نقد و بررسی فصل اول سریال هم گناه به کارگردانی مصطفی کیایی
در این مطلب از مجله کولاک، به نقد و بررسی فصل اول سریال هم گناه به کارگردانی و تهیه کنندگی مصطفی کیایی خواهیم پرداخت! با ما همراه باشید. یکی از ویژگی های مهم هر متن ادبی باکیفیت، رعایت یکی از اصول ابتدایی در داستان گویی است. اصلی که طبق آن، خالق اثر در متن بهجای گفتنِ مستقیمِ مفاهیم مدنظر خود، آن ها را با تمهیدات هنرمندانه به نمایش می گذارد. فایده ی این نمایش هنرمندانه، به دست آمدن متنی است که مخاطب برای فهمیدن و ارتباط برقرار کردن با آن، باید فکر کند. متنی که مخاطب را مجاب به دنبال کردن تمهیدات خلاقانهی نویسنده می کند. مخاطب هنگام رو به رو شدن با چنین متنی، برای استخراج معنی آن به تکاپو می افتد و این به تکاپو افتادن هم مخاطب را به مخاطب بهتری تبدیل می کند هم معنای متن را به نحو احسن به بیننده ی آن القا می کند.
در سمت مقابل، هنگامی که در متن گفتن های شعاری جای نشان دادن هنرمندانه را گرفته باشند، مخاطب متن نیازی به فکر کردن برای استخراج معنای متن ندارد، چرا که خود مولف آن را بهصورت لقمهای حاضر و آماده در اختیار مخاطب گذاشته است. یکی از ویژگیهای چنین متنی، شکل نگرفتن مسئله ی مهم شخصیت پردازی است. یعنی مولف دیگر به صورتی که باید دست به شخصیت پردازی نمیزند، چرا که برای مثال، ویژگیهای شخصیتی کاراکترها را بهصورت مستقیم در اختیار مخاطب قرار می دهد یا به عبارت دیگر ویژگیهای شخصیتی کاراکترها را به صورت مستقیم به مخاطب می گوید. مستقیم گویی تاثیر ماندگاری در مخاطب متن ایجاد نمی کند، بلکه در بهترین حالت احساسات کاذب او را برمیانگیزد یا آنکه برای مدت بسیار کوتاهی مخاطب را با متن درگیر نگه می دارد. بهترین مثال برای این مستقیم گویی های کاذب، فیلم های بالیوودی هستند. اصلی که از آن صحبت کردیم، با نام «نگو، نشان بده» شناخته می شود.
سریال هم گناه در فصل اول معمولا از این اصل مهم و اساسی تخطی میکند. یعنی سازنده در اغلب سکانسها، بهجای نشان دادن هنرمندانهی مسائل، آنها را مستقیما میگوید. به بیان دیگر، فیلمساز با مستقیمگویی جای فکری برای مخاطب سریال باقی نمیگذارد و همهچیز را حاضر و آماده به او ارائه میکند. همانطور که پیش از این گفتیم، در همین مواقع است که مورد مهمی مانند شخصیت پردازی به واسطهی شگردهای هنرمندانه به کناری میرود و شاهد دیالوگهای مستقیم و معمولا سطحی خواهیم بود. در یادداشت حاضر با قرائت بخش هایی از قسمت های مختلف فصل اول سریال هم گناه از این خواهیم گفت که فیلمساز در چه مواقعی بهجای بهکارگیری تمهیدات هنرمندانه، مفاهیم مدنظر خود را مستقیما گفته است. توجه داشته باشید که در این یادداشت از هر قسمت حداقل یک نمونه بهعنوان مثال آوردهایم، پس اگر از یک قسمت تنها یک مورد ذکر شده است، این به آن معنا نیست که در قسمت مذکور تنها یک بار از اصل «نگو، نشان بده» تخطی شده است. همچنین قرائت تنگاتنگ تکتک مواردِ هرقسمت در حوصله این یادداشت نمیگنجد. پیش از این در یادداشتی به مستقیم گویی های سریال هم گناه در شش قسمت ابتدایی آن پرداخته بودیم و در این یادداشت سعی میکنیم تا حد امکان از تکرار مکررات جلوگیری کنیم.
به سکانس پایانی قسمت اول توجه کنید، در سریال «هم گناه» شخصیت فریبرز دوست دارد پسر تازه پیداشدهی خود یعنی پیمان را به نزد خود بازگرداند و ظاهرا در این مسیر از هیچ تلاشی فرونمیگذارد. اما این میل بالا و تلاش ممتد او آیا در سریال بهصورتی هنرمندانه نشان داده میشود؟ فریبرز در تلاش است تا ترتیب ملاقاتی را با پیمان بدهد و در همین راستا به پرویز میگوید «پیمان باید پیش من باشه.»، فیلمساز تمام قصد و مقصود کاراکتر تا انتهای فصل را با همین دیالوگ لو میدهد. هر بینندهی ناآشنا بهسادگی میفهمد که شخصیت فریبرز دوست دارد پسر گمشدهاش را به نزد خود بازگرداند. فیلمساز بهجای آنکه این موضوع را با شخصیتپردازی شخصیت فریبرز در طول سریال نشان دهد، آن را به سادهترین شکل ممکن می گوید.
یا برای نمونهای دیگر، در سکانس رستوران قسمت دوم، فریبرز که قرار است حال روحی و روانی نابه سامانی داشته باشد، به ایرج می گوید «من ناامنم که زدم تو خیابونا»، به این ترتیب است که خبری از شگردها و روش های هنرمندانه برای نمایش ناراحتیِ شخصیت نیست، بلکه بازهم با مستقیم گویی طرف هستیم. این مستقیم گویی در ادامهی همین سکانس نیز ادامه دارد، اگر از دیالوگهایی مانند «یهجوری ام ایرج» بگذریم، به دیالوگی میرسیم که قرار است جنبهای دیگر از شخصیت فریبرز را رو کند. ایرج به فریبرز می گوید «مطمئنم که تو اهل این برنامهها (مشروبات الکلی) نیستی»، این دیالوگ قرار است اینطور القا کند که فریبرز در فضای سریال، شخصیت اخلاق مداری است. حال آن که باز هم همچون نمونه های گذشته و پیشرو، شاهد گفتن بهجای نشان دادن هستیم.
سریال ها از فیلم ها طولانی تر هستند و به همین دلیل فضای بهتری برای شخصیت پردازی محیا میکنند. اما در سریال «هم گناه» بهجای آنکه شاهد شکل گیری روند شخصیت پردازی در طول سریال باشیم، در همان قسمت دوم سریال فیلمساز اعلام میکند که فریبرز قرار است شخصیت مثبت داستان باشد. فیلم ساز درواقع سعی دارد تا شخصیت فریبرز را به بیننده معرفی کند اما در این مسیر، معرفی سرسریع شخصیت را به معرفی تدریجی وی در پرتو قواعد شخصیت پردازی و داستانگویی ترجیح می دهد. در همان قسمت دوم، به اولین رویارویی فریبرز و پیمان توجه کنید. پیمان ظاهرا علاقه ای به ملاقات با پدر خود ندارد و این عدمعلاقه را کاملا مستقیم بیان می کند. کارگردان به سراغ نمایش تدریجی این عدم علاقه و ظاهرا تنفر نمیرود، که آن را به واسطه شخصیت ها مستقیما می گوید. می گوید که پیمان علاقهای به دیدن پدر خود ندارد، گفتنی که پیش از این پرویز در سکانس بازجویی نیز آن را ادا کرده بود.
در ادامه ی سکانس دیدار شاهد تلاش کارگردان برای نشان دادن به کمک تصویر و موسیقی پس زمینه هستیم، پیمان سوار بر موتور در هوای بارانی گریه می کند و آهنگی غم انگیز پخش می شود. این سکانس قرار است حال روحی و روانی آشفتهی پیمان را بهدلیل مشکلات زندگیاش به نمایش بگذارد، اما چه بسا که کارگردان لحظاتی پیش صراحتا از مشکلات پیمان برای دیدار با پدرش حرف زده است. این مستقیم گویی ها به منظور پرداختن به شخصیت پیمان به همین یک سکانس منتهی نمیشود، به سکانس حضور لیلا در خانهی پیمان در قسمت سوم نگاه کنید. در اینجا قرار است بفهمیم که پیمان بهدلیل دیدار با پدرش حال روحی و روانی آشفتهای دارد، فیلم ساز این موضوع را صراحتا به وسیله پیمان میگوید. شخصیت پیمان در این سکانس مستقیما اعلام میکند که خیلی حالش بد است و در مواجهه با پدر دچار سردرگمی خاصی شده است. پیش از این گفته بودیم که مستقیم گویی اجازه هرگونه تعمقی را از بیننده میگیرد و مقصود فیلمساز را به سادهترین و آسانترین روش ارائه می کند.
کمی در قسمت سوم جلو برویم، به سکانس سیگار کشیدن فرید در بالکن نگاه کنید. این سکانس قرار است ناراحتی و پریشانی فرید از اوضاعی نابهسامان را به دست بدهد، اما باز هم خبری از نمایش هنرمندانه نیست بلکه شخصیت فرید صراحتا اعلام می کند که پریشان است. در ادامهی همین سکانس فرید میگوید که فریبرز «داغونِ داغون» است، لازم به ذکر نیست که بازهم برای پرداخت یک شخصیت از مستقیم گویی استفاده شده است. این مستقیم گویی همچنان ادامه دارد، لحظاتی بعد فرید اعلام میکند اگر قضیه پیمان واقعی نباشد، فریبرز کاملا می شکند، موضوعی که کرد آن باید به مرور در رفتار و رویکردهای شخصیت ها دیده شود نه با چنین صراحتی بیان شود. از دیگر نمونه های گفتن، میتوان به سکانس دیدار در گاراژ اشاره کرد. جایی که پیمان بازهم صراحتا اعلام میکند که با فریبرز حرفی ندارد، یا میگوید که عادت به جواب پس دادن ندارد. این مسائل مثلا ویژگی های شخصیتی کاراکتر پیمان هستند که بهجای معرفی شدن در طول سریال به واسطهی کنشها و واکنشهای او، حاضر و آماده در اختیار مخاطب قرار می گیرند.
در سکانس بیمارستانِ قسمت چهارم، آنجا که فرید در بیمارستان حاضر می شود، سکانس با جمله ی «اگه اتفاقی براش بیوفته هیچوقت خودمو نمی بخشم» از زبان فریبرز آغاز میشود. ادای این جملات به این معنی است که فریبرز بهدلیل آنچه برای پیمان اتفاق افتاده است، عذاب وجدان دارد. اما خوب، فیلم ساز باز هم منظور خود را صراحتا میگوید و کاری به روشهای هنرمندانهی در خدمت شخصیت پردازی ندارد. به افتتاحیه قسمت پنجم نگاه کنید، نسرین در مکالمه با سارا صراحتا میگوید بهدلیل تصمیم احتمالی فریبرز بسیار «نگران» است، او میگوید هیچ حسی به فرزند تازه پیداشدهی فریبرز ندارد، و این باز هم مستقیمگویی و بهکنار راندن شخصیت پردازی است.
فیلم ساز به جای آنکه احساسات و عواطف شخصیت نسرین را در طول سریال و با رویکردی هنرمندانه و تلویحا نشان بدهد، آن ها را مستقیما میگوید و کار بیننده و خود را راحت میکند. به این ترتیب است که بیننده حتی در مواجههای نصفه و نیمه با سریال نیز به سادگی هرچه تمام تر می فهمد که نسرین با وضعیت کنونی زندگی خود مشکلی دارد.
به یکی از فلش بک های همین قسمت پنجم نگاه کنیم، سکانس پاشویه کردن پیمان توسط فریبرز، سکانسی کوتاه و سرتاسر صریح. شخصیت لیلا یکبار میگوید «خیلی نگران» است، فریبرزِ جوان پاسخ میدهد «نگران نباش» و در کمال تعجب، همین دیالوگها دوباره تکرار میشوند و فریبرز در پایان اضافه میکند که تا زمانیکه او هست، اجازه نخواهد داد اتفاقی برای پیمان رخ بدهد. فیلم ساز قصد دارد مسئولیتپذیر بودن فریبرز و زندگی بهسامان او با لیلا را به این صورتِ شعارزده به نمایش بگذارد.
به سکانس بالکن در قسمت ششم بپردازیم، آنجا که فرید سیما و آرمان یادآوری میکند که خون صبوری ها در رگ های آن ها جریان دارد و باید نام خاندان را نگه دارند. این موضوع یکی از مهم ترین دغدغه های شخصیت فرید است. این مهمترین دغدغهی شخصیت فرید می توانست در طول سریال با اعمال او به نمایش دربیاید، اما فیلم ساز به جای اینکار تصمیم گرفته که شخصیت در چند سکانس این موضوع رو بهصراحت بگوید و به این ترتیب بار مسئولیت شخصیت پردازی را از شانهی خود خالی می کند.
به اولین سکانس بیمارستانِ قسمت هفتم نگاه کنید، فریبرز قرار است برای بردن پیمان به خانه عجله داشته باشد چرا که دوست ندارد وی را روی تخت بیمارستان ببیند. اما آیا این احساس فریبرز به صورت هنرمندانه به واسطه رفتار و کردار و بازی او به نمایش گذاشته می شود؟ خیر، شخصیت فریبرز عینا آن را بیان میکند. قسمت هشتم، به سکانس ماشین سارا که پیمان نیز در آن حضور دارد توجه کنیم، پیمان به سارا می گوید اگر کسی حال بدی داشته باشد، وی را درک میکند چراکه آن را زیاد تجربه کرده است و این چیزی نیست جز گفتن صریح به جای نشان دادنِ تلویحی. درواقع فیلمساز مانند دیگر نمونهها، بهجای آنکه وضع روحی روانی پیمان را با تمهیدات هنرمنداه به نمایش بگذارید، آن را صراحتا اعلام میکند.
در ادامه و در سکانس خانهی پیمان، وقتی لیلا از شرایط سارا مطلع میشود، صراحتا میگوید خانمها در چنین مواقعی به پشتیبان نیاز دارند، چیزی که او هرگز نداشته است. مسئله این است که حال و احوال عقاید شخصیت، مواردی نیستند که اینچنین مستقیم اعلام شوند، بلکه باید در پرتو شخصیتپردازی کرد پیدا کنند.
به قسمت نهم می رسیم، در افتتاحیه این قسمت فریبرز و پیمان به سر مزار تقلبی لیلا میروند و لیلا نیز در آن جا ظاهر می شود. در جریان مکالمه پنهانی لیلا و پیمان، لیلا میگوید «من خیلی حالم بده» و پیمان نیز صراحتا اعلام میکند که او هم از حال روحی مناسبی برخوردار نیست. در ادامه لیلا اعلام می کند که کسی به اندازه او سختی و مشقت نکشیده است. همانطور که پیشتر گفتیم و احتمالا خودتان میتوانید حدس بزنید، باز هم با مستقیم گویی فیلم ساز مواجه ایم. بهجای اینکه احوالات روحی شخصیت لیلا و تاثیراتِ آنچه که بر او رفته است به کمک تمهیدات هنری به نمایش گذاشته شود، احوالات روانی او صراحتا اعلام میشوند. پیش از این گفتیم که این اعلامیههای صریح بهجای شخصیت پردازی اول از همه به ضرر مخاطب است، چرا که فیلمساز با این کار مجالی برای تعمق در متن را باقی نمیگذارد.
در افتتاحیه قسمت دهم، فرهاد به سراغ فرید در مزرعه گل می رود. فرید شراب زده است و این سکانس قرار است بخشی از شخصیت پردازی فرید را انجام دهد. این سکانس قرار است این موضوع را القا کند که فرید بهدلیل بار ناشی از مشکلات اعضای خانواده صبوری و مشکلاتی که با رفتارهای آن ها دارد، حال روحی مناسبی ندارد و بسیاری از شبها را در مزرعه گل خود با شرابخواری به صبح میرساند. اما اینجا هم خبری از نمایش این وجه از شخصیت فرید به واسطه شخصیتپردازی هنری آن نیست، بلکه خود فرید مستقیما میگوید که سالها است چنین وضعی دارد و فشار بسیار زیادی روی دوش خود دارد و کسی به حرف او گوش نمیدهد. اینچنین است که مخاطب مجالی برای تفکر و تمعق روی حالت و احوال شخصیت به دست نمی آورد چون فیلمساز خود آن را اعلام کرده است.
سکانس افتاحیه قسمت دهم نیز مشمول زیرپا گذاشتن نمایش مسائل می شود. فرهاد و لیدا در کافیشاپی قرار گذاشته اند، در این سکانس باید بفهمیم که فرهاد اول تحت فشار زیادی قرار دارد و دوم اینکه او بهدلیل اتفاقی در گذشته افتاده است دچار عذاب وجدان است. البته دومی را از پیش می دانستیم. سؤال این است که فیلمساز چگونه این دو موضوع در باب شخصیت فرهاد را به دست ما می رساند؟ بله، با علام کردن مستقیم آن ها. در ابتدا فرهاد خود می گوید دلیل آنکه قهوه اسپرسوی دوبل سفارش داده این است که فشاری زیادی را به دوش می کشد، اینچنین است که فیلم ساز بهجای پرداختن به شخصیت به واسطه ی کنش ها و رفتار او، وضعیت روحی او را صراحتا میگوید. در ادامه شخصیت لیدا مستقیما می گوید که فرهاد بهدلیل اتفاقی در گذشته، دچار عذاب وجدان است. حال آنکه این موضوع دمدستی و ساده ازطریق رفتار فرهاد در قبال هدیه و حمید به راحتی قابل مشاهده بود و مخاطب خود متوجه آن می شد، اما فیلمساز بازهم تصمیم گرفته که آن را بهصورت حاضر و آماده در اختیار مخاطب قرار دهد.
سکانس خانه ی پیمان در قسمت دوازدهم آخرین موردی است به آن می پردازیم، مکالمه ای بین پیمان و لیلا شکل میگیرد، هدف این است که بفهمیم پیمان پس از سپری کردن مدت زمانی با فریبرز و دیگر اعضای آن خانواده، حال به احساسی دوگانه رسیده است و احساس میکند فریبرز آنقدرها هم آدم بدی نیست. مشکل این است که بیننده این تغییر را نمی بیند، تا خود به این نتیجه برسد بلکه فیلمساز ازطریق خود شخصیت آن را صراحتا میگوید. خود پیمان اعلام می کند که بهنظرش رسیده که فریبرز آنقدرها هم آدم بدی نیست. همانطور که گفته شد فیلمساز ویژگیها و وضعیت روحی و روانی شخصیت ها را نه به واسطه ی اعمال و رفتار و رویکردهای آن ها، بلکه با استفاده از اعلام مستقیم مسائل به دست بیننده می رساند و اینکار در مرحله اول اجازه تعمق در متن را از بیننده میگیرد.
در این یادداشت ادعا شد که در فصل اول سریال «همگناه» بیان کردن صریح احوالات و وضعیت روحی شخصیت ها به نمایش هنرمندانه آن حال و احوال در پرتو شخصیت پردازی هنرمندانه و نمایش تلویحی مسائل ترجیح داده شده است. در ادامه سعی شد تا با آوردن حداقل یک مثال از هر قسمت، ادعای مطرح شده ثابت شود. همان طور که پیشتر گفته شد، نمایش تلویحی و هنرمندانهی مسائل در متون ادبی، موجب تعمق مخاطب در آن ها میشود، حال آنکه بیان صریح و شعارزدهی یک مسئله، آن را به شکلی دم دستی و ساده در اختیار مخاطب قرار می دهد و مجالی برای تعمق باقی نمی گذارد.
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |