خلاصه داستان قسمت آخر سریال زمین گرم
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال زمین گرم همچنین جزئیات ماجرای زمین گرم ساخته حمید نعمت الله به همراه اطلاعات تکمیلی از این سریال در اینجا. سریال سی قسمتی «زمین گرم» نام اولین ساخته سعید نعمت الله در مقام کارگردان است که پس از سالها نگارش فیلمنامه، حال تصمیم گرفته اولین سریال خود را به کمک تهیه کننده و دوست قدیمی خود، محمدرضا شفیعی جلوی دوربین خسرو دادگر ببرد.
سعید نعمت الله برادر حمید نعمت الله کارگردان مطرح سینما و تلویزیون است، که پیش از این در کسوت نویسندگی مشغول به فعالیت بوده است، وی نگارش سریال های شاخصی همچون: «رستگاران»، «زیر هشت»، «دیوار»، «مدینه»، «میکائیل» به کارگردانی سیروس مقدم و «جراحت»، «شیدایی»، به کارگردانی محمد مهدی عسگرپور و «پشت بام تهران»، «عقیق»، «زیر پای مادر» به کارگردانی بهرنگ توفیقی و «برادر جان» به کارگردانی محمدرضا آهنج را بر عهده داشته است، وی همچنین نگارش سه فیلم سینمایی «طاووس های بی پر» به کارگردانی جواد مزدآبادی، «حوالی اتوبان» به کارگردانی کیارش اسدی زاده، «زنبور کارگر» به کارگردانی افشین صادقی را نیز بر عهده داشته است.
لازم به ذکر است که سریال «خواب زده» به نویسندگی سعید نعمت الله و کارگردانی سیروس مقدم در حال پخش از شبکه نمایش خانگی می باشد که با استقبال فراوان مخاطبین مواجه شده است.
سریال «زمین گرم» که به گفته خود سعید نعمت الله تکمیل کننده تریلوژی برادر در فضای خانوادگی و با لحنی متفاوت نسبت به دو سریال «جراحت» و «برادر جان» که فصل های پیشین این تریلوژی محسوب می شوند، نگارش شده است.
“کرونا” سریال و برنامهای را متوقف نکرد، حتی “زمینگرم” سعید نعمتالله هم جلوی دوربین است. چرا که مخاطب نیازمند سریال خوب و سرگرمی است و نباید به تعبیر برخی از هنرمندان و مدیران آنتن را خالی کرد. سعید نعمتالله این روزها اولین تجربه کارگردانی خود را بههمراه عوامل سازنده تجربه میکند و “زمین گرم” را برای شبکه ۳ سیما میسازد. سریالی که مضمون اجتماعی- مذهبی دارد و تصویربرداریاش را مدتی پیش در سکوت خبری به پایان رسید.
اسامی بازیگران
بازیگران این سریال ۳۰ قسمتی عبارتند از: مرجان شیرمحمدی، علیرضا خمسه، اصغرهمت، نادر فلاح، کامران تفتی، دنیا مدنی، علیرضا آرا، مارال فرجاد، شیوا ابراهیمی، صادق برقعی، ندا عقیقی، مرتضی درویش زاده، مسعود شریف، علیرضا اولیایی، وحید فعال و … .
این سریال که برای پخش از شبکه سه سیما آماده میشود، با لحنی متفاوت از «جراحت» و «برادر جان»، ادامهای از سه گانه سعید نعمتاله در همان فضای برادرانه و خانواده است.
خلاصه داستان
در خلاصه داستان «زمین گرم» که مضمونی اجتماعی ـ مذهبی دارد، آمده است:
بعد از سالها بیخبری دو برادر از هم، برادر بزرگتر که آخرین ساعات حیات خود را پشت سر میگذارد به سراغ برادر کوچکتر میرود تا وصیت کند؛ وصیتی که زندگی برادر کوچک را دستخوش چالشی بزرگ میکند … .
قسمت ۱ سریال زمین گرم
علی یار پسر یک خانواده ی روستا نشین است که یک بیماری ارثی دارد و بهترین حالتش این است که تا ۱۵ سال دیگه خودش را نشان ندهد و زنده بماند. از طرفی عاشق دختری به نام معصومه است. متوجه می شود که برای معصومه خواستگار رفته است و سر به بیابان میگذارد. کل روستا به دنبالش می افتند وقتی پیدایش می شود پدرش ازش میپرسد که چرا این کارو کردی چیشده واقعا معصومه رو میخوای؟ و حاضر می شود تا به خواستگاری برود که علی یار جلویش را میگیرد و میگوید دیگه دیر شده دیشب خواستگار رفته بود خانه شان که پدرش میگه جوابش کردند از طرفی علی یار میگه من فوقش ۱۵ سال زنده باشم چجوری برم خواستگاریش در خانه شان را میزنند و علی یار به دم در میرود.
وقتی درو باز میکنه میبیند که یک نفر از طرف برادرش اومده و بهش میگه که باید یه سر به برادرت بزنی وقتی دلیلشو میپرسد بهش میگه که چون داره میمیره…
قسمت ۲ سریال زمین گرم
علی یار وقتی پیش برادرش میرسد میبیند که تیر خورده و علی یار را گروگان میگیرد تا برادرش آدرسی که میخواهد را ازش بگیرد. اصلان وقتی میبیند که علی یار را داره با خودش میبرد میگه که باشه میبرمت آدرسی که میخوای واسه همین او را هم سوار ماشین میکند. پشت نیسان اصلان به علیار یه تکه کاغذ میدهد و در گوشش چیزهایی میگوید که از چشم های او پنهان نمیماند و بهش میگه که چی پچ پچ میکنید که یکدفعه اصلان جلویش را میگیرد و به علیار میگه که از ماشین خودتو پرت کن پایین. به محض پرت کردن خودش فرار میکند که صدای گلوله میشنود و به دنبال صدا می رود که میبیند برادرش اصلان را کشته.
یارعلی به خواستگاری معصومه می رود در حال صحبت بودند که میبینند علیار با اصلان اومدند. استوار و اصلان پدر و برادر علیار هستند که تو کار قاچاق بودند و جفتشان مردند واسه همین علیار واسشون ختم میگیرد ولی نه کسی میاید نه حلوا و خرمایشان را میخورند. بعد از گذشت چند روز به آدرسی میرود که اصلان تو کاغذ نوشته بود و به علیار داد. وقتی میرسد میبیند که صاحب خانه داره وسایل فروغ زن اصلان و فرهاد بچه اش را بیرون میریزد. خودش را معرفی میکند که برادر شوهرش هست و برای عمل به وصیت برادرش اصلان اومده تا از آنها مراقبت کند. فروغ اول مخالفت و دعوا میکند که من هیچی تو نیستم ولی عبیار گوشش به این حرفها بدهکار نیست و وسایل آنها را برمیدارد و به دنبالشان میرود تا اینکه آخر شب پلیس گشت آنها را میگیرد.
قسمت ۳ سریال زمین گرم
زمان گذشته؛
استوار به دنبال فروغ میرود و بهش میگه باید یه مدتی گو و گور بشیم فروغ دلیلشو ازش میپرسد که چرا به من چه ربطی داره اما استوار چیزی نمیگه و او را به خانه ای میبرد اونجا بهش میگه که غذا به اندازه چندروز داری فروغ دوباره دلیل این کارو میپرسد که بهش میگه چون قطعا بابات همرو لو میده فروغ تعجب میکند و میگه بابامو گرفتن؟ اون که کاری نمیکرد که استوار بهش میگه ۲تا از ماشینارو تو جاده گرفتن یکیش با اسم و شماره ملی تو و یکی دیگه به اسم و شماره ملی پدرت ثبت شده. فروغ که فرهادو اونموقع باردار بود گریه میکند و حالش بد می شود اصلان از راه میرسد و میبینه که فروغ حالش بده ولی پدرش میگه خون مهمه اون فقط وظیفه داره واسط بچه بیاره پس ما باید زودتر بریم هرکدوممون یه طرف. اصلان به گریه و خواهش های فروغ توجه نمیکند و در را روش میبندد و با پدرش میرود.
زمان حال؛
تو کلانتری فروغ به پلیس میگه که از علیار شکایت داره و مزاحمش شده واسه همین پلیس او را بازداشت میکند ، سرباز موقع غذا دادن به علیار میگه ما تو ولایتمون به دزد ناموس نون و آب نمیدیم علیار بهش میگه چیزی که میگی من نیستم سرباز بهش میگه پس چرا اینجایی میگه چون گفت اگه گوشو میخوای گوشواره ام باید بخوای. یارعلی پدربزرگش دنبال علیار میگردد که معصومه بهش خبر میدهد که تو اینستاگرام پست گذاشته و یارعلی از این که خبری ازش شده خوشحال می شود تو مسیر رفتن به خانه هم محلیش جلویش را میگیرد و میگه علیار تو قبرستون کنار قبر اصلان برادرش نشسته. یارعلی خودش را بهش میرساند و گلگی میکند که کجایی چرا خبری نیست ازت و با خودش به خانه میبرد. تو خونه بهش ماجرای فروغ و گوش و گوشواره را میگه و یارعلی میگه که کلا این زنو از ذهنت بیرون کن. فردای آن روز حوزه میرود و آنجا بابای معصومه بهش میگه بشین کارت دارم و معصومه رو صدا میکند و بهش میگه یه کلمه اره یا نه میخوایش با مریضیش یا نه معصومه میگه بله ولی علیار میگه حیف شماست که نصف عمرم براتون باشه ولی واسه فروغ نه.
پدر معصومه پیش یارعلی رود و گلایه میکند که آبروی دخترم و من رفته این علیار اونی نیست که ما بزرگ کردیم معصومه میگه آره علیار میگه فروغ و میرود. فروغ به یه مسافرخونه میرود و کل پولش را میدهد برای اجاره اتاق برای ۱۵ روز ولی چون دیگه پول نداشت از غذای بقیه دزدی میکرد که صاحب اونجا بهش میگه تا وقتی اینجایین غذاهاتون با من از غذای دزدی دهن بچه ات نزار.
قسمت ۴ سریال زمین گرم
زمان گذشته؛
اصلان بعد از اینکه فروغ بچه شو به دنیا می آورد بچه را ازش میگیرد و پیش پدرش می رود. اصلان به استوار میگه میخوام برم از فروغ معذرت بخوام و بگم که برگرده اما استوار مانعش می شود و میگه ما فقط بچه رو میخواستیم که گرفتیم من از رن چه خیری دیدم که تو بخوای ببینی، علیار زنگ خانه شان را می زند تا با اصلان برای سالگرد مادرشان سرخاک بروند.
زمان حال؛
علیار که شب گذشته تو بارون نشسته بود سرما میخورد و یارعلی اورا به دکتر می برد، دکتر بهش میگه مگه نگفتم مراقبش باشین عفونت براش سمه و باعث عود کردن بیماریش می شود. بعد از آنکه مرخص می شود پدر معصومه به عیادتش می رود و بهش میگه ناراحتم چون معصومه حالش خوب نیست اسمت روش رفته معلوم نیست بعدا کسی بیاد جلو واسش یا نه اما از طرفی فرهاد پسر برادرته، هر تصمیمی که درسته همونو بگیر. فردای آن روز علیار با پدربزرگش به تهران می روند به دنبال فروغ. فروغ که برای دزدی به یک طلافروشی رفته بود بعد از دزدیدن یک انگشتر به جایی میرود که طلارو آب کند که فرهاد گم می شود. کل روزو دنبالش میگردد اما پیدایش نمیکند. علیار پیش فروغ می رود و باهم به دنبال فرهاد میگردند که بعد از پیدا کردن فرهاد آنهارا به مسافرخانه میگذارند.
صاحب مسافرخانه به فروغ میگه ۲تا مرد جلو در نشستن برو ردشون کن که وقتی فروغ پایین می رود علیار بهش میگه قبوله فروغ میگه چی قبوله میگه گوش و گوشواره، اولش فروغ مخالفت میکند اما بعدش میگه فقط اسمت میره تو شناسنامه ام یه خونه میگیری ۲ اتاقه یک اتاق برای من و فرهاد یک اتاق واسه خودت علیار هم قبول میکند و فردای آن روز به محضر می روند و عقد میکنند.
قسمت ۵ سریال زمین گرم
علیار با فروغ و پدربزرگش به روستا می روند معصومه با شنیدن این خبر عصبی می شود. فروغ وقتی به خانه آنها میرود از محل زندگی آنها ایراد میگیرد و میگه فقط ۳روز تو این خراب شده میمونم و به علیار میگه این لحاف هارو از اینجا بردار بو میدن، وقتی لحاف هارو برمیداره و بیرون میبره یارعلی عصبی میشه و به علیار میگه میخوام فروغ بشه تو نه اینکه تو بشی فروغ. همان شب معصومه در اینستاگرام عکس علیار را میبیند و از شدت عصبانیت گوشیو میزنه تو آینه و میشکنه پدرش میره اتاقش تا ببینه چیشده که میبینه حالش خوب نیست و صفحه گوشیش شکسته، باهم به حیاط میروند تا باهم صحبت کنند. پدرش سعی میکند او را آروم کند، معصومه میگه قرار بود اینجوری بشه؟ زنشو برداره بیاد اینجا جلو من زندگی کنه؟ از همون بچگی همینجوری بود وقتی با چیزی مخالفت میکردم با همون حرصم میداد ولی من که گفتم آره من که قبول کردم چرا رفت با یکی دیگه، من باید چیکار کنم؟ پدرش بهش میگه انتخاب کن یا علیار یا غیرت؟ یا دنبال علیار باش یا دنبال غیرتت که چشمت دنبال مرد زن دار نباشه که از گوشت و خون انسان حرام تر.
همان لحظه برادر معصومه داد میزند که پرده آشپزخانه آتش گرفته و به آنجا میروند تا خاموش کنند که معصومه دستش می سوزد. از طرفی همان شب فروغ با آسف قاتل اصلان و استوار دست به یکی میکند تا بچه شو بدزدد تا به این بهانه آدرسی که دنبالشان هستند را از علیار بگیرند. فروغ با علیار به سر قرار می روند و آسف با او درگیر می شود ولی علیار قسم میخورد که نمیدانم و فروغ بهش میگه بس کن وقتی قسم میخوره یعنی داره راست میگه و آسف همانجا لو میدهد که با فروغ دستش تو یه کاسه بوده. علیار را به درمانگاه میبرند وقتی به هوش میاد باهاش دعوا میکند و میگه تو زن منی چه ازت بدم بیاد چه ازم بدت بیاد زن منی مرد غریبه، قاتل برادرمو راه دادی تو خونه و بهش میگه بره بیرون. تو درمانگاه فروغ معصومه را میبیند و بهش میگه تو معصومه اینجا میشناسی که او میگه خودمم و بچه ات خونه خوابه. باهم به خانه میروند و آنجا فروغ بهش میگه میخوام برم علیار دوستت داره این حقش نیست که معصومه بهش میگه بزاری بری که تو روستا علیار بره زیر سوال که چرا زن چند روزش گذاشته رفته؟ و باهاش صحبت میکند تا منصرفش کند. موقع برگشت به خانه، یارعلی باهاش دعوا میکند که از وقتی اومدی بدبختی ریخته رو سرمون. و ازش میخواد راست بگه که فروغ هیچی نمیگه.
قسمت ۶ سریال زمین گرم
زمان گذشته؛
استوار که برای پدر فروغ پاپوش درست کرده بود، مادرش به خاطر به زندان افتادنش دق میکند و میمیرد، استوار پیش فروغ میرود و میگه منم یه دختر ۳ساله داشتم بعد از اصلان که مرد ولی زود خودمو جمع کردم واسه زنم و پسرم اصلان توهم خودتو زود جمع کن واسه فرهاد، فروغ ازش میپرسد فرهاد بچه ام کجاست که میگه پیش منه باید چندکار انجام بدی اونم این که اول داد بزنی تا خالی بشی دوم اینکه خودتو جمع و جور کنی و سوم این که بیای تو کلانتری و شهادت بدی که کار بابات بوده و اسم منو اصلانو از پرونده پاک کنی و در آخر اینکه به زندگیت ادامه بدی.
زمان حال؛
فروغ را برای دزدیده شدن بچه اش به پاسگاه میبرند و علیار به آنجا میرود و میگه زنم هرجا باشه منم همونجام، بعد از پرسیدن چندتا سوال از پاسگاه برمیگردند. علیار به درمانگاه میرود و فروغ به خانه میرود تا همه تلاششو بکند و برای علیار سوپ درست کند. بعد از چند بار سوزاندن و خراب کردن و دور ریختن بالاخره یچیزی درست میکند و براش به درمانگاه میبرد. بعد از خوردن قاشق اول فروغ بهش میگه بلد نیستم به معصومه میگم تا برات درست کنه ولی علیار میگه تو روستای ما رسم نیست زنی برای شوهر یه زنه دیگه سوپ درست کنه و سوپو سر میکشد و میگه خوشمزه ست.
پدر معصومه مراسمی برپا میکند و از اهالی روستا کمک میگیرد برای علیار و آنها فردای آن روز به تهران می روند و در همان خانه ای که قبلا فروغ زندگی میکرد مستقر می شوند. همان شب علیار برای خریدن غذا بیرون میرود و وقتی برمیگردد میبیند که فروغ نیست. پدر فروغ به محل های کارش می رود برای جمع دخل و به همه میسپارد که دخترم اومد هیچ پولی بهش نمیدهید ولی به یک مغازه اش که برادرزاده اش را پشت دخل گذاشته میرود و میگه اگه فروغ اومد از دخل بهش پول بده ولی نزار بفهمد که من دادم. وقتی به خانه برمیگردد میبیند که فروغ دم در ایستاده…
قسمت ۷ سریال زمین گرم
پدر فروغ به محض دیدن دخترش او را نادیده میگیرد و به داخل خانه میرود و فروغ پشت سرش. هرجا میره فروغ پشت سرش میرود و ازش میخواد که یه فرصت بده اما پدرش اعتنایی نمیکند. از اتاقش بیرون میرود و داد میزند که پدرش بیرون میاد و به آتنه عروسش میگه برو پیش یاسی بخواب تا تنهایی با فروغ صحبت کند. بحث زندان و شهادت دروغش را پیش میکشد و میگه یاسی را میخوام چون از خون خودمه اما فرهاد نه از خون استوار و اصلانه، میتونی بیای ولی بدون فرهاد که فروغ عصبی میشه و از خانه بیرون میزند و میره پیش برادرش. چندروزی فروغ به خانه نمیرود و علیار به دنبالش میگردد. پدربزرگش از روستا به تهران میاید و ماجرارو میپرسد که علیار میگه این ننگو به کجا ببرم که زنم ۶ روزه خونم نیست.
فروغ بارها پیام هایی که علیار و پدربزرگش برایش گذاشته بودند را گوش میکند. فروع را برادرش که قاچاقچی هست پیش خودش تو کار میبرد ولی فروغ دلش راضی نیست.علیار که ناامید شده و فکر میکند که زنش گذاشته رفته، با فرهاد به همراه یارعلی به ترمینال میروند تا به روستا برگردند. تو ترمینال یارعلی میره بلیط بگیره و برمیگرده که میبینه علیار و فرهاد نیستن. از طرفی فروغ داداشش را لو میدهد و خودش وسط خیابان از ماشینی که برادرش بهش داده بود پیاده میشود و میرود.
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |