خلاصه داستان قسمت ۸۲ سریال ترکی تردید | سریال تردید Hercai قسمت ۸۲
خلاصه داستان قسمت ۸۲ سریال ترکی تردید همچنین سریال هرجایی Hercai قسمت ۸۲ به همراه جزئیات ماجرای این قسمت از سریال تردید در همین مطلب. «تردید» (هرجایی) Hercai یک سریال عاطفی و درام محصول کشور ترکیه می باشد که در دو فصل ۲۵ قسمتی (هر قسمت در حدود ۱۵۰ دقیقه) تهیه و تولید شده است و هم اکنون در حال پخش است.
خلاصه داستان قسمت ۸۲ سریال ترکی تردید
ریان از مادرش می خواهد که او را از خود نراند و می گوید: «اگر پدرم به هوش می آید می گفت که میران بی گناه است. » زهرا می گوید: «این قاتل را بردار و از اینجا برو. تو انتخاب خودت را کردی. اجازه نمیدهم کسی که مرگ پدرت را ارزو داشت اینجا باشد. » ریان می گوید: «من انتخاب نکردم فقط میران را باور کردم. من نمیخواهم دردی را که خودم کشیدم یک نفر دیگر هم بکشد. این که بی گناه باشی و همه تو را مقصر بدانند. » زهرا با تحکم می گوید که میران بی گناه نیست. ریان و میران به طرف در خروجی می روند. آزاد به ریان می گوید: «چرا با این وضعیت که برای خانواده ات بوجود آمده هنوز به دنبال میران هستی؟ » ریان جواب می دهد: «من نمیتوانم به خاطر خواست خانواده ام میران را گناهکار بدانم. مظمئن هستم که او قاتل نیست ولی نمیتوانم اینجا بمانم. » آزاد به او اطمینان می دهد که اگر خبری از پدرش شد او را در جریان بگذارد. میران ریان را در آغوش می گیرد و می گوید: «از این که باورم کردی برایم خیلی با ارزش است. » و از بیمارستان خارج می شوند. گل خانم که از دست زهرا که ریان را کتک زده و از بیمارستان بیرون کرد عصبانی است و به مادرش می گوید: «تو من و ریان را دوست نداری. اگر دوست داشتی کتکش نمیزدی. » و رو به پدربزرگش می گوید: «من از شما میترسم. و حالا که پدرم نیست همه تان داد می زنید. » ملیکه او را به عمارت برمی گرداند. نصوخ به زهرا می گوید: «کار درستی کردی که ریان را از خانه بیرون کردی. هازار به خاطر او به کام مرگ افتاده. » زهرا با خشم جواب میدهد: «راست گفتی ریان از خون تو نیست پس بهتر است در کار او دخالت نکنی. »
میران به اصطبل می رود و دوتا اسب برمیدارد و برای بهتر شدن حال ریان به دشت می روند و اسب سواری می کنند. فیرات به عزیزه خبر می دهد که میران و ریان به دشت رفته اند. سلطان می شنود و می گوید: «به زودی خون و خونریزی خواهد شد. توام بهتر است مواظب جان خودت باشی. » عزیزه می گوید: «این حرف ها به تو مربوط نیست. در کار ما دخالت نکن. من سه تا پسر قربانی کرده ام. تو چه کرده ای؟ » سلطان داد می زند: «انگار یادت رفته که چگونه تو و پسرت شکنجه م دادید و بچه م را کشتید. » گونول که تحمل ناراحتی مادرش را ندارد به اتاق عزیزه می رود و می گوید: «چرا چشمت را به شکنجه هایی که پدرم به مادرم میداد بسته بودی؟ تو مادر نیستی. سه پسر به دنیا آوردی ولی هرگز نتوانستی مادر شوی. زندگی هایی را که به باد داده ای به زودی دامنت را خواهد گرفت. به من بگو که آیا برادر من فیرات است یا نه؟ من میدانم که همه اموال را به نام او کرده ای. » عزیزه می گوید:« فرض کنیم برادرت فیرات باشد در این شرایط که هازار در حال مرگ است و آنها به دنبال انتقام هستند جانش در خطر میفتد ما نمی توانیم او را معرفی کنیم. حالا خودت انتخاب کن. بهتر است منتظر بمانی. » گونول متقاعد می شود و سکوت می کند. میران و ریان وسط دشت از اسب ها پیاده می شوند و روی سنگی می نشینند. میران به او می گوید: «با من درد دل کن تا سبک شوی. » ریان به شانه های او تکیه می دهد و میران از اعتماد او خوشحال می شود. نصوخ به جهان که به شدت از حال برادرش ناراحت است می گوید: «خانواده ات را بردار و به خانه برگرد. من و زهرا اینجا میمانیم. اگر گل خانم بی قراری کرد به ریان زنگ بزن پیش او بیاید. »
اسب ها از صدای رعد و برق رم می کنند و فرار می کنند. ریان و میران وسط دشت زیر باران گیر میفتند. گوشی شان آنتن نمی دهد. آنها به هر زحمتی هست خودشان را به غاری می رسانند. ریان که تحمل بی خبری از پدرش را ندارد گریه می کند و به میران می گوید: «باید خبری از پدرم بگیرم. شاید او به من احتیاج داشته باشد. او باید من را ببخشد. همه چیز تقصیر من است. من از او کمک خواستم و او هم به خاطر کمک به من به عمارت آمد و آن بلا سرش آمد. » و هیجان زده داد می زند: «دردهای من تمام شدنی نیست. همش به خودم می گویم صبر کن درست می شود… اگر بمیرد باعث مرگ او من هستم. »
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تردید Hercai
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |