سریالسریال خارجی

خلاصه داستان قسمت ۸۶ سریال ترکی زن | سریال زن kadin قسمت ۸۶

خلاصه داستان قسمت ۸۶ سریال ترکی زن همچنین سریال زن (کادین) kadin قسمت ۸۶ به همراه جزئیات ماجرا و اطلاعات تکمیلی درباره این سریال ترکی در این مطلب. سریال «زن» سریالی ست که از سال ۲۰۱۷ ساخت و پخش آن همچنان ادامه دارد. این سریال از شبکه فاکس ترکیه پخش می شود. این سریال تلویزیونی در ژانر درام ساخته شده است. داستان این سریال ترکی بر اساس سریال ژاپنی زن محصول سال ۲۰۱۳ است. این سریال را Merve Girgin کارگردانی کرده است.

داستان قسمت ۸۶ سریال ترکی زن
داستان قسمت ۸۶ سریال ترکی زن

نیمه شب بهار از پنجره قهوه خانه را میبیند که عارف هنوز در آنجا نشسته و حرفهای انور را به یاد می آورد که گفته بود عارف این روزها خیلی ناراحت است. بهار هم آماده میشود و پیش او میرود تا از حالش باخبر شود. عارف میگوید از وقتی مامانم مرده اینجوری شدم. حالا با دیدن بابام یاد بلاهایی که سر مادرم می آورد میفتم و اذیت میشم‌. نمیتونم تو خونه بمونم. بهار بلند میشود و عارف را باخود همراه میکند تا کمی حال و هوای او را عوض کند.

نامه ای برای شیرین میرسد و او وقتی نامه را در تنهایی در اتاقش باز میکند یادداشتی را میبیند که در آن نوشته هیچ اتفاقی نیفتاده ،اصلا امروز صبح چیزی ندیدی باید ساکت باشی. شیرین با ترس به نامه خیره میماند. خدیجه کمی بعد به اتاق او می آید و نیپرسد چرا بهم گفتی سارپ زندس؟ شیرین میگوید یکیو دیدم که شبیهش بود همین. خدیجه از اتاق خارج میود و همان موقع کسی به تلفن او زنگ میزند و میگوید پیغامو گرفتی؟

شیرین با ترس میگوید بله و شخص پشت تلفن ادامه نیدهد یا فراموش میکنی که دیدیش یا باید بمیری ولی اول مادرت میمیره بعد پدرت. فهمیدی؟ شیرین با گریه میگوید قسم میخورم به کسی چیزی نگویم. شخص پشت خط گوشی را قطع میکند.

شیرین تا صبح کابوس میبیند و وقتی از خواب میپرد با ترس گریه میکند و بعد به اتاق خدیجه میرود و در کنار او میخوابد. صبح دوروک به نیسان میگوید دوستم باتو گفته بعضی بچه هارو میندازن تو سطل آشغال بنظرم بچه هایی رو که مامان بابا ندارن رو میندازن.

نیسان از این حرف ناراحت میشود و حتی صبحانه اش را هم نمیخورد و وقتی بهار میپرسد که قضیه چیست نیسان مادرش را بغل میکند و گریه میکند و دوروک برای بهار توضیح میدهد. بهار و انور سعی میکنند نیسان را ارام کنند. شیرین صبح زود آماده میشود و به آپارتمان بهار میرود اما قبل از رسیدن به خانه او کسی زنگ میزند و میگوید تو انگار نفهمیدی ما چی گفتیم. زود از اون آپارتمان خارج شو،زود. شیرین با ترس از آنجا دور میشود. عارف او را میبیند و از رفتارش تعجب میکند

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا