم داشته باشه، یا منو بکشه.»

دیلا به سلجوق زنگ زده و میگوید که قراری با فرمان کوروغلو ترتیب دهد زیرا پیشنهادی در مورد بهرام آدی وار دارد. کوزگون که نگران دیلاست به او زنگ میزند ولی دیلا جواب نمی‌دهد. مریم به مغازه بهرام رفته و می‌گوید که از پسرش فاصله بگیرد. او می‌داند که شوهرش (یوسف) بخاطر بهرام خیلی اذیت شده و همیشه از او متنفر بوده است. حالا نمی‌خواهد که بهرام کوزگون را با خود به دنیای تاریک ببرد. مریم می‌گوید: « اگه میخوای به پسر من برسی باید از روی جنازه من رد بشی. پسر من قلب و وجدان داره..اون هیچوقت مثل تو نمیشه.» مراحل آزادی علی انجام می‌شود. علی هنگام بیرون آمدن از اداره پلیس، آن طرف خیابان درویش را می‌بیند و جلو می‌رود تا دلیل آمدنش را بپرسد.

درویش می‌گوید: « بهرام میدونه که با فرمان همکاری میکنی. تو خودتو راحت بهش فروختی و همونطوری هم میمیری.» بهرام به نور لیزر تفنگی که روی سینه ی علی نقش بسته اشاره می‌کند. علی که ابتدا تکذیب کرده، حالا به جدیت موضوع پی برده می‌برد. درویش در ادامه می‌گوید: « تاوان این خیانت مرگه. اما اگه میخوای خودت و خواهرت زنده بمونین باید کاری که بهرام میگه انجام بدی» او به علی دستور می‌دهد که مریم جبجی را بربایند و درجایی که بهرام خواسته زندانی کنند. علی چاره ای جز قبول کردن ندارد. او افرادش را به خانه مریم می‌فرستد تا او را بدزدند. آنها مریم را بی‌هوش کرده و با خود به بندری که پر از کانکس بود، می‌برند. به کوزگون پیامی راجب مرگ مادرش می‌رسد که به جانش دلشوره می اندازد.

کوزگون به گوشی مادرش زنگ می‌زند اما کسی جواب نمی‌دهد. پیام دیگر آدرس مریم را نوشته است. کوزگون سریعا به جهان می‌گوید که کمک بیاورد سپس خود به تنهایی به بندر می‌رود. او می‌داند که سیستمی مشابه مرگ رأفت در انتظارش است. مریم دست و پا بسته در یک کانکس زندانی شده که تفنگی رو به رویش تنظیم شده و تایمر دارد. پیام دیگری به کوزگون می‌رسد که نوشته حتی اگر در کانکس را باز نکند، تفنگ بصورت خودکار ده دقیقه دیگر شلیک خواهد کرد. کوزگون بیشتر استرس می‌گیرد و مدام به جهان زنگ می‌زند. جهان فردی را با خود می‌آورد تا دیواره کناری کانکس را سوراخ کند.

دیلا با فرمان ارتباط برقرار می‌کند و می‌گوید: « من میدونم بهرام کیه. اگه میخوای بهرام رو لو بدم، باید حضوری به ملاقاتم بیای» دیلا پس از اینکه با فرمان قرار ملاقات گذاشت، سراغ درویش رفته و تاریخ و ساعت قرارش را می‌گوید. کوزگون از سوراخ وارد کانکس می‌شود، اینک فقط یک دقیقه باقی مانده است. مریم گریه می‌کند و ازپسرش میخواهد که برود تا گلوله به او نخورد. کوزگون گوش نمی‌دهد و دست و پاهای مریم را باز می‌کند. ناگهان زمان تمام شده و تفنگ شلیک می شود.

همچنین بخوانید: