خلاصه داستان قسمت ۳۵ سریال بچه مهندس ۳ از شبکه دو + عکس
در این مطلب خلاصه داستان قسمت ۳۵ سریال بچه مهندس ۳ را که از شبکه ۲ سیما پخش می شود، مطالعه می فرمایید. نقش کودکی جواد جوادی (فصل اول) را یونا تدین ایفا کرد، مانی رحمانی نقش نوجوانی جواد جوادی (فصل دوم) را ایفا کرد و در فصل سوم سریال بچه مهندس، روزبه حصاری نقش جوانی جواد جوادی را بر عهده گرفت.
خلاصه داستان فصل سوم سریال بچه مهندس
«جواد جوادی» در این فصل پا به دانشگاه امیر کبیر می گذارد. در همان بدو ورود طی اتفاق غیر مترقبه ای با مسعود و سپس قاسم که از اهالی بیرجند است آشنا می شود. گرچه دوستی جواد با این دو کمی با چاشنی چالش بوده اما رفته رفته ، رفیق و غمخوار یکدیگر می شوند. هر سه دوست با هم پیمان می بندند که با سخت کوشی و تحصیل ، نخبه ای شده و به راحتی جذب دانشگاه پورتلند آمریکا که محل سکونت مژگان عباسی است بشوند. آنها در مقطع فوق لیسانس برای آزمایش پروژه خود وارد حریم ممنوعه امنیتی شده و برایشان مشکلات عدیده ای پیش می آورد. مشکلاتی که موجب می شود جواد به آینده اش و رسیدن به پورتلند نگران شوند.در ادامه دامنه خطرهای زیادتری دامن جواد و مسعود و قاسم را میگیرد.
آنها در این فصل برای رهایی از موانع به نوبه خود اقدام میکنند. تیم جهت برای رسیدن به هدف بزرگشلن در چند جبهه میجنگند . جنگ با رقبای دانشگاه ، درگیری با بازار کار و تبعیض ها ، جنگ برای اثبات خود به مدیران و مسئولین و صاحب صنایع ، مرافعه با رییس سخت گیر و مقرراتی دانشگاه آقای توفیقی ، تلاش برای بر طرف کردن سوئ ظنی که سرگرد خوشنام به آنها دارد باعث شده تا این فصل با فراز و فرودهای دیدنی مواجه شود . بخصوص در میانه نبرد هر سه دوست در گیر مسئل عاطفی هستند و یا می شوند که راه را برایرسیدن به پورتلند دشوار تر می کند…
قسمت سی و پنجم سریال بچه مهندس ۳
نیروهای امنیت با سرنخ هایی به رابطه بین تروریست و شجری که در مناقصه شرکت کرده بود پی بردند و ازش بازجویی کردند و او را متهم کردند به سوء قصد به جان دکتر توفیقی اما او منکر این قضیه شد. تینا به کمک مسعود دوباره کارخانه را راه انداخت و تینوش هم سر عقل آمده و در کنار مسعود و تینا به رونق گیری دوباره کارخانه کمک میکند. جواد به هتل می رود تا با آقای عباسی صحبت کند و ازش بخواهد که قبل از رفتن به استانبول به یکجایی بروند اول مژگان مخالفت میکند و میگوید باید هرچه سریع تر به دنبال کارهایمان باشیم ولی جواد میگوید فقط همین یه درخواستو ازت دارم آنها هم قبول میکنند.
جواد, آقای عباسی و مژگان را به آسایشگاه پیش صورت زخمی (پدر واقعی مژگان) میبرد وقتی می رسند و مژگان با پدرش چشم تو چشم میشود عصبانی می شود و به جواد میگوید چرا گذشته منو جلو شام میاری و به صورت زخمی می گوید من دختر شما نیستم و شما هم پدر من نیستی پدر من سال هاست مرده و به بیرون آسایشگاه میرود، صورت زخمی گریه میکند از حرف هایش و جواد آرامش میکند. جواد از آنجا به خانه مهر می رود تا خداحافظی کند. همه بچه ها به عنوان یادگاری به جواد کاردستی یا نقاشی می دهند یکی از بچه ها به جواد میگوید، از کتی خانم شنیده است که گفته جواد خیلی به مرضیه خانم میایند همان لحظه جواد خاطراتش را با مرضیه مرور میکند و در ذهنش مرضیه و مژگان را با هم مقایسه میکند…
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |