سریالسریال خارجی

خلاصه داستان قسمت ۱۲۴ سریال ترکی گودال | سریال گودال قسمت ۱۲۴ + عکس

داستان کامل قسمت ۱۲۴ سریال ترکی گودال Çukur به همراه جزئیات و خلاصه داستان سریال ترکی چوکور (گودال) قسمت ۱۲۴ را در این مطلب بخوانید. ساخت سریال گودال از سال ۲۰۱۷ آغاز شده است. این سریال در ۳ فصل پخش می شود. بر طبق آنچه برخی از رسانه های هنری ترکیه منتشر کرده اند. سریال گودال محصول Ay Yapim است که از شبکه شو تی وی و شبکه ماه تی وی به زبان فارسی پخش می شود. این سریال محصول سال ۲۰۱۷ کشور ترکیه است و در ژانر درام و اکشن ساخته شده است. از بازیگران شاخص این سریال می توان به آرای بولوت اینملی اشاره کرد که قبلا در سریال روزی روزگاری، نفوذی و حریم سلطان ایفای نقش کرده است.

قسمت ۱۲۴ سریال ترکی گودال
قسمت ۱۲۴ سریال ترکی گودال

خلاصه داستان قسمت ۱۲۴ سریال ترکی گودال

یاماچ به خاطر اتفاقاتی که پشت سر هم افتاده به سرش زده و باز هم دیوانه شده است! وارتلو و مدد محکم میان زمین و هوا بسته شده اند و وارتلو به فکر راه چاره می افتد که ناگهان مدد می گوید که چاقویی در جیب دارد اما چون دستش بسته است نمی تواند آن را بردارد. وارتلو همه تلاشش را می کند تا چاقو را بتواند از جیب مدد بردارد. بعد از تلاش های بسیار موفق می شود اما چاقو نیست و ناخن گیر است که همان هم از دستش می افتد و نگهبان آن را برمیدارد. بره های سیاهی که جای چتو را فهمیده بودند به ماحسون خبر می دهند و ماحسون هم شبانه به همراه افرادش به آنجا می رود و بعد از درگیر شدن با نگهبان های افغان بالاخره وارد انباری می شود و وقتی جنازه های نگهبان های داخل انباری را می بیند که از قبل کشته شده اند متعجب و نگران می شود اما هرچه می گردد خبری از چتو نیست. جومالی و چتو در حالی به هوش می آیند که زنجیری به گردنشان بسته شده و حتی محل زندانی کردنشان هم عوض شده ولی اینبار هردو در یک اتاق زندانی شده اند. آنها با دیدن هم به سمت یکدیگر حمله می کنند اما زنجیر طوری دور گردنشان بسته شده که به هم نمی رسند. جومالی به یاد می آورد که وقتی در حال خفه کردن چتو بود نگهبانی از افغان ها هردویشان را بیهوش کرده بود. یاماچ شبانه ماشین را که به نظر بدون سرنشین است را سمت خانه رشید فضل الله می برد و با این حواس پرتی پنهانی وارد خانه و اتاق خواب رشید می شود و او را می ترساند و از او می پرسد: «تکلیف ما چی میشه؟ درسته که ما هم اشتباهاتی داشتیم ولی تو چرا دو جانبه بازی میکنی رشید فضل الله؟ اگه اینجوری کنی من نمیتونم کمکت کنم! امروز صبح بره های سیاه حکم مرگت رو هم امضا کردن! » بعد هم انگشترخود رشید را به او نشان می دهد و ادامه می دهد: «من اگه اینو برنمیداشتم دست رئیست می افتاد. میخوان دزدی پسر قاضی رو بندازن گردن تو!»

کمی بعد هم چاقویی را زیر گلوی رشید می گذارد و جای جومالی را از او می پرسد اما او می گوید که نمیداند. یاماچ هم تصمیم می گیرد او را بکشد. رشید با ترس به او می گوید: «صبر کن. واقعا نمیدونم. اونجایی که زندانی کرده بودیم آتیش سوزی شده و یه عده هم به اونجا حمله کردن. افرادم هم داداشت اینارو برداشتن و رفتن. در دسترس نیستن پیداشون نمیکنیم. اما هرموقع افرادم بهم خبر بدن که کجان منم خبرشو به تو میدم.» یاماچ حرف او را قبول می کند و بعد هم داروی بیهوشی را به او تزریق می کند. چتو و جومالی در یک اتاق زندانی هستند اما کاری از دستشان برنمی آید و فقط با نفرت به یکدیگر خیره شده اند. نگهبانی هم در اتاق مراقبت آنها است. جومالی شروع به تهدید کردن چتو می کند و می گوید: «این که چطور و کجا و کی رو نمیدونم ولی میکشمت! جونت رو میگیرم. جون ماحسون رو هم میگیرم. اون بره هایی که با خودت اینور اونور میبری رو هم میکشم. جون بابات و خواهر و برادرات رو هم میگیرم.» چتو با صدای بلند می خندد و می گوید: «خیلی دیر کردی جومالی! »جلاسون زخمی و ناراحت وارد خانه می شود و کاراجا روی زخم های او مرهم می گذارد. جلاسون با چشمان پر از اشک می گوید: «من هیچ وقت زندگی آرومی نداشتم.. یجورایی قبولش کرده بودم اما تا این حد هم سخت نبود… همه به فکر خودشونن. زندگی با آکشین و مادرم هم سخت شده.. حتی یه نفرم ازم نمیپرسه که حالت چطوره… تک و تنها موندیم… تنهایی از پسش برنمیام. خیلی خسته شدم… » کاراجا هم چشمانش پر می شود و سر جلاسون را کمی نوازش می کند.

عایشه هم از پشت در کاراجا را می بیند و حرف های جلاسون را می شنود و بغض می کند. سلیم شب و روز جلوی در ادریس می ایستد. وقتی شب شده و سنا می خواهد از خانه بیرون برود سلیم او را هم دنبال می کند. سنا وسط راه می ایستد و رو به سلیم با بغض می گوید: «من چیکارت کرده بودم؟ ابله ما خواهر و برادریم! رابطه خواهر و برادری من و تو بیشتر از رابطه ی برادری تو و یاماچه. » سلیم که نمی تواند حتی به چشم های سنا نگاه کند چشمانش پر می شود و روی زمین زانو می زند و بعد هم دراز می کشد. سنا از او می خواهد که بلند شود و بعد هم از او می پرسد: «اطرافتو نگاه کن. به مادرت.. پدرت.. اونایی که از خانواده ات بافی موندن.. مرده ها، زنده ها… میدونی دلیل همه اینا تویی؟ ارزشش رو داشت؟ » سلیم خیلی آرام سرش را به نشانه نفی تکان می دهد. سنا دستش را برای او دراز می کند و از او می خواهد بلند شود سلیم هم با بغض دستش را می گیرد و بلند می شود. سنا او را همراه خود به خانه عمو می برد و می خواباند. عمو کمی به سلیم خیره می شود.


همچنین بخوانید:

داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی گودال + معرفی بازیگران و نقش ها

 


⇐ برای خواندن موارد به روز شده بیشتر به لینک برچسب های سریال ترکی عاشقانه ، سریال ترکیه ای ، سریال های در حال پخش ترکیه و سریال ترکی جدید مراجعه کنید.

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا